معنی : شاش، شاشیدن
معانی دیگر : پیشاب، بول، گمیز، ادرار، چامین، (کمی زننده - urinate بجاتر است) شاشیدن، پیشاب کردن، گمیز کردن، ادرار کردن، (آبگونه) دفع کردن، بیرون دادن
شاش، شاشیدن
to take (or have) a piss
شاش کردن
The child pissed all over the rug.
بچه روی همهی قالیچه شاشید.
to piss blood
خون شاش کردن
Laughing in class pisses this teacher off.
این معلم از خنده در کلاس خیلی بدش میآید.
piss off!
گم شو!
piss about (or around)
(عامیانه - زننده) وقت تلف کردن، ولگردی کردن
piss off
(عامیانه - زننده) 1- دلخور کردن، عصبانی کردن 2- رفتن، گور خود را گم کردن
piss oneself
(انگلیس - عامیانه - زننده) از خنده بیاختیار شدن
piss-take
(انگلیس - عامیانه - زننده) مسخرهبازی، (کسی را) دست انداختن
piss-up
(انگلیس - عامیانه - زننده) مشروبخوری به حد افراط
take the piss out of
(انگلیس - عامیانه - زننده) مسخره کردن، (کسی را) دست انداختن