کلمه جو
صفحه اصلی

inflect


معنی : خم کردن، کج کردن، منحنی کردن، صرف کردن، گرداندن
معانی دیگر : (آهنگ صدا را) عوض کردن، خمیده کردن، (معمولا به سوی درون) خماندن، پیچاندن، کژ کردن، (دستور زبان) صرف کردن یا شدن، خم کردن بسوی درون

انگلیسی به فارسی

کج کردن، خم کردن (بسوی درون)، منحنی کردن، گرداندن، صرف کردن


انفجار، کج کردن، گرداندن، صرف کردن، خم کردن، منحنی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inflects, inflecting, inflected
مشتقات: inflective (adj.), inflectedness (n.), inflector (n.)
(1) تعریف: to change the pitch or tone of (the voice).

(2) تعریف: to bend or turn.
مشابه: bend

(3) تعریف: in grammar, to alter the form of (a word) by inflection.

(4) تعریف: in grammar, to list systematically the inflections of (a word).

• change the tone of one's voice, modulate one's voice; curve inward, bend; alter a word by inflection (grammar)
if a word inflects, its ending or form changes in order to show its grammatical function or number. for example, `makes', `making', and `made' are inflected forms of `make'.

مترادف و متضاد

خم کردن (فعل)
bow, incline, bend, curve, crank, leant, crook, flex, wry, limber, inflect, hunch, twist

کج کردن (فعل)
top, tip, incline, deflect, bend, strain, slant, list, crook, tilt, contort, inflect, recurve, distort, hook, incurve

منحنی کردن (فعل)
inflect, camber

صرف کردن (فعل)
decline, have, put on, inflect, conjugate, spend, expend

گرداندن (فعل)
operate, man, manage, turn, wrest, wheel, inflect

جملات نمونه

1. Latin, Polish and Finnish are all highly inflected languages.
[ترجمه ترگمان]زبانه ای لاتین، لهستانی و فنلاندی همه inflected هستند
[ترجمه گوگل]لاتین، لهستانی و فنلاندی همه زبان های بسیار متنفر هستند

2. By inflecting the voice more one can hold the attention of an audience.
[ترجمه ترگمان]با باز کردن صدا، فرد می تواند توجه مخاطب را جلب کند
[ترجمه گوگل]با نفوذ به صدا بیشتر می توانید توجه مخاطبان را حفظ کنید

3. English nouns are not usually inflected.
[ترجمه ترگمان]اسم های انگلیسی معمولا inflected نیستند
[ترجمه گوگل]اسامی انگلیسی معمولا غلط نیستند

4. Most languages of the world inflect.
[ترجمه ترگمان]بیشتر زبان های جهان inflect
[ترجمه گوگل]اکثر زبانهای جهان، انفجار دارند

5. 'Finds' and 'found' are inflected forms of 'find'.
[ترجمه ترگمان]می یابند و یافت می شوند
[ترجمه گوگل]'Finds' و 'found' انواع فرم 'find' هستند

6. Verbs inflect for tense and person.
[ترجمه ترگمان]Verbs به خاطر تنش عصبی و عصبی تکان می خورند
[ترجمه گوگل]افعال برای مدت زمان و شخص تحریک می شود

7. Latin is a more inflected language than English.
[ترجمه ترگمان]زبان لاتین بیشتر از زبان انگلیسی است
[ترجمه گوگل]لاتین یک زبان غلط تر از زبان انگلیسی است

8. 'Stood' is an inflected form of 'stand'.
[ترجمه ترگمان](Stood)یک شکل inflected از استند می باشد
[ترجمه گوگل]'ایستاده' یک شکل غلط 'ایستادن' است

9. Lines and edges inflect to one another as they approach and cross.
[ترجمه ترگمان]خطوط و لبه ها به یکدیگر نزدیک می شوند وقتی که نزدیک می شوند و عبور می کنند
[ترجمه گوگل]خطوط و لبه ها هنگامی که در حال نزدیک شدن و عبور هستند، به یکدیگر متمایل می شوند

10. Frequency effects for irregularly inflected forms are also studied.
[ترجمه ترگمان]اثرات فرکانس برای inflected نامنظم نیز مورد مطالعه قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]اثرات فرکانسی برای فرم های نامنظم غوطه ور نیز مطالعه شده است

11. Regular inflected forms of words are not given their own specific dictionary definitions.
[ترجمه ترگمان]inflected از کلمات، تعاریف فرهنگ مختص خود را ارایه نمی کنند
[ترجمه گوگل]اشکال منظم انفجاری از تعاریف خاص فرهنگ لغت خاص خود را ارائه نمی دهند

12. Furthermore, it is necessary to relate inflected forms to root forms.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، لازم است که forms forms را به فرم های ریشه ای ربط دهیم
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، لازم است که فرم های الفبایی را به شکل ریشه مرتبط کنید

13. Not only do these verbs inflect for person, they very often incorporate the person and/or object of the sentence.
[ترجمه ترگمان]این افعال نه تنها برای شخص، بلکه اغلب شخص و \/ یا هدف جمله را به کار می گیرند
[ترجمه گوگل]نه تنها این افعال را برای شخص تحریک می کنند، بلکه اغلب اوقات فرد و یا موضوع حکم را شامل می شوند

14. As lines approach one another their form is inflected.
[ترجمه ترگمان]همانطور که خطوط به یکدیگر نزدیک می شوند، شکل آن ها inflected است
[ترجمه گوگل]همانطور که خطوط به یکدیگر نزدیک می شوند، شکل آنها غلط است

an inflected tone

نواخت خمیده


پیشنهاد کاربران

تغییر دادن _ تغییر یافتن

Deep pain inflected his voice

"found" is inflected form of "find"


کلمات دیگر: