محتوم به شکست بودن، روش منجر به شکست بودن، محکوم به شکست بودن، مقصر شکست بودن
be a recipe for disaster, trouble, success, failure, etc
محتوم به . . . بودن، محکوم به . . . بودن
مثال:
In fact, it's an excuse that is a recipe for failure
در واقع، این بهانه ای است برای محتوم به شکست بودن،
یا، در واقع این بهانه ای است برای عدم موفقیت.
یا، در واقع این بهانه ای است برای مقصر بودن در شکست.
be a recipe for disaster, trouble, success, failure, etc
محتوم به . . . بودن، محکوم به . . . بودن
مثال:
In fact, it's an excuse that is a recipe for failure
در واقع، این بهانه ای است برای محتوم به شکست بودن،
یا، در واقع این بهانه ای است برای عدم موفقیت.
یا، در واقع این بهانه ای است برای مقصر بودن در شکست.