معنی : قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، در، سر، بستن، برق وصل کردن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن
معانی دیگر : (برق) دو شاخه، در پوش، مجرابند، توپک، آگهی، تبلیغ، به برق زدن، به پریز برق وصل کردن، بند آمدن، درپوش گذاشتن، مسدود کردن یا شدن، شلیک کردن، زدن، آگهی کردن، تبلیغ کردن، (هنداونه و غیره) قاچ، شتر، قاچ بریدن، (خودمانی) مشت زدن، (عامیانه - مداوما و شدیدا) کار کردن، مطالعه کردن، (عامیانه) پریز برق، کلید اتصال، (اتومبیل) شمع (spark plug هم می گویند)، یک قطعه تنباکوی جویدنی، تنباکوی به هم فشرده، کالای معیوب (که روی دست فروشنده مانده است)، کالای بنجل، (امریکا - عامیانه) اسب پیر و وامانده، سورا گیره، توپی گذاشتن در