کلمه جو
صفحه اصلی

interdependence


معنی : وابستگی، اتکاء متقابل
معانی دیگر : اتکای متقابل، برهمبستگی (interdependency هم می گویند)، interdependency اتکاء متقابل

انگلیسی به فارسی

( interdependency ) اتکا متقابل، وابستگی


وابستگی متقابل، وابستگی، اتکاء متقابل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: combined form of dependence.

- The couple's interdependence became stronger when he began to manage her career as an actress.
[ترجمه ترگمان] وقتی شروع به مدیریت شغل خود به عنوان یک بازیگر کرد، وابستگی متقابل این زوج قوی تر شد
[ترجمه گوگل] وابستگی متقابل زن و شوهر هنگامی که او شروع به مدیریت حرفه ای خود را به عنوان یک بازیگر کرد، شدیدتر شد

• mutual dependence, reciprocal dependency, mutual reliance
interdependence is the condition of a group of people or things all depending on each other.

مترادف و متضاد

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

اتکاء متقابل (اسم)
interdependence, interdependency

جملات نمونه

1. the interdependence of all countries in today's atomic age
وابستگی همه ی کشورها در عصر اتم امروزی

2. By the same token, the everlasting interdependence is actually an everlasting love.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، وابستگی متقابل مشترک در واقع یک عشق ابدی است
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، وابستگی ابدی همیشه یک عشق ماندگار است

3. Interdependence is the natural characteristic of an economy based on the division of labour.
[ترجمه ترگمان]interdependence ویژگی طبیعی یک اقتصاد مبتنی بر تقسیم کار است
[ترجمه گوگل]وابستگی وابسته به طبیعت طبیعی اقتصادی بر مبنای تقسیم کار است

4. The third level is one of interdependence and mutual growth and development, of synergy.
[ترجمه ترگمان]سطح سوم، یکی از وابستگی متقابل و رشد متقابل و توسعه است
[ترجمه گوگل]سطح سوم، وابستگی متقابل و رشد و تکامل متقابل، هم افزایی است

5. An important part of the notion of interdependence is reciprocity: the desire not to exploit one's partner too much.
[ترجمه ترگمان]یک بخش مهم از مفهوم وابستگی متقابل عمل متقابل است: تمایل به بهره برداری از شریک بیش از حد
[ترجمه گوگل]بخش مهمی از مفهوم وابستگی متقابل، متقابل است: تمایل به بهره برداری از شریک بیش از حد

6. Transnationalism and interdependence challenge the three assumptions of Realism noted by Vasquez.
[ترجمه ترگمان]Transnationalism و وابستگی متقابل سه فرضیه رئالیسم به نام Vasquez را به چالش می کشند
[ترجمه گوگل]Transnationalism و وابستگی متقابل چالش سه فرضیه رئالیسم اشاره شده توسط Vasquez

7. As in all organizations, there is a marked interdependence between staff.
[ترجمه ترگمان]همانند تمامی سازمان ها، وابستگی قابل توجهی بین کارکنان وجود دارد
[ترجمه گوگل]همانطور که در همه سازمان ها، وابستگی مشخصی بین کارمندان وجود دارد

8. But there is an interdependence between the various themes in his work that makes it difficult to deal with them in isolation.
[ترجمه ترگمان]اما وابستگی متقابل بین موضوعات مختلف در کار او وجود دارد که مقابله با آن ها در انزوا را دشوار می کند
[ترجمه گوگل]اما بین تم های مختلف در کار او وابستگی متقابل وجود دارد که با انزوا مقابله می کند

9. Models of interdependence focus on interstate relations but challenge the realist view of states as independent actors.
[ترجمه ترگمان]مدل هایی از وابستگی متقابل بر روابط بین ایالتی محسوب می شوند اما دیدگاه realist از ایالت ها به عنوان فعالان مستقل را به چالش می کشند
[ترجمه گوگل]مدل های وابستگی متمرکز بر روابط بین ایالتی، اما دیدگاه واقع گرایانه دولت ها را به عنوان بازیگران مستقل به چالش می کشد

10. Coleridge insisted on the interdependence of economic issues and social, moral, and religious concerns.
[ترجمه ترگمان]کولریج در مورد وابستگی متقابل مسائل اقتصادی و مسائل اجتماعی، اخلاقی و مذهبی اصرار می ورزید
[ترجمه گوگل]کالیرج بر وابستگی متقابل مسائل اقتصادی و نگرانی های اجتماعی، اخلاقی و مذهبی تاکید کرد

11. Economic interdependence First in the economic field-in international trade, investment and finance.
[ترجمه ترگمان]استقلال اقتصادی - در زمینه اقتصاد - در تجارت بین المللی، سرمایه گذاری و امور مالی
[ترجمه گوگل]وابستگی اقتصادی ابتدا در زمینه اقتصادی - در تجارت بین المللی، سرمایه گذاری و امور مالی

12. Again, we should note the interdependence and mutual necessity of the main and minor channels of mystical power.
[ترجمه ترگمان]دوباره، باید به وابستگی متقابل و ضرورت متقابل کانال های اصلی و فرعی قدرت عرفانی توجه کنیم
[ترجمه گوگل]مجددا باید توجه داشته باشیم که وابستگی متقابل و ضرورت متقابل کانال های اصلی و جزئی قدرت عرفانی است

13. However, the interdependence of hardware and software poses formidable technical difficulties to running programs so transferred.
[ترجمه ترگمان]با این حال، وابستگی متقابل سخت افزار و نرم افزار مشکلات فنی مهمی برای اجرای برنامه ها به این ترتیب منتقل می کند
[ترجمه گوگل]با این حال، وابستگی متقابل سخت افزار و نرم افزار، مشکلات فنی مهیج را به برنامه های در حال اجرا منتقل می کند

14. The answer is that there is an interdependence between conceptual and normative argument.
[ترجمه ترگمان]پاسخ این است که یک وابستگی متقابل بین استدلال مفهومی و هنجاری وجود دارد
[ترجمه گوگل]پاسخ این است که رابطه متقابل بین استدلال مفهومی و هنجاری وجود دارد

15. Hence dependence, not interdependence, characterizes the relationship of the South to the North.
[ترجمه ترگمان]از این رو وابستگی، عدم وابستگی متقابل، رابطه جنوب به شمال را مشخص می کند
[ترجمه گوگل]از این رو وابستگی، وابستگی متقابل، رابطه ی جنوب و شمال را مشخص می کند

the interdependence of all countries in today's atomic age

وابستگی همه‌ی کشورها در عصر اتم امروزی


پیشنهاد کاربران

وابستگی متقابل

هم وابستگی

به هم وابستگی

interdependence ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: به هم وابستگی
تعریف: وضعیتی که در آن رفتار کنشگران بین المللی به شدت تحت تأثیر عملکرد یکدیگر است و هر طرف نسبت به اقدامات دیگران حساس و آسیب پذیر است|||متـ . وابستگی متقابل


کلمات دیگر: