کلمه جو
صفحه اصلی

discretionary


معنی : احتیاطی، بصیرتی
معانی دیگر : اختیاری، میلی، خواستی، بسته به صلاحدید

انگلیسی به فارسی

احتیاطی، بصیرتی


اختیاری، احتیاطی، بصیرتی


انگلیسی به انگلیسی

• according to one's own judgement
discretionary matters are not fixed by rules but are decided by the people in authority.

مترادف و متضاد

احتیاطی (صفت)
cautionary, precautionary, discretionary, provisory

بصیرتی (صفت)
discretionary

open to choice


Synonyms: at the call, elective, facultative, judge and jury, leftover, nonmandatory, nonobligatory, open, optional, unrestricted


Antonyms: nondiscretionary


جملات نمونه

1. discretionary correction
تعزیر،کیفر دادن

2. discretionary power
قدرت تصمیم گیری،اختیار

3. The company used to give discretionary bonus payments.
[ترجمه ترگمان]این شرکت برای پرداخت هزینه های اختیاری به کار می رفت
[ترجمه گوگل]این شرکت به پرداخت پاداش اختیاری پرداخت

4. Magistrates were given wider discretionary powers.
[ترجمه ترگمان]به Magistrates اختیارات بیشتری داده شد
[ترجمه گوگل]مأمورین اختیارات گستردهتری را در اختیار داشتند

5. The judge has the power to make discretionary awards.
[ترجمه ترگمان]قاضی قدرت ایجاد جوایز را دارد
[ترجمه گوگل]قاضی قدرت را برای اعطای اختیارات در اختیار دارد

6. You may be eligible for a discretionary grant for your university course.
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است واجد شرایط یک کمک هزینه اختیاری برای دوره دانشگاه خود باشید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است واجد شرایط دریافت کمک های داوطلبانه برای دوره تحصیلی خود باشید

7. Welfare as a discretionary standard contains contradictions and thus provides little guidance to the disposition of trouble cases.
[ترجمه ترگمان]رفاهی به عنوان یک استاندارد اختیاری حاوی تناقضات بوده و در نتیجه راهنمایی کمی را در مورد وضعیت مشکل ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]رفاه به عنوان یک استاندارد اختیاری حاوی تناقضات است و بنابراین راهنمایی کمی برای رفع موارد مشکل فراهم می کند

8. There may, for instance, be a foreign discretionary trust which wishes to acquire a lease in the United Kingdom.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، ممکن است یک اعتماد اختیاری خارجی وجود داشته باشد که می خواهد اجاره در بریتانیا را به دست آورد
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، ممکن است یک اعتماد مستقل خارجی که مایل به اجاره دادن در انگلستان است، باشد

9. The combined new firm has discretionary funds of more than £4 billion under management, to which Bell Lawrie contributes about half.
[ترجمه ترگمان]این شرکت جدید دارای بودجه احتیاطی بیشتر از ۴ میلیارد پوند تحت مدیریت است، که شرکت Bell Lawrie حدود نیمی از آن را تامین می کند
[ترجمه گوگل]شرکت جدید ترکیبی دارای وجوه اختیاری بیش از 4 میلیارد پوند تحت مدیریت است که Bell Lawrie آن را حدود نصف می کند

10. The discretionary power that de Gaulle gave his prime ministers varied over the course of his presidency.
[ترجمه ترگمان]قدرت احتیاطی که شارل دوگل به نخست وزیر او داد طی دوره ریاست جمهوری اش تغییر کرد
[ترجمه گوگل]قدرت دائمی که دئول به نخست وزیران داده بود، در دوران ریاست جمهوری او تغییر کرد

11. NatWest Private Banking's discretionary portfolio management service will accept customers with £7000 to invest.
[ترجمه ترگمان]خدمات مدیریت پورتفولیوی احتیاطی بخش خصوصی Banking مشتریان را با ۷۰۰۰ پوند برای سرمایه گذاری پذیرش خواهد کرد
[ترجمه گوگل]خدمات مدیریت پورتال اختیاری NatWest Private Banking مشتریان را با 7000 پوند برای سرمایه گذاری می پذیرند

12. Judges have great discretionary powers.
[ترجمه ترگمان]قضات قدرت های احتیاطی بزرگی دارند
[ترجمه گوگل]قضات دارای اختیارات بسیار قدرتمند هستند

13. However, some work is discretionary, taken on to fulfill ambitions or to purchase unnecessary luxuries.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برخی از کارها اختیاری هستند و برای تحقق جاه طلبی و یا خرید تجملات غیر ضروری اتخاذ می شوند
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از کارها اختیاری است، برای تحقق آرزوها و یا خرید لوکس های غیر ضروری به کار می رود

14. Deflationary and inflationary gaps can be closed by discretionary monetary and/or fiscal policy.
[ترجمه ترگمان]شکاف های تورم و تورم را می توان با سیاست مالی و \/ یا مالی بسته کرد
[ترجمه گوگل]شکاف های انحرافی و تورمی را می توان با سیاست پولی و / یا مالی اختیاری تعطیل کرد

15. He gives to Adam the discretionary decision as to whether to pass the letter along to Hetty.
[ترجمه ترگمان]به آدام تصمیم اختیاری می دهد که آیا نامه را به هتی بدهد یا نه
[ترجمه گوگل]او به تصمیم آداک به آدم می گوید که آیا نامه را به همراه هتی می فرستد؟

discretionary power

قدرت تصمیم‌گیری، اختیار


discretionary correction

تعزیر، کیفر دادن


پیشنهاد کاربران

مربوط به سرمایه گذاری توسط یک کارگزار یا مدیر که از طرف کاربر یا مشتری صاحب اختیار می باشد

ترجیحی

discretionary decisions
تصمیات مصلحتی

غیر ضروری

available for use at the discretion of the user
قابل استفاده تنها در صورت صلاحدید کاربر
( there has been an increase in year - end discretionary bonuses )

اختیاری

تفویض

اختیاری ( مانند اقلام تعهدی اختیاری )

سرمایه گذاری
حساب امین مختار ( حساب در اختیار ) یعنی حسابی که امین ( مثلن کارگزار میتواند به نیابت از مشتری در آن دخل و تصرف کند )
درمقابل حساب غیر امین مختار ( nondiscretionary )


کلمات دیگر: