کلمه جو
صفحه اصلی

frisk


معنی : جست و خیز، تفتیش و جستجو، حرکت تند و چالاک در رقص، تفتیش و جستجو کردن، از خوشی جست وخیز کردن
معانی دیگر : با شادی تکان دادن، (از روی خوشی) جنباندن، ورجه وورجه، بازیگوشی، جست و خیز کردن، (خودمانی) جستجوی بدنی کردن، بازرسی بدنی کردن، (مهجور) سر زنده، سر حال، شاد و خرم، تفتیش وجستجو خصوصا برای اسلحه و اموال دزدی، بانشاط، مسرور، فرز

انگلیسی به فارسی

جست وخیز، حرکت تند و چالاک در رقص، تفتیش وجستجو(خصوصا برای اسلحه و اموال دزدی)، از خوشی جست وخیزکردن، تفتیش وجستجو کردن، بانشاط، مسرور، فرز


فریب خورده، جست و خیز، تفتیش و جستجو، حرکت تند و چالاک در رقص، تفتیش و جستجو کردن، از خوشی جست وخیز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: frisks, frisking, frisked
• : تعریف: to leap or skip in a lively and happy manner; frolic (often fol. by about).
مشابه: antic, caper, cavort, frolic, gambol, romp, skip
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to search for something concealed on (someone) by passing one's hands quickly over the clothing.
مشابه: search

- The police frisked everyone entering the prison.
[ترجمه ترگمان] پلیس همه افراد وارد زندان را بازرسی کرد
[ترجمه گوگل] پلیس هرکسی را که وارد زندان شد، از بین برد
اسم ( noun )
مشتقات: friskingly (adv.), frisker (n.)
• : تعریف: a playful act; gambol.
مشابه: caper, romp

• skip, caper, lively movement
gambol, play, frolic; search a person for concealed weapons or goods, perform a body search
if someone frisks you, they search you quickly with their hands to see if you are hiding a weapon; an informal use.
when animals frisk, they run around in a happy, energetic way.

مترادف و متضاد

جست و خیز (اسم)
bound, frolic, caper, gambol, saltation, frisk, spring, curvet, tittup, exultance

تفتیش و جستجو (اسم)
frisk

حرکت تند و چالاک در رقص (اسم)
frisk

تفتیش و جستجو کردن (فعل)
frisk

از خوشی جست وخیز کردن (فعل)
frisk

cavort


Synonyms: bounce, caper, dance, frolic, gambol, hop, jump, lark, leap, play, prance, rollick, romp, skip, sport, trip


search


Synonyms: check, fan, inspect, run over, shake down


جملات نمونه

1. Their lively puppy frisks all over the house.
[ترجمه ترگمان]توله سگ lively در سراسر خانه پرسه می زد
[ترجمه گوگل]توله سگ پر جنب و جوش آنها در سراسر خانه

2. We were frisked at the airport - can you believe it?
[ترجمه ترگمان]ما تو فرودگاه استراحت کردیم - باورت میشه؟ -
[ترجمه گوگل]ما در فرودگاه خلع شدیم - آیا می توانید این را باور داشته باشید؟

3. Everyone was frisked before getting on the plane.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه سوار هواپیما بشن، همه بازرسی بدنی داشتن
[ترجمه گوگل]هر کس قبل از رسیدن به هواپیما فریاد زد

4. Drago pushed him up against the wall and frisked him.
[ترجمه ترگمان]او را به طرف دیوار هل می دادند و به او فشار می اوردند
[ترجمه گوگل]Drago او را در برابر دیوار فشار داد و او را فریاد زد

5. The pickpocket frisked him of his wallet.
[ترجمه ترگمان]جیب بر کیف پولش را بیرون آورد
[ترجمه گوگل]جیبش او را از کیف پولش بیرون کرد

6. A pair of orioles alighted on the frisking branch of a weeping willow.
[ترجمه ترگمان]یک جفت گالش روی شاخه درخت بید مجنون فرود آمده بود
[ترجمه گوگل]یک جفت ارغوانی بر روی شاخه بریده بریده یخی گریه می اندازد

7. The puppy frisked its tail.
[ترجمه ترگمان]توله سگ دمش را معاینه کرد
[ترجمه گوگل]توله سگ دم خود را فریاد زد

8. The passengers were frisked before they were allowed to board the plane.
[ترجمه ترگمان]مسافران قبل از اینکه اجازه سوار شدن به هواپیما را داشته باشند بازرسی شدند
[ترجمه گوگل]مسافران قبل از اینکه مجاز به پرواز در هواپیما شوند، از بین رفته بودند

9. What a quiet but lively scene. Lambs frisked about in the pastures.
[ترجمه ترگمان]چه صحنه ساکت اما نشاط انگیز لمب ها در چراگاه استراحت می کنند
[ترجمه گوگل]یک صحنه آرام اما پر جنب و جوش بره ها در مراتع از بین می روند

10. The puppy frisked its tail when it saw its master.
[ترجمه ترگمان]توله سگ، وقتی اربابش را دید، دم به دم تکان داد
[ترجمه گوگل]توله سگ وقتی که استاد خود را دید دید دم خود را فریاد زد

11. We were all frisked at the airport.
[ترجمه ترگمان] ما توی فرودگاه استراحت کردیم
[ترجمه گوگل]همه ما در فرودگاه نادیده گرفته شدیم

12. The lambs were frisking around the pen.
[ترجمه ترگمان]بره ها از دور قلم پرش می کردند
[ترجمه گوگل]بره ها در اطراف قلم انداختن

13. Then they frisk you and give you a dressing-gown and tell you to go into a cubicle and strip off and wait.
[ترجمه ترگمان]بعد آن ها تو را تفتیش کردند و لباس پوشید و به تو گفت که به یک اتاقک و لخت بروی و صبر کنی
[ترجمه گوگل]سپس آنها را می کشند و به شما یک لباس پوشیدن را می دهند و به شما می گویند که به داخل یک کابین بروید و نوار را خالی کنید و صبر کنید

14. They had been crazy not to frisk that boy.
[ترجمه ترگمان]آن ها دیوانه شده بودند که این پسر را بگردند
[ترجمه گوگل]آنها دیوانه شده بودند که این پسر را فراموش نکنند

The puppy was frisking its tail and licking my hand.

توله‌سگ دم خود را تکان می‌داد و دست مرا می‌لیسید.


The students were frisking in the yard.

شاگردان در حیاط بالاوپایین می‌پریدند.


The police frisked the smugglers.

پلیس قاچاقچیان را بازرسی بدنی کرد.


پیشنهاد کاربران

بازرسی بدنی با دست
We were frisked at the airport


کلمات دیگر: