کلمه جو
صفحه اصلی

ranges

انگلیسی به فارسی

محدوده ها، محدوده، برد، حدود، حوزه، رسایی، دسترسی، خط مبنا، منحنی مبنا، تیر رس، چشم رس، در صف اوردن، اراستن، میزان کردن، سیر و حرکت کردن، تغییر کردن، مرتب کردن


جملات نمونه

1. the lower ranges of the society
طبقات پایین تر اجتماع

2. the encompassing mountain ranges
رشته کوه های پیراگیر (محصور کننده)

3. iran is covered by three main ranges of mountains
ایران پوشیده از سه رشته کوه اصلی است.

پیشنهاد کاربران

گسترش یافتن

رشته کوه

در بعضی جاها به عنوان رشته کو می اید بعضی جاها میتواند معنی بدن بدهد

انواع، گونه ها، دامنه ها


کلمات دیگر: