کلمه جو
صفحه اصلی

rudiment


معنی : مقدمات، علوم مقدماتی، چیز بدوی
معانی دیگر : (معمولا جمع) مبادی اولیه، اصول، آساها، بیخ ها، پایه ها، بنیادها، (معمولا جمع) سرآغاز، شکل اولیه، حالت تکامل نیافته ی هر چیز، ناگوالی، درجمع مقدمات، اولیه، ابتدایی

انگلیسی به فارسی

(درجمع) مقدمات، علوم مقدماتی، چیز بدوی، اولیه،ابتدایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (usu. pl.) a basic element, idea, skill, or the like in a complex subject or activity.

- The handyman knew only the rudiments of carpentry.
[ترجمه ترگمان] نجار فقط the نجاری می دانست
[ترجمه گوگل] دستیار تنها می دانست که اصول اولیه نجاری چیست

(2) تعریف: (often pl.) something in an initial, imperfect, or undeveloped form.

- The rudiments of civilization were evident in their society.
[ترجمه ترگمان] مقدمات تمدن در جامعه ایشان مشهود بود
[ترجمه گوگل] زودهنگام تمدن در جامعه آنها مشهود بود

(3) تعریف: an incompletely developed part of a living organism.

• fundamental element, basic point; bud, part of an organism that is not fully developed

مترادف و متضاد

مقدمات (اسم)
preliminary, arrangement, preparations, rudiment

علوم مقدماتی (اسم)
rudiment

چیز بدوی (اسم)
rudiment

جملات نمونه

1. You'll only have time to learn the rudiments of windsurfing in a week.
[ترجمه موسی] فقط یک هفته وقت خواهید داشت که اصول اولیه موج سواری را یاد بگیرید.
[ترجمه ترگمان]تنها وقت آن را خواهید داشت که در عرض یک هفته مهارت موج سواریه را یاد بگیرید
[ترجمه گوگل]شما فقط یک وقت برای یادگیری اصول اولیه وینسرفینگ در یک هفته خواهید داشت

2. She helped to build a house, learning the rudiments of brick-laying as she went along.
[ترجمه موسی] او در ساخت خانه کمک کرد ، و کارهای ابتدایی آجرچینی را یاد گرفت.
[ترجمه ترگمان]او به ساختن یک خانه کمک کرد و همان طور که او در حال قدم زدن بود، چیزهایی را یاد گرفت
[ترجمه گوگل]او به ایجاد یک خانه کمک کرد، یادگیری اشیاء از آجر تخمگذار به عنوان او رفت

3. She learned the rudiments of brick-laying, wiring and plumbing.
[ترجمه موسی] او اصول اولیه ( مقدمات ) آجرچینی، سیم کشی و لوله کشی را آموخت.
[ترجمه ترگمان]او the را که در حال کار کردن بود و سیم کشی و لوله کشی را یاد گرفته بود
[ترجمه گوگل]او ابتکارات آجر تخمگذار، سیم کشی و لوله کشی را یاد گرفت

4. The left alone has the rudiments of a comprehensive rational critique which could challenge it.
[ترجمه ترگمان]تنها سمت چپ، مقدمات یک نقد منطقی جامع را دارد که می تواند آن را به چالش بکشد
[ترجمه گوگل]تنها چپ، ابتکار یک نقد منطقی جامع است که می تواند به آن برسد

5. Coach Phillips taught me the rudiments of the game.
[ترجمه ترگمان]مربی \"فیلیپس\" اصول بازی رو بهم یاد داد
[ترجمه گوگل]مربی فیلیپس مبانی بازی را به من آموزش داد

6. These rudiments of space and close personal relationships grow out of the tasks set forth in the classroom.
[ترجمه ترگمان]این مقدمات فضا و روابط شخصی نزدیک از وظایفی که در کلاس درس ایجاد می شوند، رشد می کنند
[ترجمه گوگل]این اصول اولیه فضا و روابط شخصی نزدیک از وظایف تعیین شده در کلاس درس رشد می کند

7. So, the rudiments of the game are securely locked in.
[ترجمه ترگمان]از این رو نشانه های بازی در کام لا بسته شده اند
[ترجمه گوگل]بنابراین، ابتدای بازی به طور ایمن قفل شده است

8. It turned out he had had the rudiments of classicism flogged into him as a schoolboy.
[ترجمه ترگمان]معلوم شد که او the سبک باستانی را داشت که مانند بچه مدرسه ای به او شلاق می زدند
[ترجمه گوگل]معلوم شد او ابتکارات کلاسیکالی را به عنوان یک دانشآموز شلاق زده بود

9. Love the animals: God has given them the rudiments of thought and joy untroubled. Fyodor Dostoyevsky
[ترجمه ترگمان]حیوانات به حیوانات عشق می ورزند: خدا اندک اندیشه و شادی را به آنان ارزانی داشته است فیودور Dostoyevsky!
[ترجمه گوگل]خدا را دوست بدارید، اصول و قواعد اندیشه و شادی را بدون هیچ مشکلی به آنها داده اید فیدور داستایوفسکی

10. Oscar De La Hoya was learning the rudiments of seven-card stud poker.
[ترجمه ترگمان]اسکار د لا Hoya مقدمات پوکر هفت کارتی را یاد گرفت
[ترجمه گوگل]اسکار د لا هویا از ابتدای شروع بازی پوکر هفت کارت تولد پوشیده بود

11. Her first pupils all now knew the rudiments of typing.
[ترجمه موسی] اولین دانش آموزان او اکنون همه اصول اولیه تایپ را می دانستند.
[ترجمه ترگمان]در این موقع اولین شاگردان او این نکات را می دانستند
[ترجمه گوگل]اولین شاگردانش هم اکنون از ابتدای تایپ می دانستند

12. You see rudiment of its K line be the same as 600854 how likeness ( vaulted )!
[ترجمه ترگمان]شما می بینید که rudiment خط K شبیه به ۶۰۰۸۵۴ است که شبیه شکل (طاقی)است!
[ترجمه گوگل]شما می بینید که ماهیت خط K آن همانند 600854 است که چگونگی شباهت (آویزان) آن است!

13. The rudiment of acupuncture has the basement of modern science theory as mechanical and chemical effect.
[ترجمه موسی] مقدمات طب سوزنی دارای زیربنای تئوری علوم مدرن به عنوان اثر مکانیکی و شیمیایی است.
[ترجمه ترگمان]طب سوزنی در زیر زمین تئوری مدرن علم به عنوان اثر مکانیکی و شیمیایی قرار دارد
[ترجمه گوگل]نوازنده طب سوزنی زیر پایه نظریه علوم مدرن به عنوان اثر مکانیکی و شیمیایی است

14. A mere tendeney to produce a rudiment is indeed sometimes thus inherited.
[ترجمه ترگمان]یک tendeney برای تولید a در واقع گاهی اوقات به ارث می رسد
[ترجمه گوگل]به رغم تمایل به تولید زاد و ولد، گاهی اوقات به ارث برده می شود

the rudiments of physics

اصول علم فیزیک


the rudiments of high school education

پایه‌های آموزش دبیرستانی


the rudiments of the project

جزئیات تکامل نیافته‌ی طرح


the rudiments of human intelligence in a chimpanzee

حالت ابتدایی هوش بشر در شامپانزه


پیشنهاد کاربران

اصل اولیه، مقدمه موضوع

حالت ابتدایی
مقدمات - پایه ها - بنیادها
اصول مقدماتی / اصول اولیه / اصول ابتدایی / اصول پایه ای / اصول بنیادین



It only took me an hour to pick up the rudiments of skiing
یاد گرفتن مقدمات اسکی، فقط نیم ساعت از وقت م گرفت

1. An organ or structure that is incompletely developed
2. The first indication of a structure in the course of ontogeny.


1. The handyman knew only the rudiments of carpentry.
مرد فنی فقط اصول اولیه نجاری را می دانست.
2. You'll only have time to learn the rudiments of windsurfing in a week.
فقط یک هفته وقت خواهید داشت که اصول اولیه موج سواری را یاد بگیرید.
3. She helped to build a house, learning the rudiments of brick - laying as she went along.
او در ساخت خانه کمک کرد ، و کارهای ابتدایی آجرچینی را یاد گرفت.
4. She learned the rudiments of brick - laying, wiring and plumbing.
او اصول اولیه آجرچینی، سیم کشی و لوله کشی را آموخت.
5. The rudiment of acupuncture has the basement of modern science theory as mechanical and chemical effect.
مقدمات طب سوزنی دارای زیربنای تئوری علوم مدرن به عنوان اثر مکانیکی و شیمیایی است.
6. It was the rudiment of a possible discussion but she was already gone, leaving him alone in the aisle.
این سرآغاز بحث احتمالی بود اما او از قبل رفته بود و او را در راهرو تنها گذاشت.

Rudiment ( noun ) = مقدمات، اصول اولیه، ابتدایی، سرآغاز


معانی دیگر>>>>> پایه، نخستین مرحله، علوم مقدماتی، ابتدای، اندام رشد نکرده، اصل، مبادی، مبدا



کلمات دیگر: