کلمه جو
صفحه اصلی

unrelated

انگلیسی به فارسی

غیر مرتبط


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not associated or connected.
مترادف: unconnected
متضاد: akin, allied, analogous, consequential, kindred, related
مشابه: separate

- Although the murders occurred in the same general area, police believe the two are unrelated.
[ترجمه ata] اگرچه قتل ها در منطقه عمومی یکسانی رخ داده است، پلیس معتقد است که آنها به یکدیگر ارتباطی ندارند
[ترجمه ترگمان] هر چند که قتل ها در یک منطقه عمومی اتفاق افتاده است، پلیس معتقد است که آن دو به هم مرتبط هستند
[ترجمه گوگل] پلیس معتقد است که این دو قتل در یک منطقه عمومی اتفاق می افتد

• not a family member, not connected by kinship; not relevant, not pertinent; unconnected, unassociated
things which are unrelated have no connection with each other.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] نابستگی، عدم همبستگی

جملات نمونه

1. My line of work is entirely unrelated to politics.
[ترجمه ترگمان]خط کار من کاملا بی ربط به سیاست است
[ترجمه گوگل]خط من کار کاملا به سیاست مربوط نیست

2. The police think that the two incidents are unrelated.
[ترجمه ترگمان]پلیس فکر می کند که این دو حادثه نامربوط است
[ترجمه گوگل]پلیس فکر می کند که این دو حادثه غیرمستقیم هستند

3. The two events were totally unrelated.
[ترجمه ترگمان] این دو اتفاق کاملا بی ربط بود
[ترجمه گوگل]دو رویداد کاملا غیرمستقیم بود

4. Two of them died from apparently unrelated causes.
[ترجمه ترگمان]دو نفر از آن ها به دلایل ظاهرا نامربوط جان خود را از دست دادند
[ترجمه گوگل]دو نفر از آنها به علت ظاهرا غیرمنتظره بودند

5. Jimmy is adopted and thus unrelated to Beth by blood.
[ترجمه ترگمان]جیمی به فرزندی قبول شده است و به این ترتیب با خون به بث نقل مکان کرده است
[ترجمه گوگل]جیمی اتخاذ شده است و به این ترتیب با خون ارتباط ندارد

6. Police said his death was unrelated to the attack.
[ترجمه ترگمان]پلیس گفت که مرگ وی ارتباطی به این حمله نداشته است
[ترجمه گوگل]پلیس گفته است که مرگش به این حمله وابسته نیست

7. Life measures out its rewards in ways unrelated to how people deserve them.
[ترجمه ترگمان]زندگی پاداش های خود را به روش هایی که مربوط به این که چطور مردم سزاوار آن ها هستند، انجام می دهد
[ترجمه گوگل]زندگی، پاداش های خود را به گونه ای غیر از آنچه که مردم شایسته آنها هستند، برآورده می کنند

8. His illness is unrelated to the accident.
[ترجمه ترگمان]بیماریش به تصادف ربط نداره
[ترجمه گوگل]بیماری او مربوط به حادثه نیست

9. Eighty unrelated controls, 61 patients with gastric ulcer, and 57 patients with duodenal ulcer were studied.
[ترجمه ترگمان]Eighty کنترل ها، ۶۱ بیمار مبتلا به زخم معده، و ۵۷ بیمار مبتلا به سرطان duodenal مورد مطالعه قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]هشتاد کنترل غیر مرتبط، 61 بیمار مبتلا به زخم معده و 57 بیمار مبتلا به زخم دوازدهه

10. The other appeared quite unrelated to it.
[ترجمه ترگمان]دیگری کام لا بی ربط به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]دیگر به نظر نمی رسید

11. But the problems reported in this study were unrelated to that, for the construction battalion was nowhere near that facility.
[ترجمه ترگمان]اما مشکلات گزارش شده در این مطالعه ربطی به آن نداشت، زیرا گردان ساختمانی در نزدیکی آن ساختمان نبود
[ترجمه گوگل]اما مشکلات گزارش شده در این مطالعه با آن ارتباط نداشتند، زیرا گردان ساخت و ساز نزدیک به این مرکز نبود

12. Father even allows quite unrelated youngsters to join the family group if they will take on some of the work of baby-carrying.
[ترجمه ترگمان]پدر حتی به نوجوانان کاملا بی ربط اجازه می دهد که در صورتی که کار حمل کودک را انجام دهند، به گروه خانوادگی بپیوندند
[ترجمه گوگل]پدر حتی اجازه می دهد که جوانان کاملا غیر مرتبط برای پیوستن به گروه های خانوادگی، اگر آنها را در برخی از کار نوزاد حمل

13. But Verkhovensky the wrecker is unrelated to anything that had gone before, except in the new-seeing eye of his creator.
[ترجمه ترگمان]اما خراب کردن جرثقیل ارتباطی به هر چیزی که قبلا رفته بود نداشت، به جز اینکه چشم خالق او را ببیند
[ترجمه گوگل]اما Verkhovensky مخرب به هر چیزی که پیش از آن رفته بود، به هیچ وجه مرتبط نیست، مگر در چشم تازه ای از خالق او

14. Many consultancies welcome work experience in a field unrelated to public relations.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مشاورین از تجربه کاری در حوزه ای که به روابط عمومی مربوط نیست استقبال می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مشاغل مشاوره از تجربه کاری در یک زمینه غیر مرتبط با روابط عمومی استقبال می کنند

پیشنهاد کاربران

غیر مرتبط، ناسازگار

ناخواسته

غیروابسته

بی ربط ، غیر وابسته

نامربوط


ناهمسان، متفاوت

نامرتبط


کلمات دیگر: