کلمه جو
صفحه اصلی

relocate


معنی : کردن
معانی دیگر : تغییر مکان دادن، جابجا شدن یا کردن، دوباره محل چیزی را یافتن، بازیابی کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

تغییر مکان دادن، جابجا شدن یا کردن


دوباره محل چیزی را یافتن، بازیابی کردن یا شدن


نقل مکان، کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relocates, relocating, relocated
(1) تعریف: to locate or move again.
مشابه: remove

- They had just settled into their new home when the company relocated them.
[ترجمه ترگمان] آن ها تازه در خانه تازه خود مستقر شده بودند که شرکت به آن ها منتقل شد
[ترجمه گوگل] آنها زمانی که این شرکت آنها را به خانه آوردند، به خانه جدیدشان درآمدند

(2) تعریف: to move (a business or home) to another place.
مشابه: displace

- They relocated the business in order to avoid city taxes.
[ترجمه ترگمان] آن ها این کار را به منظور اجتناب از مالیات های شهری جابجا کردند
[ترجمه گوگل] آنها به منظور اجتناب از پرداخت مالیات شهر، این کسب و کار را نقل مکان کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: relocation (n.)
• : تعریف: to move one's home or business to another place.
مشابه: move, remove, repair, transfer

- Once his illegal operation had been discovered, he relocated to another state.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که عملیات غیرقانونی او کشف شد، او به کشور دیگری نقل مکان کرد
[ترجمه گوگل] هنگامی که عملیات غیرقانونی او کشف شد، وی به یک کشور دیگر نقل مکان کرد
- With my father in the military, our family relocated frequently.
[ترجمه ترگمان] با حضور پدرم در ارتش، خانواده ما به طور مرتب جابجا می شوند
[ترجمه گوگل] پدرم در ارتش، خانواده ما اغلب نقل مکان کرد

• move to a different apartment; move to a different place; change the location of something
if people or businesses relocate or if someone relocates them, they move to a different place.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] جابجا کردن
[ریاضیات] جا به جا کردن

مترادف و متضاد

کردن (فعل)
rest, joint, do, perform, have, ramble, char, relocate, gig, kick in

جملات نمونه

1. If the company was to relocate, most employees would move.
[ترجمه ترگمان]اگر شرکت نقل مکان می کرد، اغلب کارکنان شروع به حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]اگر این شرکت مجبور به نقل مکان کرد، اکثر کارکنان حرکت می کردند

2. The firm may be forced to relocate from New York to Stanford.
[ترجمه ترگمان]این شرکت ممکن است مجبور به جابجایی از نیویورک به استنفورد شود
[ترجمه گوگل]شرکت ممکن است مجبور به نقل مکان از نیویورک به استنفورد باشد

3. There will be the problem of where to relocate the returning troops.
[ترجمه ترگمان]مشکل محل استقرار نیروهای بازگشتی وجود خواهد داشت
[ترجمه گوگل]مشکلی برای جابجایی سربازان بازگشت وجود خواهد داشت

4. The company decided to relocate to the suburbs because the rent was much cheaper.
[ترجمه ترگمان]این شرکت تصمیم گرفت تا به حومه شهر نقل مکان کند چرا که اجاره بسیار ارزان تر بود
[ترجمه گوگل]این شرکت تصمیم به نقل مکان به حومه ها کرد زیرا اجاره بسیار ارزان تر بود

5. Employees who refuse to relocate are in breach of contract .
[ترجمه ترگمان]کارمندانی که از نقل مکان کردن امتناع می کنند، در حال نقض قرارداد هستند
[ترجمه گوگل]کارکنانی که حاضر به نقل مکان نیستند، قرارداد را نقض می کنند

6. The company is to relocate its headquarters in theMidlands.
[ترجمه ترگمان]این شرکت قرار است مقر خود در theMidlands را تغییر دهد
[ترجمه گوگل]این شرکت می بایست دفتر مرکزی خود را در مرزهای جنوبی نقل مکان کند

7. They found themselves compelled to relocate.
[ترجمه ترگمان] خودشون رو مجبور کردن که نقل مکان کنن
[ترجمه گوگل]آنها خود را مجبور به نقل مکان کردند

8. Forty staff chose to relocate to the Bristol area and continued their employment with Sun Life in the head office.
[ترجمه ترگمان]چهل کارمند برای نقل مکان به ناحیه بریستول انتخاب شدند و کار خود را با شرکت سان زندگی در دفتر مرکزی ادامه دادند
[ترجمه گوگل]چهل نفر از کارکنان تصمیم گرفتند تا به منطقه بریستول بروند و کار خود را با Sun Life در دفتر مرکزی ادامه دادند

9. The team must relocate to make way for the major-league expansion Diamondbacks.
[ترجمه ترگمان]این تیم باید به گونه ای جابجا شود که بتواند مسیر اصلی توسعه لیگ را در پیش بگیرد
[ترجمه گوگل]تیم باید به جای Diamondbacks برای گسترش لیگ برتر راه یابد

10. A National Marine Fisheries facility is scheduled to relocate from Tiburon.
[ترجمه ترگمان]یک مرکز ملی ماهیگیری قرار است از Tiburon نقل مکان کند
[ترجمه گوگل]یک تسهیلات ملی شیلات دریایی برنامه ریزی شده است که از Tiburon نقل مکان کند

11. Organisations may choose to relocate to a new area for a variety of reasons.
[ترجمه ترگمان]سازمان ها ممکن است انتخاب کنند که به دلایل مختلف به یک منطقه جدید نقل مکان کنند
[ترجمه گوگل]سازمانها ممکن است انتخاب کنند که به دلایل مختلف به یک منطقه جدید حرکت کنند

12. The Chrysler Center will relocate to Hansen Ford's current site.
[ترجمه ترگمان]مرکز Chrysler به سایت فعلی هانسن منتقل خواهد شد
[ترجمه گوگل]مرکز کرایسلر به محل فعلی هانسن فورد نقل مکان می کند

13. Then he dictated that thousands more relocate there.
[ترجمه ترگمان]سپس به این نتیجه رسید که هزاران مکان دیگر در آنجا وجود دارد
[ترجمه گوگل]سپس او دیکته کرد که هزاران نفر دیگر جای خود را به آنجا می بردند

14. Semi-skilled and unskilled workers were more willing to relocate than management and professional staff.
[ترجمه ترگمان]کارگران نیمه ماهر و غیر ماهر نسبت به مدیریت و پرسنل حرفه ای تمایل بیشتری به جابجایی دارند
[ترجمه گوگل]کارگران نیمه ماهر و غیر متخصص، بیشتر مایل به نقل مکان از مدیریت و کارکنان حرفه ای بودند

15. Polisario announced that its forces had begun to relocate in the assembly areas allocated to them for the period of the ceasefire.
[ترجمه ترگمان]پلیساریو اعلام کرد که نیروهایش در مناطق مونتاژ اختصاص داده شده به آن ها برای مدت آتش بس شروع به جابجایی کرده اند
[ترجمه گوگل]پلیساریو اعلام کرد که نیروهایش در محل های مونتاژ شده برای مدت زمان آتش بس نقل مکان کرده اند

She relocated to Kerman.

به کرمان نقل مکان داد.


پیشنهاد کاربران

ارجاع دادن/محول کردن/انتقال دادن

Moved to a different place

منتقل کردن

( پزشکی ) جا انداختن ( شانه، . . . . )

The doctor relocated his shoulder

دکتر شونشو جا انداخت

بازتعیین


کلمات دیگر: