کلمه جو
صفحه اصلی

plug


معنی : قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، در، سر، بستن، برق وصل کردن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن
معانی دیگر : (برق) دو شاخه، در پوش، مجرابند، توپک، آگهی، تبلیغ، به برق زدن، به پریز برق وصل کردن، بند آمدن، درپوش گذاشتن، مسدود کردن یا شدن، شلیک کردن، زدن، آگهی کردن، تبلیغ کردن، (هنداونه و غیره) قاچ، شتر، قاچ بریدن، (خودمانی) مشت زدن، (عامیانه - مداوما و شدیدا) کار کردن، مطالعه کردن، (عامیانه) پریز برق، کلید اتصال، (اتومبیل) شمع (spark plug هم می گویند)، یک قطعه تنباکوی جویدنی، تنباکوی به هم فشرده، کالای معیوب (که روی دست فروشنده مانده است)، کالای بنجل، (امریکا - عامیانه) اسب پیر و وامانده، سورا  گیره، توپی گذاشتن در

انگلیسی به فارسی

توپی، سوراخ گیره، در، سر، قاش، قاچ، دوشاخه کلیداتصال، سربطری، توپی گذاشتن (در)، بستن، درچیزی راگرفتن، قاچ کردن، تیر زدن، برق وصل کردن


دو شاخه


پلاگین، دو شاخه، توپی، قاچ، سر، شیر، سوراخ گیر، در، قاش، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، برق وصل کردن، بستن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an object made of cork, rubber, wood, or the like used to block an opening.
مترادف: bung, spigot, stop, stopper, stopple
مشابه: cork, peg, spile, tap, wad

(2) تعریف: a fitting with two or three prongs on the end of an electrical cord.
مشابه: fitting

(3) تعریف: a spark plug.
مترادف: spark plug

(4) تعریف: a fire hydrant.
مترادف: fire hydrant, fireplug, hydrant

(5) تعریف: a small, compact piece of tobacco.
مترادف: chew, quid

(6) تعریف: (informal) a favorable mention intended to promote or sell something.
مترادف: ad, endorsement
مشابه: advertisement, blurb, commercial, hype

- During the interview, she made a plug for her new book.
[ترجمه ترگمان] در طول این مصاحبه توانست کتاب جدید خود را ببندد
[ترجمه گوگل] در طول مصاحبه، او یک پلاگین برای کتاب جدید خود ساخته است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plugs, plugging, plugged
(1) تعریف: to fill with or as if with a plug (often fol. by up).
مترادف: bung, cork, peg, spile, stop, stopper, stopple, wad
مشابه: block, fill, jam, obstruct, occlude, seal

- They plugged up the hole.
[ترجمه ترگمان] سوراخ را روشن کردند
[ترجمه گوگل] آنها سوراخ را متصل کردند
- She plugged the drain with a rag.
[ترجمه ترگمان] دستمال را با پارچه ای بست
[ترجمه گوگل] او با تخلیه زدگی را متصل کرد

(2) تعریف: (informal) to mention in a favorable way so as to promote or sell, as on television or the radio.
مترادف: boost
مشابه: advertise, ballyhoo, endorse, hype, promote
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: pluggable (adj.), plugless (adj.), plugger (n.)
عبارات: plug in
• : تعریف: (informal) to work in a uniform, often uninspired way (often fol. by away or along).
مترادف: peg, plod
مشابه: drudge, moil, toil

- For forty years, the factory worker plugged along.
[ترجمه ترگمان] پس از چهل سال، کارگر کارخانه به راه افتاد
[ترجمه گوگل] برای چهل سال، کارگر کارخانه به هم وصل شده است

• cork, stopper, stopple; rubber stopper for a sink; electrical connector; dongle (computers); obstruction, block; lumpy mass that obstructs an opening (medicine); fire hydrant; advertisement; tampon (slang); occurrence of sexual intercourse (slang)
cap, cork; stop up, block; publicize, advertise; punch, hit (slang); shoot a person with a gun (usa slang)
a plug is a small plastic object with metal pieces which fit into the holes in a socket and connect a piece of electrical equipment to the electricity supply.
a plug is also a socket in the wall of a room that is a source of electricity; an informal use.
a plug is also a thick, circular piece of rubber or plastic used to block the hole in a bath or sink when it is filled with water.
if you plug a hole, you block it with something.
if someone plugs a book or film, they praise it to encourage people to buy it or see it because they have an interest in it doing well; an informal use. verb here but can also be used as a count noun. e.g. can i quickly give our new show a plug?
see also plugged.
if you plug in a piece of electrical equipment, you push its plug into an electric socket.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] توپی - درپوش - انگشتانه - دو شاخه برق
[کامپیوتر] دو شاخه
[برق و الکترونیک] فیش نری نیمه نری اتصالی که معمولاً قابل حرکت است و به کابل یا دستگاه جانبی جداشدنی متصل است . فیش نری به فیش مادگی، پریز، خروجی یا سوکت وارد می شود. - دوشاخه ( برق )
[مهندسی گاز] توپی، درپوش، توپی گذاشتن، بستن
[زمین شناسی] دودکش آتشفشان - گدازه منجمد شده ای است که مجرای أتشفشان را پر می کند. دودکشها که گردن آتشفشان نیز نامیده می شوند. -
زبانه، ستون - در زمین الگومند: الف) ستون به هم پیوسته و عموماً قائم از جنس شن با ریزدانه های قابل توجه که نماینده پیوستگی در عمق یک چرخه جور شده در ساحل شنی نظیر جزیره ویکتوریا در کانادا می باشد.(واشبورن، 1956). - ب) عارضه ستون مانند که همراه با حلقه دایره گلی دیده می شود.(برد،1967). -
[ریاضیات] دو شاخه ی برق، درپوش، توپی، میله ی کف بند، روزنه بند، توپک
[نفت] مجرابند
[پلیمر] مدل اصلی، قالب دائمی که برای ساختن قالبهای دیگر که در ساخت کامپوزیتها استفاده می شوند.

مترادف و متضاد

قاش (اسم)
slice, sliver, cantle, plug

دو شاخه (اسم)
knee, fork, plug, pitchfork, crotch, crutch, diapason

شیر (اسم)
valve, plug, lion, faucet, tap, milk

توپی (اسم)
plug, stopper, spile, spigot

قاچ (اسم)
slice, plug

سوراخ گیر (اسم)
plug, spile, spigot

دوشاخه کلید اتصال (اسم)
plug

سربطری (اسم)
plug, stopper

در (اسم)
valve, pearl, pylon, wicket, plug, door, doorpost, doorjamb

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

برق وصل کردن (فعل)
plug

توپی گذاشتن (فعل)
plug

در چیزی را گرفتن (فعل)
plug

قاچ کردن (فعل)
slice, plug

تیر زدن (فعل)
plug

stopper


Synonyms: bung, connection, cork, filling, fitting, occlusion, river, spigot, stopple, tampon, wedge


Antonyms: mouth, opening


publicity


Synonyms: advertisement, blurb, good word, hype, mention, push, write-up


stop up


Synonyms: block, bung, choke, clog, close, congest, cork, cover, drive in, fill, obstruct, occlude, pack, ram, seal, secure, stop, stopper, stopple, stuff


Antonyms: uncork, unplug, unstopper


publicize


Synonyms: advertise, boost, build up, hype, mention, promote, push, write up


Antonyms: conceal, hide, withhold


جملات نمونه

She plugged me on the nose.

مشت زد به دماغم.


He plugged away at his lessons.

سخت افتاد به درس خواندن.


1. plug the radio in and then turn it on
رادیو را به برق وصل کن و سپس آن را روشن کن.

2. plug in
دو شاخه را به پریز زدن،به برق وصل کردن

3. a female plug
دوشاخه ی ماده

4. hair can plug up your pipes
مو می تواند موجب بند آمدن لوله ها بشود.

5. pull the plug
1- خاموش کردن دستگاهی که بیمار لاعلاج را زنده نگه می دارد 2- به پایان رساندن،تمام کردن

6. she pulled the plug out of the bathtub and the soapwater ran out
سوراخگیر وان حمام را کشید و آب صابون بیرون رفت.

7. the car's spark plug does not spark properly
شمع اتومبیل درست جرقه نمی زند.

8. if you pull the plug out of the outlet the radio will be turned off
اگر دو شاخه را از پریز بکشی رادیو خاموش می شود.

9. newspapers gave my new book a plug
روزنامه ها کتاب تازه ی مرا تبلیغ کردند.

10. Check that the plug has not come loose .
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که پلاگ شل نشده باشد
[ترجمه گوگل]بررسی کنید که پلاگین شل نشده است

11. How can I plug the hole in this bucket?
[ترجمه ترگمان]چطور میتونم سوراخ تو این سطل رو ببندم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم سوراخ در این سطل را وصل کنم؟

12. This cable should have a plug at one end and a socket at the other.
[ترجمه ترگمان]این کابل باید یک انتهای و یک سوکت در طرف دیگر داشته باشد
[ترجمه گوگل]این کابل باید دارای یک پلاگین در یک طرف و یک سوکت در طرف دیگر باشد

13. It is possible to plug into remote databases to pick up information.
[ترجمه ترگمان]ممکن است به پایگاه های داده دوردست وصل شود تا اطلاعات را جمع آوری کند
[ترجمه گوگل]ممکن است برای جمع آوری اطلاعات به پایگاه داده های راه دور متصل شوید

14. The soldiers used their bodies to plug up a hole in the dyke.
[ترجمه ترگمان]سربازان از بدن خود برای مسدود کردن حفره ای در استخر استفاده کردند
[ترجمه گوگل]سربازان از بدن خود برای استفاده از سوراخ در دایک استفاده می کردند

15. The plug on my iron needs changing.
[ترجمه ترگمان]برق روی آهن من در حال تغییر است
[ترجمه گوگل]پلاگین آهن من نیاز به تغییر دارد

16. The girl let her mother plug in the TV set.
[ترجمه ترگمان]دختر اجازه داد که مادرش به دستگاه تلویزیون وصل شود
[ترجمه گوگل]دختر اجازه مادرش را به تلویزیون وصل می کند

17. And if you plug this in. . .
[ترجمه ترگمان]… و اگه این رو به هم وصل کنی
[ترجمه گوگل]و اگر شما آن را وصل کنید

18. They used electricity from a plug in the garage.
[ترجمه ترگمان]آن ها از برق در گاراژ استفاده کردند
[ترجمه گوگل]آنها از برق در گاراژ استفاده می کردند

19. Where can I plug in my hairdrier?
[ترجمه جنیدی] کجا می توانم سشوارم را به برق وصل کنم ؟
[ترجمه ترگمان]کجا میتونم in رو قطع کنم؟
[ترجمه گوگل]کجا می توانم موهای خود را وصل کنم؟

20. He tripped over the wire and yanked the plug out.
[ترجمه خشایار نوروزی] او پایش به سیم گیر کرد و دوشاخه را از برق کشید
[ترجمه ترگمان]تلفن را قطع کرد و سیم را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او بر روی سیم مینشیند و پریز را خاموش میکند

If you pull the plug out of the outlet the radio will be turned off.

اگر دو شاخه را از پریز بکشی، رادیو خاموش می‌شود.


She pulled the plug out of the bathtub and the soapwater ran out.

سوراخ‌گیر وان حمام را کشید و آب صابون بیرون رفت.


Newspapers gave my new book a plug.

روزنامه‌ها کتاب تازه‌ی مرا تبلیغ کردند.


Plug the radio in and then turn it on.

رادیو را به برق وصل کن و سپس آن را روشن کن.


Hair can plug up your pipes.

مو می‌تواند موجب بند‌آمدن لوله‌ها بشود.


They plugged six bullets into him.

شش گلوله در سینه‌ی او خالی کردند.


He spent most of his time plugging for the party candidates.

بیشتر وقت خود را صرف تبلیغ به نفع نامزدهای حزبی کرد.


He plugged the watermelon to test its ripeness.

او یک قاچ از هندوانه برید تا رسیده بودن آن را امتحان کند.


اصطلاحات

plug in

دو شاخه را به پریز زدن، به برق وصل کردن


pull the plug

1- خاموش کردن دستگاهی که بیمار لاعلاج را زنده نگه می‌دارد 2- به پایان رساندن، تمام کردن


پیشنهاد کاربران

فیش نری نیمه نری اتصالی که معمولاً قابل حرکت است و به کابل یا دستگاه جانبی جداشدنی متصل است فیش نری به فیش مادگی ، پریز ، خروجی یا سوکت وارد می شود ، دوشاخه ( برق )


شمع ( اتوموبیل )

متصل کردن

نمونه
Sample
بستن چاه

مو کاشتن

فیش
مثل فیش های صدا و تصویر

دوشاخه یا سه شاخه برق

1 - دوشاخه یا سه شاخه یا فیش برق درکل قسمت نری ( مخالف مادگی ) سیم های برق و صوت و تصویر و غیره
2 - سوکت الکتریکی
3 - هر جسمی که وارد یک روزنه یا سوراخ شود و آن را پر کند یا بپوشاند، پر کردن/مسدود کردن سوراخ
4 - درپوش سوراخ تخلیه سینک
5 - کنفرانس خبری/اطلاع رسانی، تبلیغ کردن
6 - شلیک کردن به کسی ( درواقع همون پر کردن ی سوراخ تو بدنش با گلوله )
7 - پر کردن خلا یا نیاز
8 - کاشت مو ( همان فرو کردن مو در سوراخ های ریز ایجاد شده در پوست سر )
( justfriends. ir )


مسدود کردن

plug gaps
پوشش شکاف ها

در سوالات ریاضی به معنای قراردادن است


کلمات دیگر: