کلمه جو
صفحه اصلی

up to


معنی : تا، تاحدود، بمیزان، تاحد
معانی دیگر : (عامیانه) 1- درصدد، مشغول، 2- برابر (با)، قادر (به)، 3- تا، حداکثر، 4- با، مربوط به

انگلیسی به فارسی

تاحد، تا، تاحدود، بمیزان


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: busy with; doing.

- What are you up to?
[ترجمه ترگمان] چه نقشه ای داری؟
[ترجمه گوگل] شما چطور؟

(2) تعریف: the responsibility of; dependent on.

- It's up to us.
[ترجمه جدیدی] این به ما مربوطه
[ترجمه مهسا] این به ما بستگی دارد.
[ترجمه ترگمان] به ما بستگی داره
[ترجمه گوگل] این به ماست

(3) تعریف: at the maximum amount, distance, or degree.

- They cost up to sixty dollars.
[ترجمه ترگمان] قیمت آن ها به شصت دلار می رسید
[ترجمه گوگل] آنها هزینه تا شصت دلار است

• until; plotting to -, scheming to -; is capable of enduring -

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] به تقریب، تا حد، حداکثر، متوالی، حداکثر تا، تا حدود، تا، به میزان

مترادف و متضاد

تا (حرف اضافه)
than, till, until, up to

تا حدود (حرف اضافه)
up to

به میزان (حرف اضافه)
up to

تاحد (حرف اضافه)
up to

جملات نمونه

1. You can lead a man up to the university, but you can't make him think.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یک نفر را به دانشگاه هدایت کنید، اما شما نمی توانید او را وادار به فکر کردن کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید یک مرد را به دانشگاه هدایت کنید، اما نمی توانید او را تصور کنید

2. The hotel can accommodate up to 500 guests.
[ترجمه M�m] این هتل میتواند ۵۰۰نفر رادرخود جای دهد
[ترجمه ترگمان]این هتل گنجایش ۵۰۰ مهمان را دارد
[ترجمه گوگل]این هتل می تواند تا 500 مهمان داشته باشد

3. My parents brought me up to respect others.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم منو مجبور کردن به دیگران احترام بذارم
[ترجمه گوگل]والدین من مرا احترام گذاشتند

4. When will you go up to Cambridge University?
[ترجمه ترگمان]کی به دانشگاه کمبریج می روی؟
[ترجمه گوگل]چه زمانی به دانشگاه کمبریج می روید؟

5. He ran up to get his schoolbag.
[ترجمه ترگمان]به طرف او دوید و کیف مدرسه اش را برداشت
[ترجمه گوگل]او فرار کرد تا کیسه مدرسه اش را بگیرد

6. I'll leave it up to you.
[ترجمه ترگمان]من این را به تو واگذار می کنم
[ترجمه گوگل]من آن را به شما خواهد داد

7. The car is a beauty and quite up to date.
[ترجمه ترگمان]ماشین یک زیبایی و تا به امروز است
[ترجمه گوگل]ماشین زیبایی است و کاملا به روز است

8. Machines are delivering up to only 25 percent of the fuel they combust.
[ترجمه ترگمان]ماشین ها تنها ۲۵ درصد سوخت مصرفی خود را تحویل می دهند
[ترجمه گوگل]ماشین ها تنها تا 25 درصد از سوختی را که می خورند تحویل می دهند

9. The gunman gave himself up to the police.
[ترجمه ترگمان]مرد مسلح خود را به پلیس تسلیم کرد
[ترجمه گوگل]مردان مسلح خود را به پلیس دادند

10. The government will provide temporary accommodation for up to three thousand people.
[ترجمه ترگمان]دولت محل اقامت موقت برای سه هزار نفر را فراهم خواهد کرد
[ترجمه گوگل]دولت محل اقامت موقت را تا سه هزار نفر فراهم می کند

11. He drove us right up to the Russian border.
[ترجمه ترگمان]او ما را به سمت مرز روسیه هدایت کرد
[ترجمه گوگل]او ما را به سمت مرز روسیه برد

12. The cheetah can attain speeds of up to 97 kph.
[ترجمه ترگمان]یوزپلنگ می تواند به سرعت تا ۹۷ درجه سانتیگراد برسد
[ترجمه گوگل]یوزپلنگ می تواند به سرعت 97 کیلومتر بر ساعت دست یابد

13. What are you up to tonight?
[ترجمه ترگمان]امشب چیکاره ای؟
[ترجمه گوگل]امشب چه خبره؟

14. She raised her arm up to fend branches from her eyes.
[ترجمه ترگمان]او دستش را بلند کرد تا از چشمانش چیزی ببیند
[ترجمه گوگل]او دستش را بلند کرد تا شاخه هایش را از چشمانش بیرون کند

15. The path going up to the back door is very muddy.
[ترجمه ترگمان]مسیری که به سمت در پشتی می رود بسیار گلی است
[ترجمه گوگل]مسیر رفتن به پشت درب خیلی گلدان است

پیشنهاد کاربران

up to sb بستگی دارد به

Up to someone

- تصمیم گیرنده ی کاری بودن

Do you want to stay or go? It’s up to you
. . . . تصمیم با خودته.


- کاری را برعهده داشتن
مسئول کاری بودن
ربط داشتن به کاری
مربوط شدن به کاری!!

It's not up to us to judge them.
قضاوت کردن آنها کار ما نیست.


- جبران کردن
You've done a lot for me. How can I make it up to you?
چه جوری می توانم جبران کنم؟



به عهده
مربوط به
decided by someone
dependent on
the duty or privilege of

Up to Ted
میشه پیش تد رفت

maximum
تا حد و حدودی

تا / تا قبل از . . . .

up to sunday تا یکشنبه / تا قبل از یکشنبه

بمیزان

تا ( حدودی )

مشغول کاری بودن
مشغول کاری مشکوک بودن

حداکثر

مخفی کردن کاری

بالغ بر

واجد شرایط

به نقل از فرهنگ پویا:
1 - تا
2 - نزدیک به، قریبِ

1. حداکثر ( adv )
2. تا. . . ( pre )

برای
مثال:
he was called up to fight in Vietnam
او فراخوانده شد برای جنگ در ویتنام.

wind gusts of up to 70 mph

نهایتاً


کلمات دیگر: