دارای سکنه، مسکونی، زیستگردار، اباد
inhabited
دارای سکنه، مسکونی، زیستگردار، اباد
انگلیسی به فارسی
دارای سکنه، مسکونی، زیستگردار
ساکنان، ساکن شدن، سکنی گرفتن در، منزل کردن، مسکن گزیدن، بودباش گزیدن در، اباد کردن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: having residents; populated.
• متضاد: unoccupied
• متضاد: unoccupied
• populated, settled, lived in, having inhabitants
مترادف و متضاد
occupied
Synonyms: lived in, populated, peopled, settled, colonized, possessed, owned, rented, tenanted, developed, pioneered, populous
جملات نمونه
1. an inhabited island
جزیره ای که دارای سکنه است
2. a forest inhabited by various animals
جنگلی که جانوران گوناگون در آن زندگی می کنند
3. The woods are inhabited by many wild animals.
[ترجمه ترگمان]جنگل توسط بسیاری از حیوانات وحشی ساکن شده است
[ترجمه گوگل]جنگل توسط بسیاری از حیوانات وحشی ساکن شده است
[ترجمه گوگل]جنگل توسط بسیاری از حیوانات وحشی ساکن شده است
4. This neighborhood is inhabited by rich people.
[ترجمه سیدکاظم برزیگر] سکنه ی این محله، ثروتمندا، هستند.
[ترجمه ترگمان]این محله مسکونی مردم ثروتمند است[ترجمه گوگل]این محله توسط افراد ثروتمند ساکن است
5. When the tide ebbs it's a rock pool inhabited by crustaceans.
[ترجمه ترگمان]وقتی جزر و مد این یک استخر صخره ای که در آن پر از خرچنگ است قرار دارد
[ترجمه گوگل]هنگامی که جزر و مد ebbs آن استخر استخر ساکنان مواد مخدر است
[ترجمه گوگل]هنگامی که جزر و مد ebbs آن استخر استخر ساکنان مواد مخدر است
6. These remote islands are inhabited only by birds and small animals.
[ترجمه ترگمان]این جزایر دور افتاده تنها در میان پرندگان و حیوانات کوچک ساکن هستند
[ترجمه گوگل]این جزایر از راه دور فقط توسط پرندگان و حیوانات کوچک ساکن هستند
[ترجمه گوگل]این جزایر از راه دور فقط توسط پرندگان و حیوانات کوچک ساکن هستند
7. The ancient Britons inhabited these parts of England before the Roman invasion.
[ترجمه ترگمان]انگلیسیان قدیم پیش از هجوم رومیان در این نواحی از انگلستان ساکن بودند
[ترجمه گوگل]انگلیسهای قدیم در این بخش از انگلستان قبل از تهاجم روم ساکن بودند
[ترجمه گوگل]انگلیسهای قدیم در این بخش از انگلستان قبل از تهاجم روم ساکن بودند
8. It is the oldest continuously inhabited city in America.
[ترجمه ترگمان]این شهر قدیمی ترین شهر مسکونی در آمریکا است
[ترجمه گوگل]این قدیمی ترین شهر به طور مداوم ساکن در امریکا است
[ترجمه گوگل]این قدیمی ترین شهر به طور مداوم ساکن در امریکا است
9. The cottage had not been inhabited for a while.
[ترجمه ترگمان]کلبه مدتی در آن سکونت نداشت
[ترجمه گوگل]کلبه برای مدتی ساکن نبود
[ترجمه گوگل]کلبه برای مدتی ساکن نبود
10. They stumble across a ghost town inhabited by a rascally gold prospector.
[ترجمه ترگمان]سکندری خوردند و سکندری خوران از شهری که یک جوینده طلا در آن سکونت داشتند عبور کردند
[ترجمه گوگل]آنها در سراسر یک شهر روح زندگی می کنند که توسط یک توزیع کننده طلا ریچال ساکن شده اند
[ترجمه گوگل]آنها در سراسر یک شهر روح زندگی می کنند که توسط یک توزیع کننده طلا ریچال ساکن شده اند
11. The island used to be inhabited .
[ترجمه ترگمان]جزیره قبلا در آن زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]این جزیره ساکن بود
[ترجمه گوگل]این جزیره ساکن بود
12. Phantoms and chimeras inhabited her brain.
[ترجمه ترگمان]ارواح و اوهام در مغز او ساکن بودند
[ترجمه گوگل]فانتوم ها و شبیه ها در مغز او ساکن شدند
[ترجمه گوگل]فانتوم ها و شبیه ها در مغز او ساکن شدند
13. All seats have been inhabited by students.
[ترجمه ترگمان]همه صندلی ها اشغال شده اند
[ترجمه گوگل]همه کرسی ها توسط دانش آموزان ساکن شده اند
[ترجمه گوگل]همه کرسی ها توسط دانش آموزان ساکن شده اند
14. The valley is inhabited by the Dani tribe.
[ترجمه ترگمان]این دره به قبیله دانی تعلق دارد
[ترجمه گوگل]این دره قبیله دانی ساکن است
[ترجمه گوگل]این دره قبیله دانی ساکن است
An inhabited island.
جزیرهای که دارای سکنه است.
پیشنهاد کاربران
دارای سکنه.
مکان مسکونی
کلمات دیگر: