کلمه جو
صفحه اصلی

infuriatingly

انگلیسی به فارسی

خشمگینانه


انگلیسی به انگلیسی

• in an infuriating manner, in a manner which angers or enrages

جملات نمونه

1. Infuriatingly, I just missed my plane.
[ترجمه ترگمان] Infuriatingly، دلم واسه هواپیمای من تنگ شده بود
[ترجمه گوگل]فریبنده، من فقط هواپیمای من را از دست دادم

2. Infuriatingly, the shop had just closed.
[ترجمه ترگمان]Infuriatingly مغازه بسته بود
[ترجمه گوگل]ظلم و ستم، فروشگاه فقط بسته بود

3. She is almost infuriatingly together: smart, wise, funny and lit by that ephemeral glow of stardust.
[ترجمه ترگمان]او تقریبا با هم حرف می زند: باهوش، باهوش، باهوش، با آن درخشش زودگذر کیهانی
[ترجمه گوگل]او تقریبا خشمگینانه با هم هست: هوشمندانه، عاقلانه، خنده دار و روشن با تابش زودگذر زرق و برق دار

4. This book is infuriatingly repetitious.
[ترجمه ترگمان]این کتاب infuriatingly تکرار است
[ترجمه گوگل]این کتاب مبهم تکراری است

5. Lately a vexing problem had grown infuriatingly worse.
[ترجمه ترگمان]اخیرا یک مشکل آزار دهنده بدتر شده بود
[ترجمه گوگل]به تازگی مشکلی پیچیدگی رو به افزایش بوده است

6. "It seems obvious to me," she said infuriatingly.
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" به نظر من واضح است \"
[ترجمه گوگل]او گفت: 'به نظر می رسد برای من آشکار است '

7. This is partly the fault of the translation which is infuriatingly unclear in places.
[ترجمه ترگمان]این تا حدودی تقصیر ترجمه است که در بعضی جاها کاملا مشخص نیست
[ترجمه گوگل]این بخشی از تقصیر ترجمه است که در مکان ها ناخوشایند نیست

8. I was anxious to head off in the cool of the day but Chutra dawdled infuriatingly.
[ترجمه ترگمان]من نگران بودم که در آن روز سرد و خنک، سر از سرم بیرون کنم، اما این بار سر و کله من پیدا شد
[ترجمه گوگل]من مشتاق بودم در روزهای سرد خلع سلاح کنم، اما چوتا عصبانی شد

9. It was still switched through to the secretary's office, and it took an infuriatingly long time to get a line.
[ترجمه ترگمان]هنوز هم به دفتر دبیر رفته بود، و مدتی طول کشید تا یک خط پیدا کند
[ترجمه گوگل]هنوز هم به دفتر دبیرستان منتقل شده بود، و زمان طولانی برای دریافت یک خط طول کشید


کلمات دیگر: