معنی : مهجور، علیحده
separated
معنی : مهجور، علیحده
انگلیسی به فارسی
جدا شده، مهجور، جدا، مجزا
جدا از هم، علیحده، مهجور
انگلیسی به انگلیسی
• set apart, segregated; split, divided, partitioned
someone who is separated from their wife or husband lives apart from them, but is not divorced.
someone who is separated from their wife or husband lives apart from them, but is not divorced.
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] مجزا، جدا شده
مترادف و متضاد
مهجور (صفت)
obsolete, separated
علیحده (صفت)
separate, separated
جملات نمونه
1. she separated the bigger apples and put them in her own basket
او سیب های درشت تر را سوا کرد و در سبد خویش قرار داد.
2. they separated from the liberal party
آنها از حزب لیبرال انشعاب کردند.
3. he was separated from the army with the rank of captain
با درجه ی سروانی از ارتش منفصل شد.
4. a low screen separated his bed from that of the other patient
دیواره ی کوتاهی بستر او را از بستر بیمار دیگر جدا می کرد.
5. a tall hedge separated our field from the vineyard
یک پرچین بلند کشتزار ما را از تاکستان جدا می کرد.
6. his shoulder was separated
(استخوان) شانه ی او در رفت.
7. the children were separated into smaller groups
بچه ها به گروه های کوچکتر بخش شده بودند.
8. this patient should be separated from the others
این بیمار را باید از دیگران مجزا کرد.
9. two countries that are separated by a barrier
دو کشوری که تنفر و عدم اعتماد موجب جدایی آنها شده است
10. ahmad and his wife are separated
احمد و زنش از هم جدا شده اند.
11. i riddled the charcoal and separated its dust
زغال را سرند کردم و خاکه ی آن را جدا کردم.
12. nothing could assuage the pain of being separated from her
هیچ چیز درد فراق او را تسکین نمی داد.
13. in the last few weeks seventy employees have been separated from the firm
در چند هفته ی اخیر هفتاد کارمند از موسسه برکنار شده اند.
14. With this, the two companions wordlessly separated.
[ترجمه ترگمان]دو نفر با هم از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]با این کار، دو همسایه بدون کلمه ای از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]با این کار، دو همسایه بدون کلمه ای از هم جدا شدند
15. We met at the wrong time, but separated at the right time. The most urgent is to take the most beautiful scenery, the deepest wound was the most real emotions.
[ترجمه ترگمان]ما در زمان نامناسبی ملاقات کردیم، اما در زمان مناسب از هم جدا شدیم ضروری ترین چیز آن است که زیباترین مناظر را بردارد، عمیق ترین زخم، عمیق ترین احساسات است
[ترجمه گوگل]ما در زمان اشتباه ملاقات کردیم، اما در زمان مناسب جدا شدیم مهم ترین این است که زیبا ترین منظره را انتخاب کنید، عمیقترین زخم واقعی ترین احساسات بود
[ترجمه گوگل]ما در زمان اشتباه ملاقات کردیم، اما در زمان مناسب جدا شدیم مهم ترین این است که زیبا ترین منظره را انتخاب کنید، عمیقترین زخم واقعی ترین احساسات بود
16. This patient should be separated from the others.
[ترجمه ترگمان]این بیمار باید از بقیه جدا شود
[ترجمه گوگل]این بیمار باید از دیگران جدا شود
[ترجمه گوگل]این بیمار باید از دیگران جدا شود
17. We were separated by a space of ten feet.
[ترجمه ترگمان]ما با فاصله ده قدم از هم جدا شدیم
[ترجمه گوگل]ما با یک فضای ده فوت فاصله داشتیم
[ترجمه گوگل]ما با یک فضای ده فوت فاصله داشتیم
18. He separated from his wife after 20 years of marriage.
[ترجمه ترگمان]او پس از ۲۰ سال ازدواج از همسرش جدا شد
[ترجمه گوگل]او پس از 20 سال ازدواج از همسرش جدا شد
[ترجمه گوگل]او پس از 20 سال ازدواج از همسرش جدا شد
19. We've been separated for six months.
[ترجمه ترگمان]شش ماه است که از هم جدا شده ایم
[ترجمه گوگل]ما برای شش ماه از هم جدا شده ایم
[ترجمه گوگل]ما برای شش ماه از هم جدا شده ایم
پیشنهاد کاربران
جدا از هم
جدا شده اند
تجزیه شده
طلاق گرفته
جداکردن
متارکه کردن. . . . جدا از هم زندگی میکنند ولی هنوز طلاق نگرفتند
جداشده است
در مباحث کشت سلول به معنی جدا کردن مثلا جدا کردن یک سلول از مایع محیطی خون
تقسیم کردن
متمایز
الکترولیز
طلاق گرفتن
جدا، مجزا
The city you live in now separated us
( تبریز ) شهری که در آن زندگی می کنید اکنون ما را از هم جدا کرده است
( تبریز ) شهری که در آن زندگی می کنید اکنون ما را از هم جدا کرده است
از هم جدا شده
جدا شدن یا طلاق گرفتن معادلش divorced
کلمات دیگر: