کلمه جو
صفحه اصلی

tolerate


معنی : تاب اوردن، تحمل کردن، مدارا کردن، برخورد هموار کردن، طاقت داشتن
معانی دیگر : رواداری کردن، بردباری کردن، لوطی گری کردن، شکیبایی کردن، جایز شمردن، رواداشتن، کاوستن، تاب آوردن، تاب تحمل (چیزی را) داشتن، تاویدن، (پزشکی) نسبت به چیزی حساسیت نداشتن

انگلیسی به فارسی

مدارا کردن، رواداری کردن، بردباری کردن، لوطی‌گری کردن، شکیبایی کردن، جایز شمردن، رواداشتن، کاوستن


تحمل کردن، تاب آوردن، تاب تحمل (چیزی را) داشتن، تاویدن


(پزشکی) نسبت به چیزی حساسیت نداشتن


تحمل كردن، تحمل کردن، مدارا کردن، برخورد هموار کردن، تاب اوردن، طاقت داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tolerates, tolerating, tolerated
مشتقات: tolerative (adj.), tolerator (n.)
(1) تعریف: to accept or permit although not truly desired or officially sanctioned; not attack or oppose.
مترادف: allow, countenance, stand, stand for, suffer
متضاد: resist
مشابه: abide, accept, brook, hear, permit, swallow, take, wink at

- She tolerates her children's mistakes.
[ترجمه محسن] او با اشتباهات فرزندان خود مدارا می کند.
[ترجمه ترگمان] او اشتباه ات بچه ها را تحمل می کند
[ترجمه گوگل] او اشتباهات فرزندان خود را تحمل می کند
- Although these business dealings are officially prohibited, the government tolerates them.
[ترجمه ترگمان] اگرچه این معاملات تجاری به طور رسمی ممنوع است، دولت آن ها را تحمل می کند
[ترجمه گوگل] اگر چه این معاملات تجاری به طور رسمی ممنوع است، دولت آنها را تحمل می کند

(2) تعریف: to endure or withstand; put up with.
مترادف: bear, endure, stand, stomach, suffer, take, withstand
مشابه: abide, brook, live

- These plants tolerate cold weather well.
[ترجمه A.A] این گیاهان با آب و هوای سرد بخوبی سازگارند
[ترجمه ترگمان] این گیاهان آب و هوای سرد را بخوبی تحمل می کنند
[ترجمه گوگل] این گیاهان آب و هوای سرد را خوب تحمل می کنند
- She could no longer tolerate her husband's abuse.
[ترجمه ترگمان] دیگر نمی توانست سو استفاده شوهرش را تحمل کند
[ترجمه گوگل] او دیگر نمی تواند سوء استفاده از شوهرش را تحمل کند
- How can you tolerate living in these conditions?
[ترجمه مريم كوليوند] چطور میتونید زندگی توی این شرایط را تحمل کنید
[ترجمه ترگمان] چگونه می توانید در این شرایط زندگی کنید؟
[ترجمه گوگل] چگونه می توان زندگی در این شرایط را تحمل کرد؟
- In her job with the airlines, she learned to tolerate other peoples' complaining and shouting.
[ترجمه ترگمان] او در کار خود با خطوط هوایی یاد گرفت که دیگران را تحمل کند و فریاد بزند
[ترجمه گوگل] او در کار خود با خطوط هوایی، آموخت که شکایت و فریاد مردم دیگر را تحمل کند
- I find it hard to tolerate it when people are arguing with each other and not listening to reason.
[ترجمه ترگمان] به سختی می توانم آن را تحمل کنم وقتی که مردم با یکدیگر بحث می کنند و به عقل گوش نمی دهند
[ترجمه گوگل] وقتی که مردم با یکدیگر بحث می کنند و به دلیل گوش دادن به آن نمی اندیشند، تحمل آن بسیار سخت است

• bear, suffer, endure; permit, sanction, indulge
if you tolerate things that you do not agree with or approve of, you allow them to exist or happen.
if you can tolerate something unsatisfactory or unpleasant, you are able to accept it.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] شکیبیدن

مترادف و متضاد

تاب اوردن (فعل)
abide, tolerate, withstand, bear

تحمل کردن (فعل)
stomach, support, stand, tolerate, withstand, bear, stick, comport, sustain, suffer, endure, bide, thole, experience, undergo

مدارا کردن (فعل)
tolerate

برخورد هموار کردن (فعل)
tolerate

طاقت داشتن (فعل)
tolerate

allow, indulge


Synonyms: abide, accept, admit, authorize, bear, bear with, blink at, brook, condone, consent to, countenance, endure, go, go along with, have, hear, humor, live with, permit, pocket, put up with, receive, sanction, sit and take it, sit still for, stand, stand for, stay the course, stomach, string along, submit to, suffer, sustain, swallow, take, tough out, undergo, wink at


Antonyms: check, disallow, disapprove, halt, stop, veto


جملات نمونه

1. he doesn't tolerate any criticism
او تحمل هیچگونه خرده گیری را ندارد.

2. we must tolerate each other's foibles
ما باید عیوب جزئی یکدیگر را تحمل کنیم.

3. he could not tolerate the smell of garlic without a feeling of disgust
بدون احساس بیزاری نمی توانست بوی سیر را تحمل کند.

4. i will not tolerate any intrusions into my private life
هیچگونه دخالت در امور شخصی خودم را تحمل نخواهم کرد.

5. she could not tolerate the extreme heat of kashan
او تاب تحمل گرمای شدید کاشان را نداشت.

6. they did not tolerate religious dissent
آنان مخالفت با مذهب را تحمل نمی کردند.

7. i can no longer tolerate your strange behaviour
دیگر تاب تحمل رفتار عجیب و غریب شما را ندارم.

8. i could no longer tolerate his chatter
بیش از آن تاب تحمل وراجی او را نداشتم.

9. javad could no longer tolerate his wife's constant criticisms
جواد دیگر تاب (تحمل) خرده گیری دائم زنش را نداشت.

10. some people can not tolerate penicillin
برخی مردم نسبت به پنی سیلین حساسیت دارند.

11. be forewarned; i will not tolerate lying!
از حالا بدانید ـ دروغ را تحمل نخواهم کرد!

12. it got so that i could not tolerate him anymore
کار به جایی رسید که دیگر نمی توانستم او را تحمل کنم.

13. personnel matters are my bailiwick and i will not tolerate any interference!
امور کارگزینی تحت تصدی من است و هیچگونه مداخله ای را تحمل نخواهم کرد!

14. She refused to tolerate being called a liar.
[ترجمه ترگمان]او حاضر نشد تحمل کند که او را دروغگو خطاب کنند
[ترجمه گوگل]او از تحمل دروغگویی نام برد

15. You have destroyed my ability to tolerate idiots.
[ترجمه ترگمان]تو توانایی منو برای تحمل این احمق ها از بین بردی
[ترجمه گوگل]شما توانایی من را برای تحقق احمق ها نابود کرده اید

16. The harass-ment had become too much to tolerate and he decided to move out.
[ترجمه ترگمان]آزار و آزار بیش از حد تحمل کرده بود و تصمیم گرفت حرکت کند
[ترجمه گوگل]آزار و اذیت بیش از حد به تحمل تبدیل شده است و او تصمیم به حرکت است

17. We simply will not tolerate vigilante groups on our streets.
[ترجمه ترگمان]ما به سادگی گروه های متعصب در خیابان های خود را تحمل نمی کنیم
[ترجمه گوگل]ما گروه های هواداران را در خیابان های ما تحمل نمی کنیم

18. Match officials should not tolerate such behaviour but instead enforce the laws of the game.
[ترجمه ترگمان]مقامات مسابقه نباید چنین رفتاری را تحمل کنند اما به جای آن قوانین بازی را اجرا کنند
[ترجمه گوگل]مسئولان مسابقه باید این رفتار را تحمل نکنند بلکه قوانین بازی را اجرا کنند

19. The Party does not tolerate dissenters in its ranks.
[ترجمه ترگمان]حزب مخالفان را در صفوف خود تحمل نمی کند
[ترجمه گوگل]حزب مخالفان را در صفوف خود تحمل نمی کند

20. She did not tolerate press intrusion into her private life.
[ترجمه ترگمان]او تاب ورود به زندگی خصوصی خود را نداشت
[ترجمه گوگل]او تحریم مطبوعات را به زندگی خصوصی خود تحمل نمی کرد

21. The body cannot tolerate such large amounts of radiation.
[ترجمه ترگمان]بدن نمی تواند چنین مقدار زیادی تشعشع را تحمل کند
[ترجمه گوگل]بدن نمی تواند چنین مقدار زیادی از تابش را تحمل کند

I can no longer tolerate your strange behaviour.

دیگر تاب تحمل رفتار عجیب و غریب شما را ندارم.


in a democracy, various political views are tolerated.

در یک دمکراسی عقاید مختلف سیاسی جایز شمرده می‌شود.


some people can not tolerate penicillin.

برخی مردم نسبت به پنی‌سیلین حساسیت دارند.


The teacher does not tolerate eating on the class.

معلم با خوراکی خوردن سر کلاس مدارا نمی‌کند.


پیشنهاد کاربران

تحمل کردن

تحمل کردن. مدارا کردن

مشخص


تحمل کردن از نظر روانی


طاقت آوردن

پذیرفتن، اجازه دادن


ظرفیت داشتن، پذیرا بودن

تحمل کردن - مدارا کردن - گیر ندادن - اجازه دادن - قبول کردن

Stand
I can't stand it anymore
Can't take it anymore

شَکیبیدن دربرابر چیزی/کسی.


کلمات دیگر: