کلمه جو
صفحه اصلی

undefinable

انگلیسی به فارسی

نامفهوم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of definable.

• not capable of being defined, unexplainable

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تعریف ناپذیر، غیر قابل تعریف

جملات نمونه

1. He could fight an enemy, but not this undefinable emptiness.
[ترجمه ترگمان]او می توانست با دشمن بجنگد، اما نه این پوچی و پوچی
[ترجمه گوگل]او می تواند با یک دشمن مبارزه کند، اما این ناپذیری نامفهوم نیست

2. Slang is almost by definition undefinable, deliberately outside the dictionary.
[ترجمه ترگمان]آرگو تقریبا با تعریف نامعلوم است و عمدا خارج از فرهنگ لغت است
[ترجمه گوگل]عامیانه تقریبا با تعریف نامفهوم است، عمدا خارج از فرهنگ لغت است

3. It is undefinable as a passion.
[ترجمه ترگمان]آن به عنوان یک شور و اشتیاق نامعلوم است
[ترجمه گوگل]این به عنوان یک اشتیاق نامشخص است

4. I think that she's really undefinable; I know that sounds quite - like an odd thing to say, but it's very hard to figure out what she was.
[ترجمه ترگمان]به نظر من او واقعا undefinable، می دونم که به نظر آدم عجیبی میاد، اما خیلی سخته که بفهمیم اون چی بوده
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که او واقعا غیر قابل فهم است من می دانم که به نظر می رسد کاملا - مانند یک چیز عجیب و غریب است که می گویند، اما آن را بسیار دشوار است برای کشف آنچه که او بود

5. An undefinable something about the room seemed to suggest masculine habitation.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید چیزی غیر طبیعی در اتاق به نظر می رسید که به نظر می رسید آن آبادی مسکونی باشد
[ترجمه گوگل]چیزی غیر قابل تصور در مورد اتاق به نظر می رسید که محل سکونت مردانه باشد

6. Later, he would tell her that in ways undefinable, watching her take off her boots that day was one of the most sensual moments he could remember.
[ترجمه ترگمان]بعدها، به او می گفت که آن روز یکی از the لحظاتی بود که می توانست به یاد بیاورد
[ترجمه گوگل]بعدا او به او گفت که به نحوی نامشخص است، تماشای او چکمه های خود را از آن روز به عنوان یکی از لحظات حساس ترین او بود به یاد داشته باشید

7. The magical photograph attempts to go beyond the immediate context of the recorded experience into realm of the undefinable.
[ترجمه ترگمان]این عکس جادویی تلاش می کند فراتر از متن آنی تجربه ثبت شده در قلمرو نامعلوم برود
[ترجمه گوگل]عکس جادویی تلاش می کند فراتر از محدوده فوری تجربه های ثبت شده به قلمرو ناشناخته باشد

8. You shine with reality that in other universes appears as stars, and they look and they say, "What beauty, what distance, and what fine, undefinable existence is this?"
[ترجمه ترگمان]شما با این واقعیت shine که در جهان های دیگر ستاره به نظر می رسند، و به نظر می آیند و می گویند، \"چه زیبایی، چه فاصله، و آن وجود نامعلوم چیست؟\"
[ترجمه گوگل]شما با واقعیتی که در جهان های دیگر به نظر می رسد به عنوان ستاره ظاهر می شود و آنها نگاه می کنند و می گویند: 'چه زیبایی، چه فاصله ای و چقدر خوب است، غیر قابل شناخت بودن این است؟'

9. The logical formulas are an ordered binary pair, the first element is an assertion and the second is a definable domain or approximations of undefinable domain corresponding to the assertion.
[ترجمه ترگمان]فرمول های منطقی یک جفت باینری منظم هستند، اولین عنصر یک ادعا است و دومی دامنه یا تقریب محدوده نامشخص متناظر با این ادعا است
[ترجمه گوگل]فرمول منطقی یک جفت باینری مرتب است، اولین عنصر یک ادعا است و دوم یک دامنه قابل تعریف یا تقریبی از دامنه نامشخص است که مربوط به ادعا است

پیشنهاد کاربران

وصف ناپذیر


کلمات دیگر: