کلمه جو
صفحه اصلی

minicomputer


معنی : کامپیوتر کوچک
معانی دیگر : مینی کامپیوتر، ریزرایانه

انگلیسی به فارسی

کامپیوتر کوچک


انگلیسی به انگلیسی

• multiprocessing computer that can serve between 4 and 200 users simultaneously (computers)

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مینی کامپیوتر، کامپیوتر متوسط
[کامپیوتر] کامپیوتر کوچک، مینی کامپیوتر . - مینی کامپیوتر، کامپیوتر کوچک - کامپیوتری که از مظر اندازه . بین کامیپوتر بزرگ و ریزکامپیوتر قرار دارد IBM AS/400 , DEC VAX نمونه هایی از کامیپوترهای کوچک هستند . کامپیوتر کوچک، معمولاً قسمت بزرگی از اتاق را اشغال کرده و در هر لحظه می تواند 10 تا 100 کاربر را پشتیبانی کند. این نوع کامپیوترها توسط شرکتهای نسبتاً بزرگ و مؤسستات دانشگاهی به کار می روند.امروزه کامپیوترهای کوچک به سرعت جای خود را به شبکه ای از ریز کامپیوترها داده اند.
[برق و الکترونیک] مینی کامپیوتر کامپیوتر دیجیتال همه منظوره با برنامه ی ذخیره شده که قادر به انجام محاسبات اساسی حسابی، منطقی و عملکردهای ورودی از خروجی، همانند یک کامپیوتر بزرگ باشد . هر چه کامپیوتر کوچکتر باشد، حافظه اصلی کوچکتر، طول لغات کوتاهتر ( معمولاً لغات 32 بیتی در مقایسه با لغات 64 بیتی در کامپیوترهای بزرگ ) است و قیمت کمتری دارد . مینی کامپیوتر معمولاً در هر زمان با یک عملکرد یا سیستم کنترل و بدون اشتراک زمانی کار می کند .
[ریاضیات] کامپیوتر کوچک، ریزکامپیوتر، مینی کامپیوتر
[حسابداری] ریز کامپیوتر

مترادف و متضاد

کامپیوتر کوچک (اسم)
minicomputer

جملات نمونه

1. This made its mini-computers incompatible with its mainframes.
[ترجمه ترگمان]این امر کامپیوترهای کوچک خود را با پردازنده های مرکزی خود ناسازگار می ساخت
[ترجمه گوگل]این مینی کامپیوترها را با رایانه های اصلی خود ناسازگار می سازد

2. But in minicomputers, with short word lengths, the distinction is not so clear.
[ترجمه ترگمان]اما در minicomputers، با طول کلام کوتاه، تمایز چندان روشن نیست
[ترجمه گوگل]اما در مینی کامپیوترها، با طول واژه های کوتاه، تمایز بسیار روشن نیست

3. A minicomputer can often carry out many of the tasks of a mainframe computer but is smaller and needs less staff.
[ترجمه ترگمان]minicomputer اغلب می تواند بسیاری از وظایف یک کامپیوتر پردازنده مرکزی را انجام دهد اما کوچک تر است و به کارکنان کم تر نیاز دارد
[ترجمه گوگل]یک مینی کامپیوتر اغلب می تواند بسیاری از وظایف کامپیوتر اصلی را انجام دهد اما کوچکتر است و نیاز به کارکنان کمتری دارد

4. But the company, which specialized in minicomputers, failed to capitalize on the switch to personal computers.
[ترجمه ترگمان]اما شرکت، که در minicomputers تخصص داشت، نتوانست بر روی کلید کامپیوترهای شخصی سرمایه گذاری کند
[ترجمه گوگل]اما این شرکت، که در مینی کامپیوترها تخصص داشت، موفق به تغییر در رایانه های شخصی نشد

5. A minicomputer is also known as a midsized or low - end mainframe computer.
[ترجمه ترگمان]A همچنین به عنوان یک کامپیوتر پردازنده مرکزی یا end شناخته می شود
[ترجمه گوگل]یک مینی کامپیوتر نیز به عنوان یک رایانه مرکزی متوسط ​​یا پایین استفاده می شود

6. Minicomputer is a small computer, larger than a microcomputer but smaller than a mainframe computer.
[ترجمه ترگمان]minicomputer یک کامپیوتر کوچک است، بزرگ تر از یک میکرو کامپیوتر، اما کوچک تر از یک کامپیوتر پردازنده مرکزی است
[ترجمه گوگل]مینی کامپیوتر یک کامپیوتر کوچک است، بزرگتر از یک میکرو رایانه اما کوچکتر از کامپیوتر اصلی است

7. The first successful commercial minicomputer, the PDP- made by the Digital Equipment Corporation, sold more than 50,000 units upon its release, the most of any computer up to that time.
[ترجمه ترگمان]اولین موفقیت تجاری موفق، PDP - که توسط شرکت تجهیزات دیجیتال ساخته شد، بیش از ۵۰۰۰۰ واحد را در انتشار آن به فروش رساند که اغلب هر کامپیوتری تا آن زمان بود
[ترجمه گوگل]اولین مینی کامپیوتر تجاری موفقیت آمیز، PDP- توسط شرکت Digital Equipment Corporation، بیش از 50،000 واحد پس از انتشار آن، بیش از هر زمان دیگری به فروش رسیده است

8. Minicomputer: A multi - user computer capable of supporting from tens to hundreds of users simultaneously.
[ترجمه ترگمان]minicomputer: یک کامپیوتر چند کاربری که به طور همزمان از ده ها تا صدها کاربر پشتیبانی می کند
[ترجمه گوگل]Minicomputer: یک کامپیوتر چند کاربره قادر به پشتیبانی از ده ها تا صدها نفر از کاربران همزمان است

9. Adds a minicomputer or server tower to your network diagram.
[ترجمه ترگمان]یک برج minicomputer یا سرور را به نمودار شبکه خود متصل کنید
[ترجمه گوگل]یک مینی کامپیوتر یا سرور برج را به نمودار شبکه اضافه می کند

10. The data logger is interfaced directly with the minicomputer.
[ترجمه ترگمان]The داده به طور مستقیم با the از طریق رابط وصل می شود
[ترجمه گوگل]لجن داده مستقیما با مینی کامپیوتر کار می کند

11. Minicomputer, also known as midrange computers, are desk - sized machines.
[ترجمه ترگمان]minicomputer که به عنوان کامپیوترهای midrange نیز شناخته می شوند، ماشین هایی هستند که به اندازه میز کار می کنند
[ترجمه گوگل]مینی کامپیوتر، همچنین به عنوان رایانه های نیمه رسانایی شناخته می شود، دستگاه های اندازه میز هستند

12. UNIX - based minicomputer, manufactured by AT & T and widely deployed by the Bell Operating Companies prior to divestiture.
[ترجمه ترگمان]minicomputer مبتنی بر یونیکس توسط شرکت AT T و به طور گسترده توسط شرکت عملیات Bell Companies قبل از divestiture ساخته شد
[ترجمه گوگل]مینی کامپیوتر مبتنی بر یونیکس، ساخته شده توسط AT * T و به طور گسترده ای توسط شرکت های عامل بل انجام شده قبل از واگذاری

13. If the target system is a computer system, it could be mainframe, minicomputer or microcomputer.
[ترجمه ترگمان]اگر سیستم هدف یک سیستم کامپیوتری است، می تواند بزرگ، minicomputer یا میکرو کامپیوتر باشد
[ترجمه گوگل]اگر سیستم هدف یک سیستم رایانه ای باشد، می تواند سیستم اصلی، مینی کامپیوتر یا رایانه باشد

14. In the 1970s and 1980s, most computers were mainframes or minicomputers, big closets stuffed with wires and circuitry.
[ترجمه ترگمان]در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، اکثر رایانه ها در پردازنده های مرکزی یا minicomputers بودند، گنجه های بزرگ پر شده با سیم ها و مدار
[ترجمه گوگل]در دهه های 1970 و 1980، اکثر رایانه ها رایانه های بزرگ و یا مینی کامپیوتر بودند، صندوق های بزرگ با سیم و مدار

پیشنهاد کاربران

minicomputer ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: خُردرایانه
تعریف: رایانه‏های ردۀ متوسط


کلمات دیگر: