1. a mnemonic device
وسیله ی یادآور
2. 'MACRO' is a mnemonic for the five main techniques:Memory, Aims, Concentration, Review and Organization.
[ترجمه ترگمان]macro یک حافظه برای پنج تکنیک اصلی است: حافظه، اهداف، تمرکز، بررسی و سازمان
[ترجمه گوگل]'MACRO' یک الگوی رفتاری برای پنج تکنیک اصلی است: حافظه، اهداف، تمرکز، بازنگری و سازمان
3. A COBOL mnemonic name associated with the console typewriter.
[ترجمه ترگمان]یک نام mnemonic کوبول که با ماشین تحریر console مرتبط است
[ترجمه گوگل]یک اسم منجمی COBOL مرتبط با ماشین تحریر کننده کنسول
4. He talked about the effective use of time, mnemonic tricks, and various kinds of tests.
[ترجمه ترگمان]او در مورد استفاده موثر زمان، فنون ذهنی، و انواع مختلف آزمایش ها صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او درباره استفاده مؤثر از زمان، ترفندهای ممانعت کننده و انواع مختلف آزمونها صحبت کرد
5. The incense is a perfect mnemonic for Zanzibar.
[ترجمه ترگمان]بخور، یک mnemonic عالی برای زنگبار است
[ترجمه گوگل]بخور دادن یک معجزه کامل برای زنجیر است
6. As a visual mnemonic of a function, butcons are excellent.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک یادآوری بصری از یک تابع، butcons عالی هستند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک ملودی بصری از یک تابع، butcons عالی است
7. Assembler: A programming language in which one mnemonic source statement is coded for each machine - level instruction .
[ترجمه ترگمان]Assembler: یک زبان برنامه نویسی که در آن یک بیانیه منبع حافظه برای هر دستورالعمل سطح ماشین کدگذاری می شود
[ترجمه گوگل]اسمبلر: یک زبان برنامه نویسی که در آن یک دستورالعمل منبع مونومن برای هر دستورالعمل در سطح ماشین کد گذاری می شود
8. These elements serve as a visual mnemonic across all of NPN's branding elements, from logo and packaging to website and athlete sponsorship materials.
[ترجمه ترگمان]این عناصر به عنوان یک حافظه بصری در تمام عناصر مارک تجاری NPN، از لوگو و بسته بندی به وب سایت و مواد نگهدارنده ورزش کار خدمت می کنند
[ترجمه گوگل]این عناصر به عنوان یک نماد بصری در تمام عناصر علامت تجاری NPN، از لوگو و بسته بندی به وب سایت و مواد حمایت از ورزشکار، خدمت می کنند
9. The most common use of typedefs is creating mnemonic type names that document the programmer's intention.
[ترجمه ترگمان]معمول ترین کاربرد of، ایجاد نام های نوع حافظه است که قصد برنامه نویس را مستند می کند
[ترجمه گوگل]شایع ترین استفاده از typedef ها ایجاد نام های نوع م نیکی است که قصد برنامه نویس را مستند می کند
10. Choosing effective passwords can be mnemonic devices.
[ترجمه ترگمان]انتخاب گذرواژه موثر می تواند ابزار حافظه باشد
[ترجمه گوگل]انتخاب کلمات عبور موثر می تواند دستگاه های ذهنی باشد
11. The mnemonic representation is useful for manual analysis.
[ترجمه ترگمان]نمایش حافظه برای آنالیز دستی مفید است
[ترجمه گوگل]نمایش ملودی برای تحلیل دستی مفید است
12. This mnemonic is used as prefix for all the interface methods.
[ترجمه ترگمان]این حافظه به عنوان پیشوند برای تمام روش های رابط استفاده می شود
[ترجمه گوگل]این منمونی به عنوان پیشوند برای تمام روش های رابط استفاده می شود
13. Assemble language: A programming language in which one mnemonic source statement is coded for each machine-level instruction.
[ترجمه ترگمان]زبان مونتاژ: یک زبان برنامه نویسی که در آن یک بیانیه منبع حافظه برای هر دستورالعمل سطح ماشین کدگذاری می شود
[ترجمه گوگل]مونتاژ زبان: یک زبان برنامه نویسی که در آن یک دستورالعمل منبع مونومن برای هر دستورالعمل در سطح ماشین کد گذاری می شود
14. My mnemonic system failed me. What do you want me to say?
[ترجمه ترگمان]سیستم mnemonic من رو شکست داد ازم میخوای چی بگم؟
[ترجمه گوگل]سیستم مغزی من من را شکست داد چه چیزی میخواهید به من بگید؟
15. The broad role of disassembly is to create mnemonic representation of binary code.
[ترجمه ترگمان]نقش گسترده جداسازی، ایجاد نمایش حافظه برای کد دودویی است
[ترجمه گوگل]نقش گسترده ای از جداسازی این است که ایجاد نماد مینیمونی کد باینری باشد