کلمه جو
صفحه اصلی

mouse


معنی : ماوس، موش، موش خانگی، موش گرفتن، جستجو کردن
معانی دیگر : (جانورشناسی) موش (به ویژه گونه ی mus musculus)، (نادر) آدم بزدل، ترسو، شکار کردن، (نادر - خطاب مهرآمیز) خانم، دختر، (خودمانی) بادکردگی و سیاهی زیر چشم (در اثر ضربه)، (کامپیوتر) ماوس، موشواره، مشتنی، مشتانه، لغزانه

انگلیسی به فارسی

(جانورشناسی) موش خانگی، موش گرفتن، جستجو کردن


ماوس، موش، موش خانگی، موش گرفتن، جستجو کردن


انگلیسی به انگلیسی

• small rodent with a long tail and a pointy face with little round ears; hand-size input device with buttons that when moved across a surface causes the cursor on the screen to move in the same direction (computers); coward, shy person (slang)
catch mice, hunt for mice (especially of cats and large birds which prey on mice); maneuver a computer mouse, position the computer cursor in a certain place by moving the mouse (computers)
a mouse is a small furry animal with a long tail.
a mouse is a hand-held device that you use with a computer system. by moving it over a flat surface and pressing its buttons, you can move the cursor around the screen and perform certain operations without using the keyboard.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] ماوس، موش - دستگاه ورودی کامپیوتر که با حرکت آن در اطراف میز کامپیوتر و فشار یک یا دو دکمه به کار می رود.با حرکت دادن ماوش، یک اشاره گر بر روی صفحه نمایش حرکت می کند. ( نگاه کنید به mouse pointer ) . رابطهای گرافیکی کاربر ( مانند میکروسافت ویندوز و سیستم عامل مک اسنتاش ) همواره از ماوس استفاده می کنند.برنامه های ترسیم و نقاشی نیز بسیار وابسته به این دستگاه ورودی اند. نگاه کنید به program ; Macitosh ; Windows trackball ; draw program; paint دو روش برای اتصال دستگاه ماوس به کامپیوتر سازگار با PC وجود دارد : اتصال ماوس به کامپیوتر به وسیله افزودن یک کارت آداپتور به کامپیوتر، یا اتصال ماوس سری به ورودی سری کامپیوتر . - ماوس، موش .
[برق و الکترونیک] موش وسیله جانبی کامپیوتر که حرکت آن روی صفحه افقی سبی حرکت مکان نما روی صفحه ی مونیتورکامپیوتر، در همان جهت می شود .
[ریاضیات] ماوس، موش، موشواره

مترادف و متضاد

ماوس (اسم)
mouse

موش (اسم)
rat, mouse

موش خانگی (اسم)
mouse

موش گرفتن (فعل)
rat, mouse

جستجو کردن (فعل)
search, attempt, quest, seek, grub, scour, look for, ransack, fish, comb, mouse, snook

جملات نمونه

1. mouse poison
مرگ موش

2. the mouse ducked its head in and out of its hole
موش سرش را از سوراخ خارج و داخل می کرد.

3. the mouse kept bobbing its head in and out of the hole
موش مرتب سرش را از سوراخ بیرون می آورد و تو می کرد.

4. the mouse was caught in a trap
موش در تله گیر افتاد.

5. the cat pursued the mouse
گربه موش را تعقیب کرد.

6. the lion devoured the mouse
شیر موش را بلعید.

7. (as) quiet as a mouse
بی سر و صدا،پاورچین،کاملا آرام

8. game of cat and mouse
بازی موش و گربه،بازی قویتر با ضعیف تر

9. homa was frightened by a mouse
هما از موش ترسید.

10. the cat sprang toward the mouse
گربه جست به طرف موش

11. suddenly she became still as a mouse
ناگهان مثل موش ساکت شد.

12. as soon as i opened the hatch a mouse popped out
تا دریچه را باز کردم یک موش بیرون پرید.

13. the women shrieked at the sight of the mouse
زن ها با دیدن موش جیغ کشیدند.

14. the wing of a bat and the foreleg of a mouse are homologous
بال خفاش و دست موش ساختمانی مشابه دارند.

15. when it comes to standing up to his wife, he is a mouse
او مثل موش از زنش می ترسد.

16. The mountain has brought forth a mouse.
[ترجمه ترگمان]کوه یک موش آورده است
[ترجمه گوگل]کوه یک موش به ارمغان آورده است

17. Though thy enemy seem a mouse, yet watch him like a lion.
[ترجمه ترگمان]هر چند دشمن تو موش به نظر می رسه، با این حال مثل یه شیر مراقب او باش
[ترجمه گوگل]اگرچه دشمن شما یک موس است، اما او را مانند شیر ببینید

18. I held the mouse by its tail.
[ترجمه ترگمان]من موش را دم دمش نگه داشتم
[ترجمه گوگل]ماوس را با دمش نگه داشتیم

19. We've got a mouse in the house.
[ترجمه ترگمان]ما یک موش توی خانه داریم
[ترجمه گوگل]ما در خانه داریم

20. The mouse nibbled at the peanuts.
[ترجمه ترگمان]موش به بادام زمینی گاز زد
[ترجمه گوگل]ماوس در بادام زمینی خراب شد

21. The noun " mouse " is the singular form of " mice " .
[ترجمه ترگمان]اسم \"موش\"، فرم منحصر به فرد \"موش\" است
[ترجمه گوگل]اسم 'موش' فرم خاصی از 'موش' است

22. The cat laid a dead mouse at my feet.
[ترجمه ترگمان]گربه موش مرده را روی پای من گذاشت
[ترجمه گوگل]گربه موی مرده را در پای من گذاشت

23. A mouse darted out of the closet and ran across the room.
[ترجمه ترگمان]موشی از کمد بیرون دوید و از اتاق بیرون دوید
[ترجمه گوگل]ماوس از گنجه خارج شد و در اطراف اتاق فرار کرد

Pari is afraid of mice.

پری از موش می‌ترسد.


When it comes to standing up to his wife, he is a mouse.

او مثل موش از زنش می‌ترسد.


The white cat moused in the storeroom.

گربه‌ی سفید در انبار موش می‌گرفت.


We spent the afternoon mousing in the old library.

بعد از ظهر را صرف کاوش در آن کتابخانه‌ی قدیمی کردیم.


پیشنهاد کاربران

موش خانگی

mouse از اسامی بی قاعده محسوب می شود و جمع آن sنمیگیرد بلکه mice هست

mouse معانی مختلفی دارد از جمله موش، ماوس کامپیوتر و۰۰۰ همچنین s جمع نیز نمیگیرد

موش

Mouse تغییر یافته ی موش فارسی در زبان شناسی " س" به " ش" و بلعکس قابل تغییر است .

موش خونگی


mouse ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: موشی
تعریف: دستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکان‏نما را بر روی صفحۀ نمایش جابه‏جا کرد و با دکمه‏های آن به سامانه فرمان هایی داد


کلمات دیگر: