کلمه جو
صفحه اصلی

take out of

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] جدا کردن

پیشنهاد کاربران

خلاص کردن

تمام انرژی کسی رو گرفتن ( به شدت خسته کردن )
The exercise takes it out of her

بیرون بردن از

همراهی کردن و بیرون بردن از ( محل، جای ی )

take out of: خارج کردن از
مثال:

they can "take" the decision "out of" the hands of the respondent
. . . . . "از " دست پاسخ دهندگان "خارج کنند"


کلمات دیگر: