کلمه جو
صفحه اصلی

confederation


معنی : اتفاق، اتحاد، معاهده، هم پیمانی، هم عهدی
معانی دیگر : کنفدراسیون (اتحاد چند دسته یا ملت دارای آرمان مشترک)، پیمانگان، همبستگی، هم عضوی درکنفدراسیون

انگلیسی به فارسی

اتفاق، اتحاد، هم‌پیمانی، هم‌عهدی، معاهده


کنفدراسیون، اتحاد، اتفاق، هم پیمانی، هم عهدی، معاهده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: confederationist (adj.), confederative (adj.), confederationism (n.), confederationist (n.)
(1) تعریف: the act or process of confederating or allying.
مترادف: alliance, federation, union
مشابه: coalition, organization

- The confederation of the first seven slave states occurred before Abraham Lincoln began his presidency.
[ترجمه ترگمان] کنفدراسیون ۷ ایالت برده قبل از شروع دوران ریاست جمهوری آبراهام لینکلن به وقوع پیوست
[ترجمه گوگل] کنفدراسیون هفت کشور برده قبل از اینکه آبراهام لینکلن ریاست جمهوری خود را آغاز کند، رخ داد

(2) تعریف: the state or condition of being confederated.
مترادف: alliance, union
مشابه: association, coalition, federation, organization

- Confederation proved to be economically advantageous to the two small nations.
[ترجمه ترگمان] کنفدراسیون ثابت کرد که از لحاظ اقتصادی برای دو کشور کوچک سودمند است
[ترجمه گوگل] کنفدراسیون برای دو ملت کوچک اقتصادی سودآور بود

(3) تعریف: a confederated group, as of countries or peoples; alliance; league.
مترادف: alliance, confederacy, federation, league
مشابه: bloc, bund, coalition, organization, union

- The tribes formed a confederation to defend themselves against the invaders.
[ترجمه ترگمان] قبایل یک کنفدراسیون برای دفاع از خود در برابر مهاجمان تشکیل دادند
[ترجمه گوگل] قبایل تشکیل یک کنفدراسیون برای دفاع از خود در برابر مهاجمان

• alliance, league; act of forming a league or alliance
a confederation is an organization of groups for political or business purposes.

مترادف و متضاد

اتفاق (اسم)
accident, event, case, happening, occurrence, fluke, accidentalism, unison, hazard, confederation, fortuity, confederacy, federation, happenstance, joinder

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

معاهده (اسم)
agreement, treaty, pact, alliance, confederation

هم پیمانی (اسم)
confederation, confederacy

هم عهدی (اسم)
confederation

جملات نمونه

1. The two countries made up a confederation for mutual safety.
[ترجمه ترگمان]این دو کشور یک کنفدراسیون برای امنیت دوجانبه تشکیل دادند
[ترجمه گوگل]این دو کشور یک کنفدراسیون برای ایمنی متقابل تشکیل دادند

2. Switzerland is a heterogeneous confederation of 26 self-governing cantons.
[ترجمه ترگمان]سوییس یک کنفدراسیون ناهمگن از ۲۶ استان خودمختار است
[ترجمه گوگل]سوئیس کنفدراسیون ناهمگونی 26 ایالت خودگردان است

3. The Franks were originally a loose confederation of Germanic tribes.
[ترجمه ترگمان]فرانک در اصل یک کنفدراسیون نامنسجم قبایل ژرمنی بود
[ترجمه گوگل]فرانک ها در اصل یک کنفراس خالی از قبایل ژرمنی بودند

4. The European Builders Confederation has a membership of over 350,000 building companies.
[ترجمه ترگمان]کنفدراسیون Builders اروپا عضویت بیش از ۳۵۰ شرکت ساختمانی دارد
[ترجمه گوگل]اتحادیه سازندگان اروپا دارای عضویت بیش از 350،000 شرکت ساختمانی است

5. The document composed in Philadelphia transformed the confederation of sovereign states into a national government.
[ترجمه ترگمان]سندی که در فیلادلفیا نوشته شده است، کنفدراسیون کشورهای مستقل را به یک دولت ملی تبدیل کرده است
[ترجمه گوگل]سند تشکیل شده در فیلادلفیا، کنفدراسیون کشورهای مستقل را به یک دولت ملی تبدیل کرد

6. While the confederation is technically illegal, it has been allowed to function openly.
[ترجمه ترگمان]در حالی که این کنفدراسیون به لحاظ فنی غیرقانونی است، اجازه فعالیت آزادانه داده شده است
[ترجمه گوگل]در حالی که کنفدراسیون از لحاظ فنی غیرقانونی است، اجازه داده شده به طور آشکار عمل کند

7. Affiliation to the National Confederation will provide your group with access to a network of services and expertise.
[ترجمه ترگمان]وابستگی به کنفدراسیون ملی به گروه شما امکان دسترسی به شبکه ای از خدمات و تخصص را می دهد
[ترجمه گوگل]وابستگی به کنفدراسیون ملی گروه شما را به دسترسی به شبکه ای از خدمات و تخصص ارائه می دهد

8. The confederation, on the other hand, was only a fragile union whose members were scattered over vast distances.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، این کنفدراسیون فقط یک اتحادیه شکننده بود که اعضایش در فواصل طولانی پراکنده بودند
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، این اتحادیه فقط یک اتحادیه شکننده بود که اعضای آن در فواصل وسیع پراکنده شدند

9. One abuse that was prevalent during the Confederation was the exercise of judicial power by the state legislatures.
[ترجمه ترگمان]یک سو مصرف که در طول این کنفدراسیون شایع بود، اعمال قدرت قضایی توسط مجالس قانونگذاری ایالتی بود
[ترجمه گوگل]یک سوء استفاده که در طول کنفدراسیون شایع بود، اعمال قدرت قضائی توسط مجلس قانونگذاری دولتی بود

10. Confederation A confederation is an association in which states delegate some power to a supranational central government but retain primary power.
[ترجمه ترگمان]کنفدراسیون یک کنفدراسیون یک اتحادیه است که در آن کشورها قدرت را به یک حکومت مرکزی فراملی اما حفظ قدرت اولیه تفویض می کنند
[ترجمه گوگل]کنفدراسیون یک کنفدراسیون یک انجمن است که در آن دولت ها قدرت را به یک دولت مرکزی متعارف منتقل می کنند اما قدرت اولیه را حفظ می کنند

11. As the confederation moved toward constitutional government, issues of internal security were found to require careful consideration.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که این کنفدراسیون به سمت دولت قانون اساسی حرکت می کرد، مسائل مربوط به امنیت داخلی به دقت مورد توجه قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]همانطور که کنفدراسیون به سوی قانون اساسی حرکت می کرد، مسائل امنیتی داخلی مورد توجه قرار گرفت

12. Whereas the Articles of Confederation promised a “perpetual Union” of states that retained their “sovereignty, freedom, and independence,” the Constitution does not mention sovereignty at all.
[ترجمه ترگمان]در حالی که اصول کنفدراسیون قول یک \"اتحادیه دائمی\" ایالات را داده است که حاکمیت، آزادی و استقلال خود را حفظ کرده اند، قانون اساسی اصلا حق حاکمیت ندارد
[ترجمه گوگل]در حالی که مقررات کنفدراسیون وعده داد که 'اتحاد دائمی' ایالت هایی که 'حاکمیت، آزادی و استقلال' خود را حفظ کرده اند، قانون اساسی به هیچ عنوان به حاکمیت نمی گوید

13. A survey by the Confederation of British Industry (CBI) showed retail sales fell more sharply than expected in August.
[ترجمه ترگمان]یک نظرسنجی از سوی کنفدراسیون صنایع بریتانیا (CBI)نشان داد که فروش خرده فروشی در ماه اوت به شدت کاهش یافت
[ترجمه گوگل]نظرسنجی از سوی کنفدراسیون صنعت بریتانیا (CBI) نشان داد که خرده فروشی در ماه اوت به شدت کاهش یافت

14. At last, detailed implementation of log-based confederation is introduced, including log protocol generation, and node information gathering, indexing and retrieving.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، اجرای دقیق یک کنفدراسیون مبتنی بر log معرفی می شود، از جمله تولید پروتکل ثبت، و گردآوری اطلاعات گره، شاخص گذاری و بازیابی
[ترجمه گوگل]در نهایت، اجرای مفصل کنفدراسیون مبتنی بر ورودی، از جمله ایجاد پروتکل log، و گردآوری اطلاعات گره، نمایه سازی و بازیابی معرفی می شود

15. General Confederation of Kuwaiti Workers: Kuwait City, f. 1968 ; Vice Chair. - Naser Haizal Ateby.
[ترجمه ترگمان]کنفدراسیون عمومی کارگران کویت: شهر کویت، f ۱۹۶۸؛ معاون رئیس ناصر Haizal Ateby
[ترجمه گوگل]کنفدراسیون عمومی کارگران کویت کویت، f 1968؛ معاون رئیس - ناصر حصیل آتبی

اصطلاحات

the Confederation

1- (امریکا بین سالهای 1781-89) کنفدراسیون (پیمانگان) ایالتهای متحده 2- (کانادا در سال 1867) پیوند استانهای اونتاریو وکبک و نووسکوشیا و نیوبرونزویک (که بخش مستقلی را تحت حمایت انگلیس تشکیل دادند)


پیشنهاد کاربران

اتحاد


confederation ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: کشورگان
تعریف: اتحادیه ای مرکب از چند ایالت خودمختار یا کشور که با حفظ حاکمیت خود برای نیل به اهداف مشترک، امور سیاست خارجی و دفاعی را در یکی از ایالت ها یا کشورها متمرکز می کنند


کلمات دیگر: