کلمه جو
صفحه اصلی

conflagration


معنی : حریق بزرگ، اتش سوزی بزرگ
معانی دیگر : آتش سوزی بزرگ، حریق خانمان سوز، همه سوزی، حریق مدهش

انگلیسی به فارسی

آتش‌سوزی بزرگ، حریق مدهش


آتش سوزی، حریق بزرگ، اتش سوزی بزرگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: conflagrative (adj.)
• : تعریف: a large, damaging fire.
مترادف: holocaust, inferno
مشابه: blaze, burning, fire, wildfire

- Most of the destruction of the city was caused by the conflagration that followed the earthquake.
[ترجمه ترگمان] بیشتر تخریب این شهر براثر آتش سوزی ناشی از زلزله رخ داد
[ترجمه گوگل] بیشتر تخریب شهر توسط آتش سوزی رخ داده است که به دنبال زلزله بود

• large fire which causes great destruction
a conflagration is a sudden outburst of violence involving a large number of people.
a conflagration is a large fire; an old-fashioned use.

مترادف و متضاد

حریق بزرگ (اسم)
conflagration

اتش سوزی بزرگ (اسم)
conflagration

large fire


Synonyms: blaze, bonfire, burning, flaming, holocaust, inferno, rapid oxidation, up in smoke, wildfire


جملات نمونه

1. incendiary bombs caused a conflagration in the city
بمب های آتشزا شهر را دستخوش آتش سوزی گسترده ای کرد.

2. A conflagration in 1947 reduced 90 percent of the houses to ashes.
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی در سال ۱۹۴۷، ۹۰ درصد خانه ها را به خاکستر تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در سال 1947 90 درصد از خانه ها را به خاکستر کاهش داد

3. Bertha vividly remembers the conflagration that consumed her childhood home.
[ترجمه ترگمان]بر تا خاطره آتش سوزی خانه دوران کود کیش را به روشنی به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]برتا به شدت به فاجعه ای که دوران کودکی اش را در خانه اش می گذرد را به یاد می آورد

4. The conflagration necessitated new carpeting on that level and new upholstery in the dress circle and balcony areas.
[ترجمه ترگمان]این آتش سوزی مستلزم فرش جدید در این سطح و لوازم داخلی جدید در محوطه لباس و محوطه بالکن بود
[ترجمه گوگل]آتش سوزی باعث شد که موکت جدیدی در آن سطح و اثاثه جدیدی در دایره لباس و بالکن وجود داشته باشد

5. A tiny spark for a vast conflagration.
[ترجمه ترگمان]یک جرقه کوچک برای آتش سوزی بزرگ
[ترجمه گوگل]یک جرقه کوچک برای آتش سوزی گسترده

6. The woman is besieged by conflagration the barbecue has been forcedly very tragic in the balcony.
[ترجمه ترگمان]این زن که آتش کباب را محاصره کرده، در بالکن بسیار غم انگیز بوده است
[ترجمه گوگل]این زن در اثر آتش سوزی محاصره شده است و کباب در بالکن بسیار مجذوبانه بوده است

7. The fire brigade soon got the conflagration under control.
[ترجمه ترگمان]تیپ آتش به زودی شعله های حریق را در اختیار گرفت
[ترجمه گوگل]آتشبس به زودی آتش سوزی را تحت کنترل گرفت

8. The light of that conflagration will fade away.
[ترجمه ترگمان]روشنائی این حریق محو خواهد شد
[ترجمه گوگل]نور این آتش سوزی از بین می رود

9. Many people were burnt alive in the conflagration that happened in a multi - storeyed building.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در آتش سوزی که در یک ساختمان چند storeyed رخ داد، زنده سوختند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در آتشسوزی که در ساختمان چند طبقه اتفاق افتاد، زنده ماندند

10. Competitors quickly tried to douse another conflagration of iPhone hype.
[ترجمه ترگمان]رقابت کنندگان به سرعت تلاش کردند تا یک آتش سوزی دیگر از اعتیاد به آیفون را خاموش کنند
[ترجمه گوگل]رقبا به سرعت سعی کردند تا یکی دیگر از انفجار آیفون آیفون را از بین ببرند

11. Towards evening the conflagration was got under.
[ترجمه ترگمان]نزدیک غروب حریق به زیر آمد
[ترجمه گوگل]صبح زود به سوی صعود رسید

12. They may succeed in turning a little local difficulty into a full-blown regional conflagration.
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است موفق به تبدیل یک مشکل کوچک محلی به یک آتش سوزی کامل منطقه ای شوند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است موفق به تبدیل یک مشکل محلی محلی به یک آتش سوزی منطقه ای کامل

13. Any good ante-bellum history will detail the stupidities that led to this utterly needless conflagration.
[ترجمه ترگمان]هر نوع داستان ante خوب، stupidities را به تفصیل شرح خواهد داد که منجر به این آتش سوزی کاملا غیر ضروری خواهد شد
[ترجمه گوگل]هر یک از تاریخچه های پیشنهادی پیشنهادی، حوادثی را که منجر به این آشوب کاملا ضروری می شود، مشخص می کند

14. In Charleston, the surrender had been anticipated since the conflagration started.
[ترجمه ترگمان]در چارلزتون، از زمان آغاز آتش سوزی پیش بینی شده بود
[ترجمه گوگل]در چارلستون، تسلیم شد پیش از آغاز آتش سوزی پیش بینی شده است

Incendiary bombs caused a conflagration in the city.

بمب‌های آتش‌زا شهر را دست‌خوش آتش‌سوزی گسترده‌ای کرد.


پیشنهاد کاربران

آتش سوزی
There is a huge conflagration on the westcoast.

A violent situation or war
جنگ و جنایت

Huge fire

مترادف inferno
Raging fire

🔴an extensive fire which destroys a great deal of land or property
◀️"tinder - dry conditions sparked fears of a conflagration in many drought - devastated communities"

conflagration ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: حریق مهیب
تعریف: حریق سرکش و پردامنه و سریعی که بسیاری از ویژگی های رفتار لگام گسیختۀ حریق را داراست


کلمات دیگر: