چاشنی (بمب و مین و غیره را) کشیدن، فیوز بمب را برداشتن، ماسوره کشیدن (از بمب و غیره)، بی خطر کردن، بی آزار کردن، خنثی کردن -3(با سیاست و کیاست و غیره) از وخامت (وضع) کاستن، تشنج زدایی کردن، تشنج زدایی کردن the un tried to defuse the situation in that country سازمان ملل کوشید که وضعیت آن کشور را آرام کند
defuse
چاشنی (بمب و مین و غیره را) کشیدن، فیوز بمب را برداشتن، ماسوره کشیدن (از بمب و غیره)، بی خطر کردن، بی آزار کردن، خنثی کردن -3(با سیاست و کیاست و غیره) از وخامت (وضع) کاستن، تشنج زدایی کردن، تشنج زدایی کردن the un tried to defuse the situation in that country سازمان ملل کوشید که وضعیت آن کشور را آرام کند
انگلیسی به فارسی
چاشنی (بمب و مین و غیره را) کشیدن، فیوز بمب را برداشتن، ماسوره کشیدن (از بمب و غیره)
بیخطر کردن، بیآزار کردن، خنثی کردن
(با سیاست و کیاست و غیره) از وخامت (وضع) کاستن، تشنجزدایی کردن
خنثی کردن
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: defuses, defusing, defused
حالات: defuses, defusing, defused
• (1) تعریف: to remove the fuse from (a bomb, mine, or other explosive device).
- A special team was called in to defuse the bomb.
[ترجمه ترگمان] یک تیم ویژه برای خنثی کردن بمب فراخوانده شد
[ترجمه گوگل] برای خنثی کردن بمب، یک تیم خاص دعوت شد
[ترجمه گوگل] برای خنثی کردن بمب، یک تیم خاص دعوت شد
• (2) تعریف: to reduce the level of hostility, tension, danger, or the like in (a situation or the like).
• متضاد: intensify
• متضاد: intensify
- Management's willingness to compromise defused the labor crisis.
[ترجمه ترگمان] تمایل مدیریت به سازش، بحران کار را خنثی کرده است
[ترجمه گوگل] تمایل مدیران برای مصالحه بحران کار را خنثی می کند
[ترجمه گوگل] تمایل مدیران برای مصالحه بحران کار را خنثی می کند
• discharge or neutralize an explosive
if you defuse a dangerous or tense situation, you make it less dangerous or tense.
if someone defuses a bomb, they remove the fuse from it so that it cannot explode.
if you defuse a dangerous or tense situation, you make it less dangerous or tense.
if someone defuses a bomb, they remove the fuse from it so that it cannot explode.
مترادف و متضاد
disarm; smooth over
Synonyms: alleviate, cripple, deactivate, demilitarize, diminish, disable, lessen, moderate, mollify, pacify, pad, restrain, soften, soothe, subdue, weaken
جملات نمونه
1. the un tried to defuse the situation in that country
سازمان ملل کوشید که وضعیت آن کشور را آرام کند.
2. The organization helped defuse potentially violent situations.
[ترجمه ترگمان]این سازمان به خنثی کردن وضعیت های بالقوه خشونت آمیز کمک کرده است
[ترجمه گوگل]این سازمان به خنثی کردن موقعیت های بالقوه خشونت کمک کرد
[ترجمه گوگل]این سازمان به خنثی کردن موقعیت های بالقوه خشونت کمک کرد
3. Beth's quiet voice helped to defuse the situation.
[ترجمه ترگمان]صدای آرام بت کمک کرد تا اوضاع را خنثی کند
[ترجمه گوگل]صدای آرام بت کمک کرد تا وضعیت را خنثی کند
[ترجمه گوگل]صدای آرام بت کمک کرد تا وضعیت را خنثی کند
4. Local police are trying to defuse racial tension in the community.
[ترجمه ترگمان]پلیس محلی می کوشد تا تنش نژادی را در جامعه خنثی کند
[ترجمه گوگل]پلیس محلی در حال تلاش برای از بین بردن تنش نژادی در جامعه است
[ترجمه گوگل]پلیس محلی در حال تلاش برای از بین بردن تنش نژادی در جامعه است
5. The bomb blew up as experts tried to defuse it.
[ترجمه ترگمان]این بمب زمانی منفجر شد که متخصصان سعی در خنثی کردن آن داشتند
[ترجمه گوگل]این بمب از زمانی که کارشناسان سعی در تخریب آن داشتند، منفجر شد
[ترجمه گوگل]این بمب از زمانی که کارشناسان سعی در تخریب آن داشتند، منفجر شد
6. The peacekeepers are trained to defuse potentially explosive situations.
[ترجمه ترگمان]نیروهای حافظ صلح برای خنثی کردن موقعیت های بالقوه انفجاری آموزش دیده اند
[ترجمه گوگل]صلحبانان آموزش دیده اند تا موقعیت های بالقوه انفجاری را نابود کنند
[ترجمه گوگل]صلحبانان آموزش دیده اند تا موقعیت های بالقوه انفجاری را نابود کنند
7. She often used humour to defuse tension in meetings.
[ترجمه ترگمان]او اغلب از طنز برای خنثی کردن تنش در جلسات استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]او اغلب با استفاده از طنز برای کاهش تنش در جلسات استفاده می شود
[ترجمه گوگل]او اغلب با استفاده از طنز برای کاهش تنش در جلسات استفاده می شود
8. It, too, has been trying to defuse tensions.
[ترجمه ترگمان]آن نیز می کوشد تا تنش های موجود را خنثی کند
[ترجمه گوگل]این نیز تلاش کرده است تا تنش ها را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]این نیز تلاش کرده است تا تنش ها را از بین ببرد
9. Mr and Mrs Jones try very hard to defuse difficult situations.
[ترجمه ترگمان]آقا و خانم جونز خیلی سخت تلاش می کنند تا وضعیت های دشوار را خنثی کنند
[ترجمه گوگل]آقای و خانم جونز بسیار سخت تلاش می کنند تا موقعیت های دشوار را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]آقای و خانم جونز بسیار سخت تلاش می کنند تا موقعیت های دشوار را از بین ببرند
10. Diplomats are trying to defuse the situation.
[ترجمه ترگمان]دیپلمات ها در تلاشند تا این وضعیت را خنثی کنند
[ترجمه گوگل]دیپلمات ها در حال تلاش برای خنثی کردن وضعیت هستند
[ترجمه گوگل]دیپلمات ها در حال تلاش برای خنثی کردن وضعیت هستند
11. You can always bank on Ally McCoist to defuse the tension.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید همیشه روی Ally McCoist کلیک کنید تا تنش را خنثی کنید
[ترجمه گوگل]شما همیشه می توانید بر روی آللی مک کویست بانک را برای تخریب تنش بگذارید
[ترجمه گوگل]شما همیشه می توانید بر روی آللی مک کویست بانک را برای تخریب تنش بگذارید
12. I was trying to defuse a volatile situation.
[ترجمه ترگمان] داشتم سعی می کردم یه موقعیت ناپایدار رو خنثی کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم تا یک وضعیت بی ثبات را خنثی کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم تا یک وضعیت بی ثبات را خنثی کنم
13. They have helped to defuse the arguments about teaching style and concentrate attention upon content and delivery.
[ترجمه ترگمان]آن ها به خنثی کردن بحث های مربوط به سبک آموزش و توجه به محتوا و تحویل کمک کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها به کاهش استدلال در مورد سبک آموزش و کمک به تمرکز توجه بر محتوای و تحویل کمک کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها به کاهش استدلال در مورد سبک آموزش و کمک به تمرکز توجه بر محتوای و تحویل کمک کرده اند
14. They know how helpful tears are to defuse tension and how constructive their aftermath can be.
[ترجمه ترگمان]آن ها می دانند که چگونه اشک های مفیدی می توانند تنش را خنثی کنند و چگونه عواقب بعدی آن ها می تواند مفید باشد
[ترجمه گوگل]آنها می دانند که چگونه اشک های مفید برای کاهش تنش ها هستند و چگونه می توانند پیامدهای سازنده ای داشته باشند
[ترجمه گوگل]آنها می دانند که چگونه اشک های مفید برای کاهش تنش ها هستند و چگونه می توانند پیامدهای سازنده ای داشته باشند
15. Diplomatic efforts to defuse the crisis have been equally chaotic.
[ترجمه ترگمان]تلاش های دیپلماتیک برای خنثی کردن این بحران به یک اندازه آشفته بوده است
[ترجمه گوگل]تلاش های دیپلماتیک برای از بین بردن بحران به همان اندازه ناگهانی بوده است
[ترجمه گوگل]تلاش های دیپلماتیک برای از بین بردن بحران به همان اندازه ناگهانی بوده است
The police found and defused the bombs.
پلیس بمبها را کشف و آنها را خنثی کرد.
The UN tried to defuse the situation in that country.
سازمان ملل کوشید، وضعیت آن کشور را آرام کند.
پیشنهاد کاربران
1. خنثی کردن ( بمب )
2. تحت کنترل دراوردن، آرام کردن ( اوضاع )
2. تحت کنترل دراوردن، آرام کردن ( اوضاع )
کلمات دیگر: