کلمه جو
صفحه اصلی

peripheral


معنی : خارجی، پیرامونی، جنبی، دورهای، ثانوی، وابسته به محیط
معانی دیگر : برونی، غیر مرکزی، جلدی، وابسته به سطح بدن، فرعی، پهلویی، وابسته به پیرامون، محیطی

انگلیسی به فارسی

پیرامونی، جنبی، خارجی، ثانوی، دورهای، وابسته به محیط


جنبی، پیرامونی


پیرامونی، دوره ای، وابسته به محیط، (مجازا) خارجی،ثانوی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, relating to, or forming a periphery.
متضاد: central
مشابه: marginal

- The peripheral lands of the estate have been the focus of various boundary disputes over the centuries.
[ترجمه ترگمان] زمین های جانبی این ملک، کانون اختلافات مرزی مختلف در طول قرن ها بوده است
[ترجمه گوگل] سرزمین های اطراف این املاک در طول قرن ها تمرکز اختلافات مرزی مختلف بوده است

(2) تعریف: related but not essential.
متضاد: central, essential, fundamental, integral, key, real, vital

- These issues are peripheral to our current discussion and can be dealt with at a later time.
[ترجمه نادرنیا] این موارد موضوع بحث امروز ما نیست و جنبه جانبی دارد که می توان بعدا به آن پرداخت.
[ترجمه ترگمان] این مسایل محیطی برای بحث فعلی ما هستند و می توان آن را در زمان بعدی مورد بررسی قرار داد
[ترجمه گوگل] این مسائل در بحث کنونی ما محصور هستند و می توانند در زمان بعد نیز مورد بحث قرار گیرند
اسم ( noun )
مشتقات: peripherally (adv.)
• : تعریف: an auxiliary device, such as a disk, printer, scanner, or the like, that is used with a computer to increase its functional range or efficiency.

• auxiliary equipment that is connected to a computer (printer, keyboard, etc.)
of the circumference; circumferential; marginal; external, outer, exterior
a peripheral thing or part of something is not very important compared with other things or parts; a formal word.
peripheral also means on or relating to the edge of an area; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] دستگاه جانبی - دستگاه جانبی دستگاهی که به یک کامپیوتر متصل است . ترمینالها، نوار گردان ها، دیسک گردان ها و چاپگرها نمونه هایی از دستگاههای جانبی هستند .
[برق و الکترونیک] پیرامونی، جانبی - جانبی 1. در سیستمهای کامپیوتری، هر واحد کار کردی که در داخل جعبه کامپیوتر قرار ندارد و بخشی از سیستم است . 2 قطعات مدار مجتمعی که بهریز پردازنده برای ارایه مجموعه کاملی از توابع کمک می کنند . مانند قطعات ورودی / خروجی ( I/O ) قطعات حافظه اضافه شونده و در بعضی سیستمها، پردازنده های کمکی .
[ریاضیات] پیرامونی، محیطی، جنبی

مترادف و متضاد

خارجی (صفت)
alien, out, outside, foreign, strange, exotic, oversea, external, outer, exterior, peripheral, extrinsic, extern, extraneous

پیرامونی (صفت)
circumferential, peripheral

جنبی (صفت)
next, lateral, circumferential, peripheral

دوره ای (صفت)
periodic, periodical, peripheral

ثانوی (صفت)
secondary, sec, peripheral

وابسته به محیط (صفت)
peripheral

minor, outside


Synonyms: beside the point, borderline, exterior, external, incidental, inessential, irrelevant, minor, outer, outermost, perimetric, secondary, superficial, surface, tangential, unimportant


Antonyms: central, crucial, internal, major


جملات نمونه

1. peripheral nerve endings
پایانه های برونی سلول های عصبی

2. peripheral vascular disorders
اختلالات جلدی وابسته به عروق

3. peripheral vision
دید جنبی،دید پیرامونی

4. peripheral wars
جنگ های جنبی

5. a rather peripheral criticism of a fine book
انتقاد نسبتا جنبی یک کتاب خوب

6. concerns which are peripheral to our vital interests
ملاحظاتی که جز و فروع علایق حیاتی ما هستند

7. Her involvement in the case was peripheral.
[ترجمه ترگمان]گرفتاری او در این پرونده، دامنه دید بود
[ترجمه گوگل]دخالت او در مورد محیطی بود

8. Fund-raising is peripheral to their main activities.
[ترجمه ترگمان]افزایش بودجه محیطی برای فعالیت های اصلی آن ها است
[ترجمه گوگل]جمع آوری کمک های مالی به فعالیت های اصلی آنها بستگی دارد

9. A figure came into my peripheral vision.
[ترجمه ترگمان]پیکری در دامنه دید من ظاهر شد
[ترجمه گوگل]یک شکل به چشم انداز محیطی من وارد شد

10. Use your peripheral vision widely when moving from place to place.
[ترجمه ترگمان]زمانی که از مکان به مکان دیگر حرکت می کنید، از دید محیطی خود به طور گسترده استفاده کنید
[ترجمه گوگل]هنگام حرکت از محل به محل، چشم انداز محیطی خود را به طور گسترده ای استفاده کنید

11. The book contains a great deal of peripheral detail.
[ترجمه ترگمان]این کتاب شامل مقدار زیادی از جزئیات محیطی است
[ترجمه گوگل]این کتاب شامل موارد زیادی از جزئیات محیطی است

12. Science is peripheral to that debate.
[ترجمه ترگمان]علم محیطی برای این بحث است
[ترجمه گوگل]علم در آن بحث است

13. Yet the peripheral zone is hypersensitive to sudden change.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، منطقه دامنه بسیار حساس برای تغییر ناگهانی است
[ترجمه گوگل]با این وجود ناحیه محیطی به تغییر ناگهانی حساس است

14. These are not peripheral issues; they are key issues to individuals, families and local communities.
[ترجمه ترگمان]این ها مسائل محیطی نیستند؛ آن ها مسائل کلیدی برای افراد، خانواده ها و جوامع محلی هستند
[ترجمه گوگل]این مسائل محیطی نیستند؛ آنها مسائل کلیدی برای افراد، خانواده ها و جوامع محلی هستند

15. Too much money is being spent on peripheral programs when our kids can't read or do basic math.
[ترجمه ترگمان]زمانی که کودکان نمی توانند ریاضی اصلی را بخوانند و یا ریاضی اصلی را انجام دهند، پول زیادی صرف برنامه های محیطی می شود
[ترجمه گوگل]وقتی بچه های ما نمیتوانند ریاضیات اولیه را بخوانند یا انجام دهند، برنامه های محاوره ای بیش از حد صرف شده است

16. The commonest peripheral devices are undoubtedly printers, with the majority being dot-matrix types, including some letter-quality machines.
[ترجمه ترگمان]رایج ترین وسایل جانبی بدون شک چاپگر هستند، با اکثر انواع نقطه - ماتریس، از جمله برخی ماشین های با کیفیت نامه
[ترجمه گوگل]دستگاه های معمولی محیطی بدون شک چاپگرها هستند، اکثریت انواع dot matrix، از جمله برخی از دستگاه های با کیفیت با کیفیت هستند

17. They are low value, from a peripheral hand.
[ترجمه ترگمان]آن ها ارزش پایینی دارند، از یک دست حاشیه ای
[ترجمه گوگل]آنها ارزش کمتری از یک دست محصور دارند

18. Here the maintenance of the peripheral devices used to access and present the information will be essential.
[ترجمه ترگمان]در اینجا نگهداری وسایل جانبی مورد استفاده برای دسترسی و ارائه اطلاعات ضروری خواهد بود
[ترجمه گوگل]در اینجا تعمیر و نگهداری دستگاه های جانبی مورد استفاده برای دسترسی و ارائه اطلاعات ضروری است

peripheral vision

دید جنبی، دید پیرامونی


peripheral vascular disorders

اختلالات جلدی وابسته به عروق


peripheral nerve endings

پایانه‌های برونی سلول‌های عصبی


concerns which are peripheral to our vital interests

ملاحظاتی که جز و فروع علایق حیاتی ما هستند


peripheral wars

جنگهای جنبی


a rather peripheral criticism of a fine book

انتقاد نسبتاً جنبی یک کتاب خوب


پیشنهاد کاربران

جانبی, حاشیه ای, محیطی

انعطاف پذیر
شناور
دوره ای
فصلی

دستگاه های جانبی

peripheral concern= اهمیت ناچیز

- ناچیز و کم اهمیت در مقایسه با موضوعی
- دارای اهمیت جزئی

پیرامون چیزی. . . .



محیطی، پیرامونی

peripheral speed
سرعت محیطی

Something that’s “peripheral” is of a secondary concern


کلمات دیگر: