معنی : غوطه وری
plunging
معنی : غوطه وری
انگلیسی به انگلیسی
• deep, low-cut (about the neckline on a shirt or dress)
a plunging neckline on a woman's dress is one that is cut very low down with a steep v-shape.
a plunging neckline on a woman's dress is one that is cut very low down with a steep v-shape.
مترادف و متضاد
غوطه وری (اسم)
immersion, diving, plunging
جملات نمونه
1. she was wearing a dress with a plunging neckline
پیراهنی با یقه ی چاکدار پوشیده بود.
2. The country is sinking/plunging into an abyss of violence and lawlessness.
[ترجمه ترگمان]این کشور در حال غرق شدن \/ غرق شدن در گرداب خشونت و بی قانونی است
[ترجمه گوگل]کشور غرق می شود / غرق در خشونت و بی قانونی می شود
[ترجمه گوگل]کشور غرق می شود / غرق در خشونت و بی قانونی می شود
3. He is plunging into an abyss of despair.
[ترجمه ترگمان]او در پرتگاهی از نومیدی غوطه ور است
[ترجمه گوگل]او به عرصه ناامیدی فرو می رود
[ترجمه گوگل]او به عرصه ناامیدی فرو می رود
4. The view of lake and plunging cliffs seduces visitors.
[ترجمه ترگمان]منظره دریاچه و صخره ها بازدیدکنندگان را گمراه می کند
[ترجمه گوگل]دید دریاچه ها و صخره ها موجب گشت و گذار می شود
[ترجمه گوگل]دید دریاچه ها و صخره ها موجب گشت و گذار می شود
5. Cook the peas by plunging them into boiling water.
[ترجمه ترگمان]نخود را با فرو بردن آن ها در آب جوش بپزید
[ترجمه گوگل]آنها را با آب جوش بخورید
[ترجمه گوگل]آنها را با آب جوش بخورید
6. Civil war and famine sent the nation plunging into anarchy.
[ترجمه ترگمان]جنگ داخلی و قحطی کشور را به هرج و مرج کشاند
[ترجمه گوگل]جنگ داخلی و قحطی موجب شد که کشور به هرج و مرج تبدیل شود
[ترجمه گوگل]جنگ داخلی و قحطی موجب شد که کشور به هرج و مرج تبدیل شود
7. The cart overturned, the horse plunging and rearing in its traces.
[ترجمه ترگمان]گاری سرنگون شد، اسب شیرجه رفت و روی آثار خود قرار گرفت
[ترجمه گوگل]سبد کالایی لغو شد، اسب در حال حرکت و پرورش در ردیابی آن است
[ترجمه گوگل]سبد کالایی لغو شد، اسب در حال حرکت و پرورش در ردیابی آن است
8. The company is plunging deeper into debt.
[ترجمه ترگمان]شرکت بیشتر مقروض است
[ترجمه گوگل]این شرکت عمیق تر به بدهی ها فرو می رود
[ترجمه گوگل]این شرکت عمیق تر به بدهی ها فرو می رود
9. The economy is plunging into recession.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد در رکود اقتصادی غوطه ور است
[ترجمه گوگل]اقتصاد به رکود افتاده است
[ترجمه گوگل]اقتصاد به رکود افتاده است
10. Her evening gown had a plunging neckline.
[ترجمه ترگمان]لباس شب یقه باز داشت و یقه باز داشت
[ترجمه گوگل]لباس عروسی او یک گردنبند غرق شده بود
[ترجمه گوگل]لباس عروسی او یک گردنبند غرق شده بود
11. The candle blew out, plunging the room into a shadowy darkness.
[ترجمه ترگمان]شمع خاموش شد و اتاق را در تاریکی تاریکی فرو برد
[ترجمه گوگل]شمع آن را منفجر کرد، اتاق را به تاریکی سایه افتاد
[ترجمه گوگل]شمع آن را منفجر کرد، اتاق را به تاریکی سایه افتاد
12. Plunging prices have caused extreme hardship for farmers and workers throughout the Third World.
[ترجمه ترگمان]قیمت Plunging باعث مشکلات شدیدی برای کشاورزان و کارگران در سراسر جهان سوم شده است
[ترجمه گوگل]قیمت های سنگین باعث شده است که کشاورزان و کارگران در سراسر جهان سوم دچار مشکلات شدید شوند
[ترجمه گوگل]قیمت های سنگین باعث شده است که کشاورزان و کارگران در سراسر جهان سوم دچار مشکلات شدید شوند
13. In plunging breakers the wave front becomes vertical and the crest plunges nearly vertically downwards with far less surge up the beach.
[ترجمه ترگمان]در breakers، جبهه موج عمودی می شود و تاج به شکل عمودی پایین می رود و به پایین ساحل را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]در غلطک های شیب دار، جبهه موج عمودی می شود و کراس تقریبا به صورت عمودی به سمت پایین حرکت می کند و ساحل به مراتب کمتر حرکت می کند
[ترجمه گوگل]در غلطک های شیب دار، جبهه موج عمودی می شود و کراس تقریبا به صورت عمودی به سمت پایین حرکت می کند و ساحل به مراتب کمتر حرکت می کند
14. Instead of plunging into the pool you simply put your head in a salad bowl.
[ترجمه ترگمان]به جای آن که به داخل استخر شیرجه بزنید، سرتان را در یک کاسه سالاد قرار دهید
[ترجمه گوگل]به جای فرو رفتن به استخر، شما سر خود را در یک کاسه سالادی قرار دهید
[ترجمه گوگل]به جای فرو رفتن به استخر، شما سر خود را در یک کاسه سالادی قرار دهید
پیشنهاد کاربران
اُفت
Plunging temperature
افت دما
افت دما
افت، کاهش، سقوط
plunging ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: شیرجه 3
تعریف: فرایندی که در آن موج شکنا براثر تغییری ناگهانی، به شکل کف در نزدیکی ساحل، فرومی ریزد
واژه مصوب: شیرجه 3
تعریف: فرایندی که در آن موج شکنا براثر تغییری ناگهانی، به شکل کف در نزدیکی ساحل، فرومی ریزد
کلمات دیگر: