کلمه جو
صفحه اصلی

on time


1- سر وقت، در زمان مقرر 2- قسطی، مدت دار

انگلیسی به فارسی

به موقع


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: at the correct time for an event that is planned.

- It's very important that all cast members get to the rehearsal on time.
[ترجمه Prn] بسیار مهم است که تمام بازیگران، در وقت تمرین، تمرین کنند.
[ترجمه ترگمان] بسیار مهم است که همه بازیگران به موقع تمرین را تمرین کنند
[ترجمه گوگل] بسیار مهم است که تمام اعضای حاضر در زمان تمرین به تمرین بپردازند
- Some guests arrived early and some were late, but most of them came right on time.
[ترجمه ترگمان] بعضی از میهمانان دیر رسیدند و بعضی دیر رسیدند، اما بیشتر آن ها به موقع رسیدند
[ترجمه گوگل] برخی از مهمانان به زودی وارد شدند و برخی دیر شد، اما اکثر آنها به موقع به درستی رسیدند

• at the appointed hour, at the correct time

جملات نمونه

1. You will all have to come on time; I can except no one.
[ترجمه ترگمان]همه شما باید به موقع به اینجا بیایید من غیر از هیچ کس
[ترجمه گوگل]همه شما باید به موقع برسید من می توانم به جز هیچ کس

2. They're doing/working overtime to get the job finished on time.
[ترجمه امید] آنها دارند اضافه کاری میکنند تا کار ( سفارش ) سروقت تموم بشه
[ترجمه ترگمان]آن ها برای رسیدن به این شغل وقت اضافه یا اضافه کاری را انجام می دهند
[ترجمه گوگل]آنها کارشان را با هم انجام می دهند تا کار را به موقع انجام دهند

3. See to it that you're ready on time!
[ترجمه ترگمان]به آن نگاه کنید که سر وقت آماده هستید!
[ترجمه گوگل]به آن نگاه کنید که در زمان آماده ای آماده هستید!

4. Don't stint on time to make a plan.
[ترجمه ترگمان]به وقتش استفاده نکن تا نقشه بکشی
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به یک برنامه، وقت نگذارید

5. Tenants are obligated to pay their rent on time.
[ترجمه ترگمان]Tenants موظف به پرداخت اجاره خود در زمان هستند
[ترجمه گوگل]اجاره دهندگان موظف هستند اجاره خود را در زمان پرداخت کنند

6. Our train pulled into Beijing Station on time.
[ترجمه ترگمان]قطار ما به موقع به ایستگاه بیجینگ رسید
[ترجمه گوگل]قطار ما به موقع به ایستگاه پکن میرود

7. Fortunately the train was on time.
[ترجمه Er13۰۰] خوشبختانه قطار سر وقت رسید
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه قطار به موقع رسید
[ترجمه گوگل]خوشبختانه قطار در زمان بود

8. The train pulled out exactly on time.
[ترجمه ترگمان]قطار دقیقا به موقع حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]قطار دقیقا در زمان دقیقا کشف شد

9. She always pays her bills on time.
[ترجمه ترگمان] همیشه قبض هاش رو سر وقت میده
[ترجمه گوگل]او همیشه اسکناس های خود را در زمان پرداخت می کند

10. We sweated blood to get the work finished on time.
[ترجمه ترگمان]عرق می ریخت تا کار به موقع تمام شود
[ترجمه گوگل]ما خون را به دست آوردیم تا کار به اتمام برسد

11. The work was finished on time and within budget .
[ترجمه ترگمان]کار در زمان و در چارچوب بودجه به پایان رسید
[ترجمه گوگل]این کار در زمان و در بودجه انجام شد

12. 'Good of you to arrive on time,' George said, with heavy sarcasm .
[ترجمه ترگمان]جورج با طعنه گفت: خوب شد که سر وقت رسیدی
[ترجمه گوگل]جورج گفت: 'خوب است که به موقع برسید، با سارکوزی سنگین

13. She never gets anywhere on time. She's hopelessly disorganized.
[ترجمه ترگمان] اون هیچ وقت جایی نمیره او نومیدانه آشفته است
[ترجمه گوگل]او هرگز در هر زمان و در هر زمان او ناامیدانه بی نظم است

14. I only just managed to finish on time.
[ترجمه ترگمان] من فقط تونستم سر وقت تمومش کنم
[ترجمه گوگل]من فقط موفق به پایان دادن به زمان

پیشنهاد کاربران

سر وقت
به موقع
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎

به موقع. درراسرع وقت. به وقت.

دقیقا سر وقت

سره وقت - به موقع

سر وقت

به وقتش. . سروقت

سره وقت

سر وقت - به موقع

سر زمان معین شده به مکان مورد نظر به رسیم

سر ساعت

راس - سرساعت

به عنوان صفت یعنی آدم وقت شناس و دقیق
he is on time

به موقع رسیدن

وقت شناس

Timely

بهنگام


کلمات دیگر: