کلمه جو
صفحه اصلی

mutter


معنی : غرولند، لندلند، غرغر، سخن زیر لب، جویده سخن گفتن، غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن
معانی دیگر : (مثلا هنگام حرف زدن با خود) زیرلب گفتن، لند لند کردن، نق زدن، لندیدن، (مانند تندر دور دست) غریدن، سروصدا کردن، من من

انگلیسی به فارسی

من من، غرغر، لند لند، سخن زیر لب، من من کردن،جویده سخن گفتن، غرغر کردن


مهره، غرغر، غرولند، لندلند، سخن زیر لب، غرغر کردن، غرولند کردن، جویده سخن گفتن، من من کردن


انگلیسی به انگلیسی

• inarticulate soft speech, mumbling, grumbling
utter soft inarticulate speech, mumble; grumble, complain quietly and incessantly
if you mutter, you speak very quietly so that you cannot easily be heard. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...a quick low mutter.

مترادف و متضاد

غرولند (اسم)
murmur, rumble, mutter, gnarl

لندلند (اسم)
grumble, mutter

غرغر (اسم)
murmur, muttering, mutter, murmuring

سخن زیر لب (اسم)
muttering, mutter

جویده سخن گفتن (فعل)
mutter

غرغر کردن (فعل)
grumble, murmur, grudge, chide, growl, mutter

من من کردن (فعل)
murmur, maunder, fumble, mutter, chunter, haw, mumble

غرولند کردن (فعل)
murmur, squawk, mutter, complain, snarl

grumble, mumble


Synonyms: complain, croak, groan, grouch, grouse, growl, grunt, moan, muddle, murmur, rumble, snarl, sputter, swallow, whisper


Antonyms: speak clearly


جملات نمونه

1. when she saw her exam grade, she began to mutter
وقتی که نمره ی امتحان خود را دید شروع کرد به غرولند کردن.

2. Don't mutter when they are studying.
[ترجمه حمیدخان] زمزمه نکن وقتی اونها دارن درس می خونن.
[ترجمه حمید سانی] وقتی اونا دارن درس میخونن، سروصدا نکنید
[ترجمه ترگمان]وقتی مشغول درس خواندن هستند زمزمه نکن
[ترجمه گوگل]وقتی که آنها در حال تحصیل هستند، آنها را ترک نکنید

3. Don't mutter! I can't hear you.
[ترجمه حمید سانی] من من نکن، نمیفهمم چی میگی
[ترجمه ترگمان]زیر لبی می گویم: زمزمه نکن! صدات رو نمی شنوم
[ترجمه گوگل]نترس! نمی تونم بشنوم

4. I heard him mutter a mild swear word.
[ترجمه محسن] شنیدم که زیر لب یک فحش ملایم داد
[ترجمه ترگمان]صدایش ملایم و ملایم بود
[ترجمه گوگل]من او را شنیده ام یک کلمه شیرین خفیف

5. His voice subsided to a mutter.
[ترجمه ترگمان]صدایش آرام گرفت و زیر لب گفت:
[ترجمه گوگل]صدای او به یک جهش فروکش کرد

6. They make no more than a mutter of protest.
[ترجمه ترگمان]چیزی بیشتر از یک زمزمه اعتراض می سازند
[ترجمه گوگل]آنها بیش از یک تردید از اعتراض نیستند

7. I heard the soft mutter of voices in the next room.
[ترجمه حمید سانی] من صداهای پچ پچ و آرومی رو از اتاق بغلی میشنوم
[ترجمه ترگمان]صدای آرام صداهای اتاق مجاور را شنیدم
[ترجمه گوگل]من صدای نرم صدای صدای در اتاق بعدی را شنیدم

8. I heard a mutter of discontent.
[ترجمه ترگمان]زمزمه حاکی از نارضایتی را شنیدم
[ترجمه گوگل]شنیده ام از نارضایتی

9. She heard him mutter an oath under his breath.
[ترجمه ترگمان]شنید که زیر لب فحشی داد
[ترجمه گوگل]او شنیده بود که او تحت سوء قصد سوگند می زند

10. A number of non-British visitors were heard to mutter that it would not have happened in Frankfurt.
[ترجمه ترگمان]تعدادی از بازدیدکنندگان غیر بریتانیایی نیز شنیدند که در فرانکفورت چنین اتفاقی نخواهد افتاد
[ترجمه گوگل]تعدادی از بازدیدکنندگان غیر انگلیسی در این باره می گویند که در فرانکفورت اتفاق نخواهد افتاد

11. He spoke in a mutter.
[ترجمه ترگمان]زیر لب چیزی گفت
[ترجمه گوگل]او با صدای بلند صحبت کرد

12. For four weeks we have heard telecasters mutter about the margin of error.
[ترجمه ترگمان]چهار هفته است که ما شنیده ایم که telecasters در مورد حاشیه خطا با هم پچ پچ می کنند
[ترجمه گوگل]برای چهار هفته ما تلویزیون را در مورد حاشیه خطا شنیده ایم

13. She began to mutter again and he leaned forward to listen.
[ترجمه ترگمان]دوباره زمزمه کرد و به جلو خم شد و گوش فرا داد
[ترجمه گوگل]او شروع به چرخش دوباره کرد و او را به سمت گوش دادن دعوت کرد

14. Farmers mutter about cheap foreign imports bringing in the disease and the closure of local abattoirs allowing it to spread so quickly.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان در مورد واردات خارجی ارزان که این بیماری را وارد کرده و بسته شدن abattoirs محلی که به آن اجازه پخش این سرعت را می دهند، زمزمه می کنند
[ترجمه گوگل]کشاورزان در مورد واردات ارزان خارجی که باعث بیماری و بستن کشتار محلی می شود، به سرعت در حال گسترش است

15. Good, Cassius heard himself mutter, but knew he had meant Bad.
[ترجمه ترگمان]Cassius زمزمه کرد: خوبه، اما می دانست که منظور او بد است
[ترجمه گوگل]خوب، کاسیوس خود را شکسته، اما می دانست که به معنای بد است

He muttered something and went out of the room.

او زیر لب چیزی گفت و از در خارج شد.


The workers were angry and muttering the word "strike".

کارگران خشمگین بودند و کلمه‌ی «اعتصاب» را زیر لب تکرار می‌کردند.


When she saw her exam grade, she began to mutter.

وقتی که نمر‌ه‌ی امتحان خود را دید، شروع کرد به غرولند کردن.


the mutterings of the distant clouds

غرش ابرهای دوردست


the muttering of the waves on the rocky shore

هیاهوی امواج بر ساحل سنگی


پیشنهاد کاربران

پچ پچ کردن

ژکیدن

to speak or say something in a quiet voice that is difficult to hear, especially because you are annoyed about something. Ox

to utter sounds or words indistinctly or with a low voice and with the lips partly closed . Mer

murmur

من من کردن

?What are you muttering
چی با خودت داری غرولند میکنی/زیر لب میگی؟


کلمات دیگر: