کلمه جو
صفحه اصلی

enmeshed

انگلیسی به فارسی

enmeshed، گیر انداختن، در شبکه نهادن، در دام نهادن، گرفتار کردن، بدام انداختن، گرفتار مخمصه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• if you are enmeshed in a situation, you are involved in it and find it difficult to escape; a formal word.

جملات نمونه

1. The tiger was enmeshed in the web laid by hunter.
[ترجمه ترگمان]ببر گرفتار دامی بود که شکارچی در آن نقش بسته بود
[ترجمه گوگل]ببر در شبکه های شکارچی قرار گرفته است

2. The whales are caught by being enmeshed in nets.
[ترجمه ترگمان]وال ها گرفتار گرفتار شدن در دام شده اند
[ترجمه گوگل]نهنگ ها با غرق شدن در شبکه ها گرفتار می شوند

3. These young men were enmeshed in difficulties.
[ترجمه ترگمان]این جوان ها گرفتار مشکلاتی شده بودند
[ترجمه گوگل]این مردان جوان به سختی درگیر شدند

4. Congress worried about becoming enmeshed in a foreign war.
[ترجمه ترگمان]کنگره نگران شدن در یک جنگ خارجی بود
[ترجمه گوگل]کنگره نگران شدن در جنگ خارجی است

5. He was enmeshed in a web of deceit and lies.
[ترجمه ترگمان]او در دام فریب و دروغ گرفتار شده بود
[ترجمه گوگل]او در شبکه ای از فریب و دروغ قرار گرفت

6. She has become enmeshed in a tangle of drugs and petty crime.
[ترجمه ترگمان]او در یک کلاف پر از مواد مخدر و جنایت گرفتار شده است
[ترجمه گوگل]او در آغوش مواد مخدر و جنایات دشوار قرار گرفته است

7. The fishline became enmeshed in roots under the water.
[ترجمه ترگمان]The در زیر آب غرق شد
[ترجمه گوگل]خط ماهی در ریشه های زیر آب غوطه ور شد

8. All too often they become enmeshed in deadening routines.
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات آن ها در یک روال عادی تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]در اغلب موارد، آنها در برنامه های مرگ و میر غرق می شوند

9. He was enmeshed by financial difficulties.
[ترجمه ترگمان]گرفتار مشکلات مالی شده بود
[ترجمه گوگل]او با مشکلات مالی مخالف بود

10. Then they become enmeshed in a desperate struggle about who is to be the baby.
[ترجمه ترگمان]آن وقت درگیر مبارزه ای نومیدانه در مورد اینکه چه کسی باید بچه شود، می شوند
[ترجمه گوگل]سپس آنها در یک مبارزه ناامید کننده در مورد اینکه چه کسی کودک است، تبدیل شده است

11. Politics and art were inextricably enmeshed in Dada literary and polemical manifestos and anti-manifestos.
[ترجمه ترگمان]سیاست و هنر به طور جدایی ناپذیری در Dada literary و polemical و anti قرار داشت
[ترجمه گوگل]سیاست و هنر به طور منسجمی در مانیفست های ادبی و فلسفی و ضد مانیفست های دادا غبطه می خورند

12. But these positive achievements were enmeshed with the longer history of middle-class women's involvement in social regulation and class disciplining.
[ترجمه ترگمان]اما این دستاوردهای مثبت در ارتباط با سابقه طولانی مشارکت زنان طبقه متوسط در مقررات اجتماعی و نظم و انضباط در کلاس بود
[ترجمه گوگل]اما این دستاورد های مثبت با سابقه طولانی تر شدن مشارکت زنان طبقه متوسط ​​در رعایت نظم اجتماعی و رعایت مقررات طبقه بندی شدند

13. But I was too enmeshed in my own pain to give him the genuinely happy smile he needed.
[ترجمه ترگمان]اما من بیش از آن در رنج و درد خود غوطه ور بودم که آن لبخند صادقانه را که به او نیاز داشت به او بدهم
[ترجمه گوگل]اما من بیش از حد در درد خودم غرق شدم تا به او لبخند واقعا خوشحال که مورد نیاز او را داده بود

14. Many trade union leaderships had become enmeshed in participation in incomes policies and arrangements for long-term contracts.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از رهبران اتحادیه های کارگری در مشارکت در سیاست های درآمدها و ترتیبات برای قراردادهای بلند مدت شرکت کرده بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از رهبران اتحادیه های کارگری در مشارکت در سیاست های درآمد و قراردادهای بلند مدت مشغول به کار شدند

پیشنهاد کاربران

درگیر شده ، گرفتار شده

گرفتار شده. گیر افتاده

درهم تنیده


کلمات دیگر: