کلمه جو
صفحه اصلی

comparatively


نسبتا، به طور نسبی، از روی قیاس، نسبتا,بطورنسبی

انگلیسی به فارسی

در مقایسه، به‌نسبت، نسبتاً، به‌طور نسبی


انگلیسی به انگلیسی

• relatively, in a comparative manner
comparatively few or little means fewer or less than usual or than you expect.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نسبتا - بطور متوسط

مترادف و متضاد

relatively


Synonyms: similarly, analogously, approximately


جملات نمونه

1. these fruits are comparatively cheap
این میوه ها نسبتا ارزانند.

2. Comparatively few books have been written on the subject.
[ترجمه جواد] نسبتا ( به طور نسبی ) کتاب های کمی در این زمینه نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]در مقایسه چند کتاب بر روی موضوع نوشته شده است
[ترجمه گوگل]تعداد کمی کتاب در این زمینه نوشته شده است

3. The past few days have seemed comparatively flat and empty.
[ترجمه ترگمان]چند روز گذشته نسبتا مسطح و خالی به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]چند روز گذشته به نظر می رسید نسبتا صاف و خالی است

4. The unit is comparatively easy to install and cheap to operate.
[ترجمه علی] راه اندازی این واحد نسبتا آسان و بهره برداری از آن ارزان است.
[ترجمه ترگمان]نصب و ارزان بودن این واحد نسبتا آسان است
[ترجمه گوگل]این واحد نسبتا آسان برای نصب و ارزان به کار است

5. She has been comparatively successful in maintaining her privacy.
[ترجمه ترگمان]او در حفظ حریم خصوصی خود نسبتا موفق بوده است
[ترجمه گوگل]او در حفظ حریم خصوصی خود موفق بوده است

6. We prefer to work with a comparatively small number of clients.
[ترجمه ترگمان]ما ترجیح می دهیم با تعداد نسبتا کمی از مشتریان کار کنیم
[ترجمه گوگل]ما ترجیح می دهیم با تعداد کمی از مشتریان کار کنیم

7. The situation was still comparatively calm there, he reported.
[ترجمه ترگمان]وی گزارش داد که وضعیت در آنجا نسبتا آرام بود
[ترجمه گوگل]او گزارش داد که وضعیت هنوز نسبتا آرام بود

8. Comparatively speaking, this machine is easy to use.
[ترجمه ترگمان]در مقایسه، استفاده از این دستگاه آسان است
[ترجمه گوگل]در مقایسه با این دستگاه، این دستگاه برای استفاده آسان است

9. Prices hold comparatively firm.
[ترجمه ترگمان]قیمت ها نسبتا محکم هستند
[ترجمه گوگل]قیمت ها نسبتا پایدار هستند

10. Crime on the island is comparatively rare .
[ترجمه ترگمان]جنایت در جزیره تقریبا نادر است
[ترجمه گوگل]جرم در این جزیره نسبتا نادر است

11. The recession in Germany has been comparatively mild.
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی در آلمان نسبتا ملایم بوده است
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی در آلمان نسبتا ملایم بوده است

12. She was then still comparatively unknown.
[ترجمه ترگمان]او در آن موقع هنوز نسب تا ناشناخته بود
[ترجمه گوگل]سپس او هنوز نسبتا ناشناخته بود

13. Comparatively speaking, this part of the coast is still unspoiled.
[ترجمه ترگمان]Comparatively صحبت می کند، این قسمت از ساحل هنوز دست نخورده است
[ترجمه گوگل]در مقایسه با این، این بخش از ساحل هنوز نابود شده است

14. He was comparatively calm and concentrated in judging how to defeat his opponent.
[ترجمه ترگمان]او نسبتا آرام بود و در قضاوت کردن درباره اینکه چطور حریف را شکست دهد تمرکز کرده بود
[ترجمه گوگل]او نسبتا آرام بود و در قضاوت در مورد چگونگی شکست حریف خود متمرکز بود

These fruits are comparatively cheap.

این میوه‌ها نسبتاً ارزانند.


پیشنهاد کاربران

قابل مقایسه

نسبی

نسبتا"

بطور نسبی
نسبتا


کلمات دیگر: