کلمه جو
صفحه اصلی

diachrony


تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها، تغییراتی که در ادوار مختلف تاری در یک زبان یک ملت پدید می اید

انگلیسی به فارسی

تحلیل کلمات و پیدا کردن منشأ و ریشه آن‌ها، تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ در یک زبان یک ملت پدید می‌آید


دیاگرام


جملات نمونه

1. Then, from the perspective of diachrony, the author systematically outlined the virtuality course of the affixes "old".
[ترجمه ترگمان]سپس، از دیدگاه diachrony، نویسنده به طور سیستماتیک مسیر دنیای مجازی of را مشخص کرد
[ترجمه گوگل]سپس، از دیدگاه تشریح، نویسنده به طور سیستماتیک دوره فوری بودن عبارات 'قدیمی' را مشخص کرد

2. This paper tries, from the perspective of diachrony and synchrony, to analyze the grammaticalization features and cognitive motivations.
[ترجمه ترگمان]این مقاله تلاش می کند، از دیدگاه of و synchrony، برای تجزیه و تحلیل ویژگی های دستوریشدن و انگیزه های شناختی
[ترجمه گوگل]این مقاله تلاش می کند تا از دیدگاه تشریح و همزمان، برای تجزیه و تحلیل ویژگی های دستوری و انگیزه های شناختی استفاده کند

3. Diachrony, synchrony and prototypical structures: After Bakhtin, most critics believe that works of Dostoevsky are synchronic, and makes no diachronic sense in both structure and characters.
[ترجمه ترگمان]Diachrony، synchrony و ساختارهای نمونه اولیه: پس از Bakhtin، بسیاری از منتقدان بر این باورند که آثار of synchronic هستند و هیچ معنایی در ساختار و شخصیت ندارند
[ترجمه گوگل]ساختارهای متقارن، همزمان و ساختارهای اولیه: پس از بختین، اکثر منتقدان معتقدند که آثار داستایوفسکی هم زمان هستند و در ساختار و کاراکترها هیچ معنایی را نمی بینند

4. In Saussure s theory of linguistics, synchrony and diachrony are important concepts.
[ترجمه ترگمان]در نظریه سوسور، زبان شناسی، synchrony و diachrony مفاهیم مهمی هستند
[ترجمه گوگل]در نظر سنجی زبانشناسی سوسور، هماهنگی و تشریح مفاهیم مهم هستند

5. All right. I need to come back to synchrony and diachrony.
[ترجمه ترگمان] خیلی خب من باید به هم زمانی و diachrony برگردم
[ترجمه گوگل]خیلی خوب من نیاز به همگام شدن و تشریح

6. Saussure compared the working of language to chess playing, which vividly described differences between the concepts of synchrony and diachrony in linguistics.
[ترجمه ترگمان]سوسور کار زبان را با بازی شطرنج مقایسه کرد، که تفاوت های بین مفاهیم of و diachrony را در زبان شناسی توصیف کرد
[ترجمه گوگل]سوسور کارهای زبان را برای شطرنج بازی مقایسه می کند، که به وضوح تفاوت های بین مفاهیم همزمان و دیاگرام در زبان شناسی را توصیف می کند

7. As a result, it seriously separate the organic connection of the development between its diachrony and synchrony.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، آن به طور جدی ارتباط آلی توسعه بین diachrony و synchrony را جدا می کند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه، به طور جدی، ارتباط ارگانی را بین توسعه و هماهنگی آن جدا می کند

8. Merleau-Ponty has accepted the principle of differentiation in Saussure's linguistics but refused his methodological division between synchrony and diachrony between language and speech.
[ترجمه ترگمان]Merleau - Ponty اصل تمایز را در زبان شناسی سوسور پذیرفته اما تقسیم methodological بین synchrony و diachrony بین زبان و گفتار را رد کرد
[ترجمه گوگل]Merleau-Ponty اصل تفاوت در زبان شناسی سوسور را پذیرفته است، اما از تقسیم متدولوژیکی خود را از هماهنگی و تشریح بین زبان و گفتار رد می کند

9. Therefore, the development of a language has the feature of both dynamic diachrony and static synchrony.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، توسعه یک زبان ویژگی هم diachrony پویا و هم synchrony استاتیک است
[ترجمه گوگل]بنابراین، توسعه یک زبان از ویژگی های هر دو فرکانس پویا و هماهنگی استاتیک است

10. The breach of the article is that it can give attention to both simultaneity and diachrony the same as both extent and depth when states vocabulary structure of the new net words.
[ترجمه ترگمان]نقض این مقاله این است که می تواند به هر دوی simultaneity توجه کند و هم در زمانی که فرهنگ لغت جدید کلمات خالص جدید را بیان می کند عمق و عمق یکسانی داشته باشد
[ترجمه گوگل]نقض مقاله این است که می تواند توجه به هم زمان و هماهنگی با همان اندازه و عمق زمانی که دولت ساختار واژگان کلمات جدید خالص است

11. This paper has tested and analyzed the structure, environment, historical types of economic ethics from the perspectives of synchrony and diachrony.
[ترجمه ترگمان]این مقاله، ساختار، محیط، انواع تاریخی اخلاق اقتصادی را از دیدگاه of و diachrony مورد بررسی و تحلیل قرار داده و تحلیل نموده است
[ترجمه گوگل]این مقاله، ساختار، محیط زیست، انواع تاریخی اخلاق اقتصادی را از دیدگاه همزمان و دیاگرام مورد آزمون و تحلیل قرار داده است

12. The author thus claims to take the role of diachrony one step further, by proposing that the diachronic changing mechanisms are the more bas. . .
[ترجمه ترگمان]بنابراین مولف ادعا می کند که نقش of یک قدم فراتر می گذارد، با این پیشنهاد که مکانیسم های متغیر در حال تغییر نقش بیشتری دارند
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، نویسنده ادعا می کند که یک گام فراتر از یک فرایند را پیش بینی می کند، پیشنهاد می کند که مکانیسم های تغییر شکل دهی بیشتر، بیشتر است

13. The second part is about unearthliness, it is including magic and conjuration. I will also studying unearthlinesss Synchrony, Diachrony and its nature by the vision of cross-culture and cross-text.
[ترجمه ترگمان]بخش دوم مربوط به unearthliness است، از جمله جادو و conjuration من همچنین unearthlinesss synchrony، Diachrony و طبیعت آن را با دیدگاه فرهنگ متقابل و متن متقاطع مطالعه خواهم کرد
[ترجمه گوگل]بخش دوم در مورد بی نظیری است، از جمله جادو و محکومیت من هم به دنبال هماهنگی، فرکانس و طبیعت آن با چشم انداز فرهنگ متقابل و متن متقابل مطالعه خواهم کرد

پیشنهاد کاربران

درزمانی

diachrony ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: درزمانی 2
تعریف: تغییرات زبانی بین دو یا چند مقطع زمانی


کلمات دیگر: