کلمه جو
صفحه اصلی

unloved

انگلیسی به فارسی

ناخوشایند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of loved.

• unbeloved, not loved, not cared for
someone who is unloved is not loved by anyone.

جملات نمونه

1. He looks for the lonely, the lost, the unloved.
[ترجمه ترگمان] اون به نظر تنها، گم شده و the
[ترجمه گوگل]او به دنبال تنهایی، از دست رفته، ناخوشایند است

2. She was alone and unloved, but she did not repine.
[ترجمه ترگمان]او تنها بود و دوست نداشت، اما ناراضی نبود
[ترجمه گوگل]او تنها بود و ناخوشایند بود، اما او نمیدانست

3. He found himself alone and unloved.
[ترجمه ترگمان]خود را تنها و دوست می داشت
[ترجمه گوگل]او خود را به تنهایی و ناخوشایند یافت

4. I think she feels desperately wounded and unloved at the moment.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم او احساس ناراحتی شدیدی می کند و در حال حاضر دوست ندارد
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که او در حال حاضر به شدت زخمی و غیرمعمول می شود

5. His remoteness made her feel unloved.
[ترجمه ترگمان]remoteness او را دوست نداشت
[ترجمه گوگل]از راه دور او احساس ناخوشایندی می کرد

6. People who feel unloved and depressed often alleviate those stressful feelings by going out and buying things.
[ترجمه ترگمان]افرادی که احساس unloved و دلتنگی می کنند اغلب با بیرون رفتن و خریدن چیزها، احساس استرس زا را کم می کنند
[ترجمه گوگل]افرادی که احساس ناراحتی و افسرده می کنند اغلب احساسات استرس زا را از بین می برند و چیزهایی را می یابند

7. I feel childish, unloved, banished, beyond the pale.
[ترجمه ترگمان]من احساس می کنم که خیلی بچگانه و غیر عادی و غیر عادی و غیر عادی هستم
[ترجمه گوگل]من احساس بچه گانه، ناخوشایند، تبعید، فراتر از رنگ پریده

8. Neglected, unloved, slowly disintegrating, the house still sheltered life, thought Winnie.
[ترجمه ترگمان]وینی که در حال تجزیه و تحلیل رفته بود، به آرامی در حال تجزیه شدن بود، خانه هنوز در زندگی پناه گرفته بود
[ترجمه گوگل]نادیده گرفته شده، ناخوشایند، به آرامی تجزیه می شوند، خانه هنوز هم زندگی را در خود محافظت می کند، ونیمی فکر کرد

9. Feeling unloved, he half expected to be hated.
[ترجمه ترگمان]در حالی که احساس ترس و اشتیاق به او دست داده بود انتظار داشت که از او متنفر باشد
[ترجمه گوگل]احساس ناخوشایند، او نیمی انتظار داشت که متنفر شود

10. As a child I felt very unloved.
[ترجمه ترگمان] به عنوان بچه ای که خیلی دوست دارم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کودک من خیلی ناخوشایند احساس کردم

11. Recall the dull front-runner, unloved but unavoidable, who plods ahead to victory in his place.
[ترجمه ترگمان]به یاد فرار قبلی خود افتاد که دوست نداشت اما اجتناب ناپذیر بود و پیش از آن که در جای خود به پیروزی برسد
[ترجمه گوگل]به یاد می آورید که دونده غم انگیز، غافلگیرانه اما اجتناب ناپذیر است، که در جای خود به پیروزی پیش می رود

12. He is the unloved schoolboy son of an unhappy marriage; she is an orphan.
[ترجمه ترگمان]این پسر بچه پسری است که هرگز دوست نخواهد داشت، او یک یتیم است
[ترجمه گوگل]او دانش آموز پسر ناخوشایند ازدواج ناخوشایند است؛ او یتیم است

13. A year ago he was as weak and unloved a Democratic presidential candidate as it was possible to be.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]یک سال پیش او به عنوان یک نامزد ریاست جمهوری دموکراتیک ضعیف و غیرممکن بود

14. Feeling unloved is the story of Judy Garland's life; she always dreamed of something better.
[ترجمه ترگمان]احساس او در زندگی جودی و زندگی جودی بود؛ او همیشه در خواب چیز بهتری می دید
[ترجمه گوگل]احساس ناخوشایند داستان زندگی جودی گارلند است؛ او همیشه چیزی بهتر از چیزی می بیند

پیشنهاد کاربران

دوست نداشتنی - ناپسندیده - نا عزیز - دوست داشته نشده

به نقل از هزاره:
مطرود
رانده شده
محروم از محبت


کلمات دیگر: