استنشاق، استنشاق کردن، تنفس کردن، تو کشیدن، در ریه فرو بردن، بداخل کشیدن، استشمام کردن
inhaled
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• breathed in, taken into the lungs (of air, smoke, etc.)
جملات نمونه
1. he inhaled the cigarette smoke in long drafts
او دود سیگار را با پک های ممتدی فرو می داد.
پیشنهاد کاربران
تنفس شده
استنشاق شده - در ریه فروبرده شده - تنفس شده
کام گرفته شده
استنشاقی ( در مورد داروی آسم )
کلمات دیگر: