کلمه جو
صفحه اصلی

anarchy


معنی : هرج و مرج، اغتشاش، بی نظمی، بی قانونی، بی ترتیبی سیاسی، خودسری مردم
معانی دیگر : فقدان دولت و نظام حاکم، آشوب، ناسالاری، ناسالارگرایی، نابسامانی، ناسامانی

انگلیسی به فارسی

بی‌قانونی، هرج‌و‌مرج، بی‌ترتیبی سیاسی، بی‌نظمی، اغتشاش، خودسری مردم


هرج و مرج، اغتشاش، بی نظمی، بی قانونی، بی ترتیبی سیاسی، خودسری مردم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: anarchies
(1) تعریف: absence of government or law within a state or society.
مترادف: lawlessness, mobocracy, ochlocracy
متضاد: government
مشابه: nihilism, utopia

- After the leader's assassination, there was anarchy until one of the rebel factions was able to gain control.
[ترجمه ترگمان] پس از ترور رهبر، هرج و مرج به وجود آمد تا زمانی که یکی از جناح های شورشی توانست کنترل خود را به دست آورد
[ترجمه گوگل] پس از قتل رهبر، هرج و مرج تا زمانی که یکی از گروه های شورشی قادر به دست یابی به کنترل شد، هرج و مرج بود

(2) تعریف: political and social disorder resulting from a lack or absence of governmental authority.
مترادف: disarray, disorder
متضاد: order
مشابه: confusion, insurgence, insurrection, tumult

- Many were senselessly murdered during the period of anarchy that followed the revolution.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از آنان در طول دوران هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج به قتل رسیدند
[ترجمه گوگل] بسیاری از آنها در طی دوره ی هرج و مرج که بعد از انقلاب به قتل رسیده بودند، بی فایق بودند

(3) تعریف: a state of confusion or disorder; chaos.
مترادف: disarray, tumult, turmoil
متضاد: government
مشابه: bedlam, chaos, confusion, disorder, mess, pandemonium, riot

- The power blackout caused anarchy in the city.
[ترجمه ترگمان] خاموشی برق باعث هرج و مرج در شهر شده است
[ترجمه گوگل] خاموش شدن برق باعث ایجاد هرج و مرج در شهر شد

• lawlessness, absence of laws and government
anarchy is a situation where nobody obeys rules or laws.

مترادف و متضاد

هرج و مرج (اسم)
chaos, anarchy, babel, helter-skelter

اغتشاش (اسم)
bewilderment, confusion, disarray, turbulence, rummage, anarchy, babel, commotion, sedition, turbulency, garboil, topsy-turvydom

بی نظمی (اسم)
disarray, irregularity, disorder, anarchy, burble, disorderliness

بی قانونی (اسم)
anarchy, lawlessness

بی ترتیبی سیاسی (اسم)
anarchy

خودسری مردم (اسم)
anarchy

lawlessness; absence of government


Synonyms: chaos, confusion, disorder, disorganization, disregard, hostility, misrule, mob rule, nihilism, nongovernment, rebellion, reign of terror, revolution, riot, turmoil, unrest


Antonyms: lawfulness, order, rule


جملات نمونه

1. (political) anarchy and economic stagnation
نابسامانی سیاسی و رکود اقتصادی

2. after nader's death, iran was plunged into anarchy
پس از مرگ نادر،ایران دستخوش هرج و مرج شد.

3. The high number of strikes resulted in near anarchy.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیاد حملات منجر به هرج و مرج و هرج و مرج شد
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از اعتصاب ها باعث شد که تقریبا هرج و مرج شود

4. The prison is close to anarchy.
[ترجمه ترگمان]زندان به هرج و مرج نزدیک است
[ترجمه گوگل]زندان نزدیک به هرج و مرج است

5. The country was thrown into a state of anarchy.
[ترجمه ترگمان]این کشور به هرج و مرج دچار شد
[ترجمه گوگل]این کشور به حالت هرج و مرج رها شد

6. The demonstrations in the capital rapidly descended into anarchy.
[ترجمه ترگمان]تظاهرات در پایتخت به سرعت به هرج و مرج سرازیر شد
[ترجمه گوگل]تظاهرات در پایتخت به زودی به هرج و مرج تبدیل می شود

7. The country is in a perpetual state of anarchy.
[ترجمه ترگمان]این کشور در وضعیت هرج و مرج دائمی قرار دارد
[ترجمه گوگل]کشور در حالت دائمی هرج و مرج است

8. If law and order break down, anarchy will result.
[ترجمه ترگمان]اگر نظم و قانون کاهش یابد، هرج و مرج نتیجه خواهد داد
[ترجمه گوگل]اگر قانون و نظم را از بین ببرد، هرج و مرج نتیجه خواهد بود

9. The country has been in a state of anarchy since the inconclusive election.
[ترجمه ترگمان]این کشور از زمان انتخابات ناتمام به هرج و مرج دچار شده است
[ترجمه گوگل]از زمان برگزاری انتخابات غیرقابل پیش بینی، این کشور از هرج و مرج بوده است

10. If prices rise the country could slide into anarchy.
[ترجمه ترگمان]اگر قیمت ها بالا بروند، کشور ممکن است دچار هرج و مرج شود
[ترجمه گوگل]اگر قیمت ها افزایش یابد، کشور می تواند به هرج و مرج تبدیل شود

11. The defeat of the government would lead to anarchy.
[ترجمه ترگمان]شکست دولت منجر به هرج و مرج خواهد شد
[ترجمه گوگل]شکست دولت موجب بروز هرج و مرج خواهد شد

12. There would be anarchy if we had no police.
[ترجمه ترگمان]اگر پلیس نداشتیم، هرج و مرج می شد
[ترجمه گوگل]اگر ما پلیس نداشتیم، هرج و مرج وجود خواهد داشت

13. Economic anarchy scourged the post-war world.
[ترجمه ترگمان]هرج و مرج اقتصادی جهان پس از جنگ را تازیانه زد
[ترجمه گوگل]هرج و مرج اقتصادی، دنیای پس از جنگ را نابود کرد

14. There was complete anarchy in the classroom when their usual teacher was away.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که معلم عادی آن ها دور شد، هرج و مرج کامل در کلاس وجود داشت
[ترجمه گوگل]زمانی که معلم معمولی او دور بود آنارشی کامل در کلاس بود

15. The latter is a recipe for chaos, anarchy and mutual extinction.
[ترجمه ترگمان]دومی یک دستورالعمل برای هرج و مرج، هرج و مرج و انقراض دو جانبه است
[ترجمه گوگل]دومی دستور العمل برای هرج و مرج، هرج و مرج و از بین رفتن متقابل است

(political) anarchy and economic stagnation

نابسامانی سیاسی و رکود اقتصادی


After Nader's death, Iran was plunged into anarchy.

پس از مرگ نادر، ایران دستخوش هرج و مرج شد.


پیشنهاد کاربران

آشفتگی ، بی سامانی ، بی سر و سامانی

[سیاست]
دولت ستیزی

Absence of government and absolute freedom of the individual, regarded as a political ideal.

اَنِرکی

noun
[noncount] :
🔴 a situation of confusion and wild behavior in which the people in a country, group, organization, etc. , are not controlled by rules or laws
◀️Anarchy reigned in the empire's remote provinces
◀️When the teacher was absent, there was anarchy in the classroom

هرج و مرج و آشوب

نبود حکمفرما

anarchy ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: اقتدارگریزی 2
تعریف: بی‏نظمی و بی‏قانونی سیاسی و مقابله با اقتدار حکومتی


کلمات دیگر: