حل مشکل
problem solving
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• problem-solving is the activity of finding solutions to problems, especially in your job or work.
دیکشنری تخصصی
[کامپیوتر] حل مسئله
جملات نمونه
1. You need to systematize your approach to problem solving.
[ترجمه ترگمان]شما باید رویکرد خود را به حل مساله تبدیل کنید
[ترجمه گوگل]شما باید رویکرد خود را به حل مسئله تقسیم کنید
[ترجمه گوگل]شما باید رویکرد خود را به حل مسئله تقسیم کنید
2. These support problem solving techniques such as rule-based systems, genetic optimisation and fuzzy logic.
[ترجمه ترگمان]این روش ها از تکنیک های حل مساله مانند سیستم های مبتنی بر قانون، بهینه سازی ژنتیک و منطق فازی پشتیبانی می کنند
[ترجمه گوگل]اینها تکنیک های حل مسائل را پشتیبانی می کنند مانند سیستم های مبتنی بر قانون، بهینه سازی ژنتیکی و منطق فازی
[ترجمه گوگل]اینها تکنیک های حل مسائل را پشتیبانی می کنند مانند سیستم های مبتنی بر قانون، بهینه سازی ژنتیکی و منطق فازی
3. The apes are exhibiting previously unknown resources of problem solving, and the experiments will doubtless continue.
[ترجمه ترگمان]کپی ها منابع ناشناخته حل مساله را به نمایش می گذارند، و قطعا آزمایش ها ادامه خواهند یافت
[ترجمه گوگل]مکزیک در حال حاضر منابع ناشناخته ای برای حل مسئله را نشان می دهد و آزمایش ها بدون شک ادامه خواهد یافت
[ترجمه گوگل]مکزیک در حال حاضر منابع ناشناخته ای برای حل مسئله را نشان می دهد و آزمایش ها بدون شک ادامه خواهد یافت
4. The assessment of learning outcomes related to problem solving and personal qualities requires mathematics to be undertaken in context.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی نتایج یادگیری در ارتباط با حل مساله و ویژگی های شخصی نیازمند ریاضی است که در این زمینه انجام شود
[ترجمه گوگل]ارزیابی نتایج یادگیری مربوط به حل مسئله و ویژگی های شخصی نیاز به ریاضیات در زمینه دارد
[ترجمه گوگل]ارزیابی نتایج یادگیری مربوط به حل مسئله و ویژگی های شخصی نیاز به ریاضیات در زمینه دارد
5. Lateral communication improves coordination and problem solving and fosters employee satisfaction.
[ترجمه ترگمان]ارتباط جانبی، هماهنگی و حل مساله را بهبود می بخشد و رضایت کارمندان را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]ارتباطات جانبی هماهنگی و حل مسئله را بهبود می بخشد و رضایت کارکنان را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]ارتباطات جانبی هماهنگی و حل مسئله را بهبود می بخشد و رضایت کارکنان را افزایش می دهد
6. Expert Systems Problem Solving/Minimisation Within a specific environment problems may be solved or they may only minimised depending upon external constraints imposed.
[ترجمه ترگمان]حل مساله حل مساله در یک محیط خاص ممکن است حل شود یا آن ها تنها بسته به محدودیت های خارجی ممکن است به حداقل رسانده شوند
[ترجمه گوگل]حل مشکلات سیستم های کارشناس / حداقل سازی در یک محیط خاص، ممکن است مشکلات حل شود یا فقط بسته به محدودیت های خارجی اعمال می شود
[ترجمه گوگل]حل مشکلات سیستم های کارشناس / حداقل سازی در یک محیط خاص، ممکن است مشکلات حل شود یا فقط بسته به محدودیت های خارجی اعمال می شود
7. The processes are described as: problem solving skills; practical skills; language skills; and technical skills.
[ترجمه ترگمان]این فرایندها به صورت زیر توصیف می شوند: مهارت های حل مساله؛ مهارت های عملی؛ مهارت های زبانی؛ و مهارت های فنی
[ترجمه گوگل]این فرآیندها به عنوان مهارت حل مسئله شناخته می شود؛ مهارت های عملی توانایی های زبانی؛ و مهارت های فنی
[ترجمه گوگل]این فرآیندها به عنوان مهارت حل مسئله شناخته می شود؛ مهارت های عملی توانایی های زبانی؛ و مهارت های فنی
8. Problem solving: This is almost exactly as in the simple solution.
[ترجمه ترگمان]حل مساله: این دقیقا همان چیزی است که در راه حل ساده وجود دارد
[ترجمه گوگل]حل مسئله این تقریبا دقیقا همانند راه حل ساده است
[ترجمه گوگل]حل مسئله این تقریبا دقیقا همانند راه حل ساده است
9. In essence problem solving presents a new and challenging angle on a site or feature.
[ترجمه ترگمان]در اصل، حل مساله یک زاویه چالش برانگیز جدید و چالش برانگیز را بر روی یک سایت یا ویژگی نمایش می دهد
[ترجمه گوگل]در حل مسئله، حل مسئله یک زاویه جدید و چالش بر روی یک سایت یا ویژگی را ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]در حل مسئله، حل مسئله یک زاویه جدید و چالش بر روی یک سایت یا ویژگی را ارائه می دهد
10. Job sharers scored high marks on problem solving, team work and flexibility and demonstrated greater resilience in the face of setbacks.
[ترجمه ترگمان]کارمندان شغل نمره بالایی در حل مساله، کار تیمی و انعطاف پذیری کسب کردند و انعطاف پذیری بیشتری را در برابر عقب نشینی نشان دادند
[ترجمه گوگل]اشتراک کنندگان شغلی در مورد حل مشکلات، کار تیمی و انعطاف پذیری بالا و امتیازات بالا را نشان دادند و مقاومت در برابر مشکلات را نشان دادند
[ترجمه گوگل]اشتراک کنندگان شغلی در مورد حل مشکلات، کار تیمی و انعطاف پذیری بالا و امتیازات بالا را نشان دادند و مقاومت در برابر مشکلات را نشان دادند
11. They deal with the whole problem solving process from problem sensed to problem overcome.
[ترجمه ترگمان]آن ها با کل فرآیند حل مساله از مشکل ناشی از حل مساله سر و کار دارند
[ترجمه گوگل]آنها با کل پروسه حل مسئله از مشکل مشکوک به مشکل غلبه می کنند
[ترجمه گوگل]آنها با کل پروسه حل مسئله از مشکل مشکوک به مشکل غلبه می کنند
12. Never bring the problem solving stage into the decision making stage. Otherwise, you surrender yourself to the problem rather than the solution. Robert H. Schuller
[ترجمه ترگمان]هرگز مرحله حل مساله را به مرحله تصمیم گیری وارد نکنید در غیر اینصورت، شما خود را به مشکل تسلیم می کنید تا راه حل رابرت ایچ Schuller
[ترجمه گوگل]هرگز مرحله حل مشکل را در مرحله تصمیم گیری قرار ندهید در غیر این صورت، شما به جای این راه حل مشکل خود را تسری می دهید رابرت H Schuller
[ترجمه گوگل]هرگز مرحله حل مشکل را در مرحله تصمیم گیری قرار ندهید در غیر این صورت، شما به جای این راه حل مشکل خود را تسری می دهید رابرت H Schuller
13. The interpretation of these posters, at least on first reading, required a certain amount of problem solving activity.
[ترجمه ترگمان]تفسیر این پوسترها، حداقل در ابتدا، مستلزم مقدار مشخصی از فعالیت حل مساله بود
[ترجمه گوگل]تفسیر این پوسترها، حداقل در اولین خواندن، مقدار مشخصی از فعالیتهای حل مسئله را مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]تفسیر این پوسترها، حداقل در اولین خواندن، مقدار مشخصی از فعالیتهای حل مسئله را مورد نیاز است
14. Another would be to note the skills and knowledge used when pupils were engaged in problem solving or investigative work.
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر توجه به مهارت ها و دانش مورد استفاده در زمانی است که دانش آموزان در حل مساله یا کار تحقیقی درگیر بودند
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از این موارد، یادآوری مهارت ها و دانش هایی است که دانش آموزان در حل مشکالت یا کار تحقیقاتی مشغول به کار بودند
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از این موارد، یادآوری مهارت ها و دانش هایی است که دانش آموزان در حل مشکالت یا کار تحقیقاتی مشغول به کار بودند
پیشنهاد کاربران
مسئله گشایی
صورت مساله
حل مسئله
مشکل گشا
حل کردن یک مشکل / مشکل گشا / حل مساله ای
گره گشایی، مشکل گشایی
گره گشا، کارساز
گره گشا، کارساز
problem solving ( روانشناسی )
واژه مصوب: مشکل گشایی
تعریف: پردازش شناختی به منظور یافتن راه حل برای مشکلات مشخص، با انجام یک سلسله عملیات
واژه مصوب: مشکل گشایی
تعریف: پردازش شناختی به منظور یافتن راه حل برای مشکلات مشخص، با انجام یک سلسله عملیات
کلمات دیگر: