(خودمانی) رجوع شود به: bookmaker
bookie
(خودمانی) رجوع شود به: bookmaker
انگلیسی به فارسی
( maker book =)
کتابفروشی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) one whose business is taking wagers on sporting events, esp. horse racing.
• person who takes bets
a bookie is the same as a bookmaker; an informal word.
a bookie is the same as a bookmaker; an informal word.
جملات نمونه
1. But the bookie was already out hiring frighteners and the bet had to stand.
[ترجمه ترگمان]ولی شرط بندی از قبل استخدام شده بود و شرط بندی هم باید تحمل می کرد
[ترجمه گوگل]اما کتابفروشی در حال حاضر استخدام ترساننده بود و شرط بایستی ایستاد
[ترجمه گوگل]اما کتابفروشی در حال حاضر استخدام ترساننده بود و شرط بایستی ایستاد
2. For that one Blue pretended to be a bookie and lured Redman into placing a bet with him.
[ترجمه ترگمان]زیرا آن مرد آبی وانمود می کرد که در قمار است و است و ردمن را فریب می دهد تا با او شرط بندی کند
[ترجمه گوگل]برای آن یک آبی، وانمود کرد که یک کتابفروشی باشد و Redman را مجبور به شرط بندی با او کند
[ترجمه گوگل]برای آن یک آبی، وانمود کرد که یک کتابفروشی باشد و Redman را مجبور به شرط بندی با او کند
3. Bookie wire rooms were visible from the streets. Political hacks were mismanaging city agencies.
[ترجمه ترگمان]اتاق های سیمی Bookie از خیابان ها دیده می شدند هک های سیاسی آژانس های شهر بودند
[ترجمه گوگل]اتاق های باریکی از خیابان ها قابل مشاهده بود هک های سیاسی بدرستی اداره های شهرستان را نادیده گرفتند
[ترجمه گوگل]اتاق های باریکی از خیابان ها قابل مشاهده بود هک های سیاسی بدرستی اداره های شهرستان را نادیده گرفتند
4. His bookie gave him two months to pay.
[ترجمه ترگمان]bookie دو ماه بهش وقت داده تا پولش رو بده
[ترجمه گوگل]کتابفروشی او دو ماه به او پرداخت کرد
[ترجمه گوگل]کتابفروشی او دو ماه به او پرداخت کرد
5. He dialed what I gathered to be his bookie and placed two bets of five pounds each on horses racing that day.
[ترجمه ترگمان]او چیزی را که من برای آن جمع کرده بودم گرفت و دو شرط از پنج پوند برای هر کدام از اسب ها که در آن روز مسابقه می دادند قرار داد
[ترجمه گوگل]او به آنچه که من جمع آوری کرده بودم، کتابفروشی او را جمع کرد و دو بار هر پنج پوند هر روز روی اسبهای مسابقه گذاشت
[ترجمه گوگل]او به آنچه که من جمع آوری کرده بودم، کتابفروشی او را جمع کرد و دو بار هر پنج پوند هر روز روی اسبهای مسابقه گذاشت
6. Ira Sanchez offered a bet and the bookie took it on the nod.
[ترجمه ترگمان]آیرا سانچز هم شرط بست و شرط بندی هم سر تکان داد
[ترجمه گوگل]ایا سانچز یک شرط را ارائه داد و بوکمارک آن را به زانو درآورد
[ترجمه گوگل]ایا سانچز یک شرط را ارائه داد و بوکمارک آن را به زانو درآورد
7. Her father is a well-know London bookie with several shops.
[ترجمه ترگمان]پدرش یکی از فروشگاه های معروف لندن با چندین مغازه است
[ترجمه گوگل]پدرش کتابفروشی لندن با چند فروشگاه است
[ترجمه گوگل]پدرش کتابفروشی لندن با چند فروشگاه است
8. You will need a bookie to place high bettings on matches.
[ترجمه ترگمان]شما به یک bookie احتیاج خواهید داشت که با کبریت high را نصب کنید
[ترجمه گوگل]شما به یک کتابفروشی نیاز خواهید داشت تا آرایشهای بالا را در مسابقات قرار دهید
[ترجمه گوگل]شما به یک کتابفروشی نیاز خواهید داشت تا آرایشهای بالا را در مسابقات قرار دهید
9. We remove the bookie so you get greater value on every bet you make.
[ترجمه ترگمان]ما اون bookie رو از بین می بریم تا تو ارزش بیشتری پیدا کنی
[ترجمه گوگل]ما bookie را حذف میکنیم تا ارزش بیشتری در هر شرطی که کسب میکنید بدست آورید
[ترجمه گوگل]ما bookie را حذف میکنیم تا ارزش بیشتری در هر شرطی که کسب میکنید بدست آورید
10. An Irish bookie is offering odds on phrases that may be used by US president-elect Barack Obama in his inauguration speech Tuesday.
[ترجمه ترگمان]یک bookie ایرلندی از عباراتی که ممکن است توسط باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی افتتاحیه خود در روز سه شنبه استفاده شود، اختلاف نظر دارد
[ترجمه گوگل]یک کتابفروشی ایرلندی شانس آورده است تا عباراتی را که ممکن است توسط باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، در سخنرانی افتتاحیه او مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]یک کتابفروشی ایرلندی شانس آورده است تا عباراتی را که ممکن است توسط باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، در سخنرانی افتتاحیه او مورد استفاده قرار گیرد
11. With a high level of your bookie, you can play high bettings.
[ترجمه ترگمان]، با یه سطح بالایی از your میتونی \"bettings\" رو بازی کنی
[ترجمه گوگل]با سطح بالایی از bookie خود، شما می توانید bettings بالا بازی
[ترجمه گوگل]با سطح بالایی از bookie خود، شما می توانید bettings بالا بازی
12. Max was a bookie till he got into drugs.
[ترجمه ترگمان]مکس یه bookie بود تا وقتی که مواد مصرف می کرد
[ترجمه گوگل]مکس یک کتابفروشی بود تا او به مواد مخدر وارد شود
[ترجمه گوگل]مکس یک کتابفروشی بود تا او به مواد مخدر وارد شود
13. But at least when a local bookie has money, he goes out to the local restaurant, he buys a new suit.
[ترجمه ترگمان]اما حداقل زمانی که یک bookie محلی پول دارد، به رستوران محلی می رود، کت و شلوار جدیدی می خرد
[ترجمه گوگل]اما حداقل زمانی که یک کتابفروشی محلی پول داشته باشد، او به رستوران محلی می رود، او یک لباس جدید می گیرد
[ترجمه گوگل]اما حداقل زمانی که یک کتابفروشی محلی پول داشته باشد، او به رستوران محلی می رود، او یک لباس جدید می گیرد
14. The bookie doesn't care who wins or loses but just that they get their few percent of the action.
[ترجمه ترگمان]The اهمیتی ندارد که چه کسی برنده یا بازنده می شود، اما تنها چند درصد از این اقدام را به دست می آورند
[ترجمه گوگل]کتابفروشی اهمیتی نمی دهد که چه کسی برنده و یا از دست می دهد اما فقط این که آنها چند درصد از عمل خود را دریافت می کنند
[ترجمه گوگل]کتابفروشی اهمیتی نمی دهد که چه کسی برنده و یا از دست می دهد اما فقط این که آنها چند درصد از عمل خود را دریافت می کنند
15. He spent most of the time on the phone with his bookie.
[ترجمه ترگمان]بیشتر اوقات را با the می گذراند
[ترجمه گوگل]او اغلب با تلفن همراه خود با تلفن صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او اغلب با تلفن همراه خود با تلفن صحبت کرد
پیشنهاد کاربران
قمارباز
دلال شرط بند
کلمات دیگر: