1. They hope that their work will instil a sense of responsibility in children.
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوارند که کار آن ها احساس مسئولیت در کودکان را ایجاد کند
[ترجمه گوگل]آنها امیدوارند که کارشان احساس مسئولیت در کودکان را تقویت کند
2. She had tried her best to instil morals into her daughters.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرده بود که اخلاق و رفتار دخترانش را به او القا کند
[ترجمه گوگل]او بهترین را برای تأثیر اخلاق به دخترانش گذاشته بود
3. I consider it important to instil a pride in the players.
[ترجمه ترگمان]من آن را برای ایجاد یک افتخار در بازیکنان مهم می دانم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که افتخار در بازیکنان مهم است
4. A manager's job is to instil determination into his players.
[ترجمه ترگمان]وظیفه مدیر این است که عزم خود را به بازیکنان خود القا کند
[ترجمه گوگل]کار مدیر این است که تصمیم گیری را به بازیکنانش تحمیل کند
5. It is part of a teacher's job to instil confidence in/into his or her students.
[ترجمه ترگمان]این بخشی از کار معلم است که اعتماد به \/ یا به دانش آموزان خود را القا کند
[ترجمه گوگل]این بخشی از کار معلم است که اعتماد به نفس را به دانش آموزانش تحمیل می کند
6. The motive of the executions would be to instil fear.
[ترجمه ترگمان]اما این اعدام ها به خاطر چکه چکه چکه خواهد بود
[ترجمه گوگل]انگیزۀ اعدام ها موجب ترس شد
7. Radio might help to instil a feeling of national glory and pride, even if the substance did not amount to much as yet.
[ترجمه ترگمان]رادیو می تواند به ایجاد حس افتخار و افتخار ملی کمک کند، حتی اگر این ماده تا به حال مقدار زیادی نداشته باشد
[ترجمه گوگل]رادیو ممکن است به تشویق احساس جلال و افتخار ملی کمک کند، حتی اگر ماده خیلی زیاد نباشد
8. That's the same reaction we want to instil in children.
[ترجمه ترگمان]این همان واکنشی است که ما می خواهیم در کودکان ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]این همان واکنشی است که می خواهیم در کودکان ایجاد کنیم
9. One way to instil confidence is to start with a positive attitude and this starts the moment you step up to the ball.
[ترجمه ترگمان]یک راه برای ایجاد اعتماد به نفس، شروع با نگرش مثبت است و این شروع می شود که شما به سمت توپ بروید
[ترجمه گوگل]یکی از راههای تقویت اعتماد به نفس، شروع یک نگرش مثبت است و این شروع لحظه ای است که شما به توپ می روید
10. The objective is to instil an awareness of risk issues and basic methods of risk management.
[ترجمه ترگمان]هدف، ایجاد آگاهی از مسایل ریسک و روش های ابتدایی مدیریت ریسک است
[ترجمه گوگل]هدف این است که آگاهی از مسائل ریسک و روش های اساسی مدیریت ریسک را به وجود آوریم
11. He couldn't instil enough confidence into her, that was the trouble.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست به اندازه کافی به او اعتماد کند، این مشکل بود
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست اطمینان کافی برای او ایجاد کند، این مشکل بود
12. We aim to teach the children discipline and instil a sense of duty.
[ترجمه ترگمان]هدف ما آموزش انضباط کودکان و ایجاد حس وظیفه است
[ترجمه گوگل]هدف ما تدریس در مورد رشته های کودکان و ایجاد احساس وظیفه است
13. To instil or reinforce responsible drinking attitudes and behaviour.
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یا تقویت رفتار و رفتار و رفتار مسئول، رفتار و رفتار خود را تقویت کنید
[ترجمه گوگل]برای ایجاد و تقویت نگرش و رفتار نوشیدنی مسئولیت پذیر
14. We have tried to instil good manners in our children from an early age.
[ترجمه ترگمان]ما سعی کرده ایم در سنین کودکی رفتار خوبی را در کودکان خود ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]ما سعی کرده ایم که از دوران کودکی رفتارهای خوب خود را در کودکانمان به وجود آوریم
15. Hadn't she tried to instil morals into the girl? Not for the first time she missed her husband dreadfully.
[ترجمه ترگمان]آیا او سعی نکرده بود به آن دختر توجه کند؟ نه برای اولین بار شوهرش را سخت از دست داد
[ترجمه گوگل]آیا او سعی نکرد که اخلاق را به دختر معرفی کند؟ نه برای اولین بار او از دست نداد شوهرش نگران کننده