1. He was described as an introvert, a reserved man who spoke little.
[ترجمه محدثه پولادی] او به عنوان یه درونگرا توصیف شده بود، یه مرد تودار که خیلی کم حرف میزند.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک فرد درون گرا، مرد تودار که کمی حرف می زد، توصیف شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک درونگرای توصیف شده بود، یک مرد محروم که کمی صحبت میکرد
2. The music students here are a very introvert lot.
[ترجمه محدثه پولادی] موسیقی آموزانِ اینجا، بسیار درونگرا هستند.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان موسیقی در اینجا بسیار درون گرا هستند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان موسیقی در اینجا بسیار زیادی درونی هستند
3. That young man is an introvert.
[ترجمه محدثه پولادی] آن مرد جوان، درونگراست.
[ترجمه ترگمان]آن مرد جوان یک فرد درونگرا است
[ترجمه گوگل]این مرد جوان یک درونیت است
4. I an introvert and introverts get drawn in.
[ترجمه محدثه پولادی] من یک درونگرا هستم و درونگرا ها افکارشان را در ذهنشان نگه می دارند.
[ترجمه ترگمان]من یک فرد درون گرا و درونگرا هستم که به داخل کشیده می شوند
[ترجمه گوگل]من یک درونگرایانه و درونگرا هستم
5. Let's take the example of an introvert and an extrovert.
[ترجمه محدثه پولادی] بگذارید مثالی از یک درونگرا و یک برونگرا بگوئیم.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید مثالی از یک فرد درون گرا و برون گرا بدهیم
[ترجمه گوگل]بیایید نمونه ای از یک invert و یک extrovert بگیریم
6. Are you an introvert or an extrovert?
[ترجمه محدثه پولادی] شما برونگرا هستید یا درونگرا؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما برون گرا یا برون گرا هستید؟
[ترجمه گوگل]تو درون نگری یا برون نگر؟
7. This usage makes the extrovert and the introvert seem to stand for opposed personality types.
[ترجمه ترگمان]این استفاده برون گرایان و درون گرا به نظر می رسد که در مقابل انواع تیپ های شخصیتی ایستاده اند
[ترجمه گوگل]این استفاده باعث برانگیختگی و درونیتان می شود برای انواع شخصیت های مخالف
8. I'm a little bit introvert that I don't like talk too much.
[ترجمه محدثه پولادی] من کمی درونگرا هستم که از زیاد حرف زدن خوشم نمیاد.
[ترجمه ترگمان]من کمی introvert هستم که زیاد از حرف زدن خوشم نمی اید
[ترجمه گوگل]من کمی درونی هستم که زیاد صحبت نمی کنم
9. Unlike his brother Bob, he is an introvert, isn't he?
[ترجمه ترگمان]برخلاف برادرش باب، او یک فرد درونگرا است، اینطور نیست؟
[ترجمه گوگل]بر خلاف برادرش باب، او درونی است، آیا او نیست؟
10. Their whole thing was an introvert pilgrimage.
[ترجمه ترگمان]همه چیز آن ها یک زیارت درون گرا بود
[ترجمه گوگل]همه چیز آنها یک زیارت درونی بود
11. Sensitive and introvert, suspicious person causes obstacle of hypochondriasis sex spirit more easily and happen impotent.
[ترجمه ترگمان]فرد بدگمان و درون گرا، فرد مشکوکی باعث می شود که روح سکس hypochondriasis به راحتی و به راحتی ناتوان شود
[ترجمه گوگل]حساس و درونگرا، فرد مشکوک باعث می شود که روح جنسی هیپوخونریاز را راحت تر و ناتوان کننده باشد
12. For such a recluse and an introvert, this passion for closeness seems odd.
[ترجمه ترگمان]برای چنین a و درون گرا این شور و اشتیاق برای نزدیکی غریب به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]این اشتیاق برای نزدیکی به نظر می رسد عجیب و غریب برای چنین عقب ماندگی و درونی است
13. He the introvert; Tom the extrovert.
[ترجمه محدثه پولادی] او درونگرا است.
[ترجمه ترگمان]او درون گرا است
[ترجمه گوگل]او درونی است؛ تام استثنایی
14. 'The introvert may shut out the extravert, perhaps while silently nodding, or stop trying to contribute,' she says.
[ترجمه ترگمان]او می گوید که فرد درون گرا ممکن است برونگرا را خفه کند اما شاید در حالی که به آرامی سری تکان می دهد و یا تلاش برای مشارکت را متوقف می کند
[ترجمه گوگل]او می گوید: 'ممکن است درونگرا ممکن است خروجی را از بین ببرد، شاید در حالی که به طور صریح تکان می دهد یا تلاش خود را برای کمک به دیگران متوقف می کند '