معنی : ضربت، طعم، مزه، ماچ، صدای سیلی یا شلاق، چشیدن مختصر، با صدا غذا خوردن، ماچ صدادارکردن، مزه مخصوصی داشتن، کف دستی زدن، کتک زدن، دوست داشتن، کاملا، یک راست
معانی دیگر : اثر، بو، رنگ، مزه داشتن، طعم چیزی را داشتن، حاکی از چیزی بودن، رنگ و بوی چیزی را داشتن، (مشروب یا خوراک) مقدار کم، جرعه، ملچ ملوچ کردن، (از روی اشتیاق و غیره لب ها را به هم فشردن و سپس با صدا از هم جدا کردن) مچ کردن، مچ، هرت، لب مزه، ماچیدن، بوسه چسباندن، بوسه ی صدا دار، (با کف دست یا چیز مسطح) ضربه، سیلی، توگوشی، درکونی، کتک، (شپلق) زدن، سیلی زدن، چک زدن، دقیقا، درست، یکسر، شپلق صدا کردن، شرق صدا کردن، تصادم کردن، قایق بادبانی کوچک، بلم، (خودمانی) هروئین