کلمه جو
صفحه اصلی

mommy


(بچگانه) مادر، مامی، ننه

انگلیسی به فارسی

(بچگانه) مادر، مامی، ننه


انگلیسی به انگلیسی

• mother (informal)

جملات نمونه

1. Mommy, will you read me a story?
[ترجمه ترگمان]مامان، میشه برام یه داستان بخونی؟
[ترجمه گوگل]مامان، آیا شما یک داستان را می خوانید؟

2. I'll have to ask my mommy.
[ترجمه ترگمان]باید از مامانم بپرسم
[ترجمه گوگل]من باید از مامان بپرسم

3. Mommy, this blanket tickles.
[ترجمه ترگمان] مامان، این پتوی غلغلک میده
[ترجمه گوگل]مامان، این پتو تکان می خورد

4. Mommy and I went in an aeroplane.
[ترجمه ترگمان]من و مامانی تو هواپیما بودیم
[ترجمه گوگل]مامان و من در یک هواپیما رفتیم

5. Here, let Mommy kiss it better.
[ترجمه ترگمان] بیا، بیا مامانی رو بهتر بوس کنه
[ترجمه گوگل]در اینجا، اجازه دهید مامان آن را بهتر بسوزانیم

6. Mommy, Mommy, I gotta go to the bathroom.
[ترجمه ترگمان] مامان، مامان، باید برم دستشویی
[ترجمه گوگل]مامان، مامان، باید به حمام برم

7. He thought mommy and daddy were sleeping.
[ترجمه ترگمان]اون فکر می کرد مامان و بابا خواب بودن
[ترجمه گوگل]او فکر کرد مادر و پدر در خواب بودند

8. Mommy, put the bed in that room.
[ترجمه ترگمان]مامان، تخت رو بذار تو اون اتاق
[ترجمه گوگل]مامان، تخت را در آن اتاق قرار دهید

9. Mommy, Billy said the f-word.
[ترجمه ترگمان] مامان، بیلی گفت
[ترجمه گوگل]مامان، بیلی گفت: f-word

10. My lambie doesn't have a mommy.
[ترجمه ترگمان]مامان بزرگم مامان نداره
[ترجمه گوگل]لامبی من مامان ندارم

11. When mommy puts her head in the window, she is getting between the child and whatever the child was looking at.
[ترجمه ترگمان]وقتی مامان سرش را میان پنجره می گذارد، او دارد بین بچه و هر چیزی که بچه دارد نگاه می کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که مامان سر خود را در پنجره قرار می دهد، او بین کودک و هرچه کودک نگاه می کند، می گیرد

12. Steven Perez thought his mommy was just sleeping.
[ترجمه ترگمان]استیون پرز \"فکر می کرد مامانش فقط خواب بوده\"
[ترجمه گوگل]استیون پرز فکر کرد مادرش فقط خواب بود

13. Mommy and daddy are always here to help you, whenever you hurt yourselves.
[ترجمه ترگمان]مامان و بابا همیشه اینجا هستند که به شما کمک کنند، هر وقت که شما به خودتان صدمه می زنید
[ترجمه گوگل]مامان و بابا همیشه در اینجا برای کمک به شما هستند، هر زمان که خود را صدمه دیدید

14. I cheerfully described how a part of Mommy was like a big rubber band and it wouldn't hurt a bit.
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی توضیح دادم که چگونه قسمتی از مامانی مثل یک گروه پلاستیکی بزرگ بود و یک ذره هم درد نمی کرد
[ترجمه گوگل]من خوشبختانه توضیح دادم که چگونه بخشی از مامان مانند یک گروه لاستیکی بزرگ بود و کمی به آن آسیب نمی رساند

پیشنهاد کاربران

مامانی

بچه های لوس از این کلمه استفاده می کنن که می شه مامانی البته کسانی که با مامانشون خیلی صمیمین هم از این کلمه استفاده می کنن ( :

مامانی . مادر

مامان، مامانی


کلمات دیگر: