گیجکننده، سردرگمکننده
confusing
انگلیسی به فارسی
گیج کننده، گیج کردن، مغشوش کردن، دست پاچه کردن، در جواب عاجز کردن، اشفته کردن، گیر انداختن، باهم اشتباه کردن، گرفتار کردن، اسیمه کردن، سراسیمه کردن، ژولیده کردن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: consisting of conflicting facts or incomprehensible information and thereby causing perplexity or misunderstanding; bewildering; misleading.
• مترادف: bewildering, misleading, perplexing, puzzling
• مشابه: perplexing
• مترادف: bewildering, misleading, perplexing, puzzling
• مشابه: perplexing
- The confusing sign caused us to get off the highway at the wrong exit.
[ترجمه ترگمان] علامت گیج کننده باعث شد که ما از بزرگراه به سمت خارج برویم
[ترجمه گوگل] علامت اشتباه باعث شد ما بزرگراه را در خروج اشتباه از آن خارج کنیم
[ترجمه گوگل] علامت اشتباه باعث شد ما بزرگراه را در خروج اشتباه از آن خارج کنیم
• causing confusion; bewildering; embarrassing
something that is confusing makes it difficult for people to know exactly what is happening or what is meant.
something that is confusing makes it difficult for people to know exactly what is happening or what is meant.
جملات نمونه
1. the details of your story are confusing and in need of being disentangled
جزئیات داستان شما گیج کننده است و نیاز به بازآرایی دارد.
2. The instructions were not just confusing, they were positively misleading.
[ترجمه ترگمان]این دستورالعمل ها فقط گیج کننده نبودند، آن ها به طور مثبت گمراه کننده بودند
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها فقط گیج کننده نبودند، آنها مثبت گمراه کننده بودند
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها فقط گیج کننده نبودند، آنها مثبت گمراه کننده بودند
3. Great care is taken to avoid confusing the two types of projects.
[ترجمه ترگمان]برای جلوگیری از گیج کردن این دو نوع پروژه ها دقت زیادی صورت می گیرد
[ترجمه گوگل]مراقبت های زیادی برای جلوگیری از سردرگمی دو نوع پروژه انجام شده است
[ترجمه گوگل]مراقبت های زیادی برای جلوگیری از سردرگمی دو نوع پروژه انجام شده است
4. To the casual observer, the system appears confusing.
[ترجمه ترگمان]برای ناظر معمولی، سیستم گیج کننده به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]به ناظر گاه به گاه، سیستم ظاهرا گیج کننده است
[ترجمه گوگل]به ناظر گاه به گاه، سیستم ظاهرا گیج کننده است
5. You're confusing him! Tell him slowly and one thing at a time.
[ترجمه ترگمان]تو او را گیج می کنی! آهسته و آهسته به او بگو
[ترجمه گوگل]شما او را گیج می کنید! به او بگویید به آرامی و یک چیز در یک زمان
[ترجمه گوگل]شما او را گیج می کنید! به او بگویید به آرامی و یک چیز در یک زمان
6. All this information can be confusing to the user.
[ترجمه ترگمان]تمام این اطلاعات می تواند برای کاربر گیج کننده باشد
[ترجمه گوگل]تمام این اطلاعات می تواند به کاربر گیج کننده باشد
[ترجمه گوگل]تمام این اطلاعات می تواند به کاربر گیج کننده باشد
7. I find the government policy extremely confusing.
[ترجمه ترگمان]من سیاست دولت را بسیار گیج کننده می یابم
[ترجمه گوگل]من سیاست دولت را بسیار گیج کننده می بینم
[ترجمه گوگل]من سیاست دولت را بسیار گیج کننده می بینم
8. To an outsider, the system seems complex and confusing.
[ترجمه ترگمان]برای یک غریبه، سیستم پیچیده و گیج کننده به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]به یک بیگانه، سیستم به نظر پیچیده و گیج کننده است
[ترجمه گوگل]به یک بیگانه، سیستم به نظر پیچیده و گیج کننده است
9. I found it all very confusing, I must confess.
[ترجمه ترگمان]باید اعتراف کنم که خیلی گیج کننده بود
[ترجمه گوگل]من این همه گیج کننده بودم، باید اعتراف کنم
[ترجمه گوگل]من این همه گیج کننده بودم، باید اعتراف کنم
10. The instructions are terribly confusing. Could you help me with them, please?
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل خیلی گیج کننده است میشه کم کم کنی، لطفا؟
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها به شدت گیج کننده هستند می توانید با آنها به من کمک کنید، لطفا؟
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها به شدت گیج کننده هستند می توانید با آنها به من کمک کنید، لطفا؟
11. The instructions were really confusing.
[ترجمه ترگمان]این دستورها واقعا گیج کننده بودند
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها واقعا گیج کننده بودند
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها واقعا گیج کننده بودند
12. The election returns produced a confusing picture of gains and losses.
[ترجمه ترگمان]بازده انتخابات یک تصویر گیج کننده از سودها و خسارت های ناشی از انتخابات را ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]بازده انتخابات یک تصویر گیج کننده از سود و زیان را ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]بازده انتخابات یک تصویر گیج کننده از سود و زیان را ایجاد کرد
13. The plot was a little confusing.
[ترجمه ترگمان]این توطئه کمی گیج کننده بود
[ترجمه گوگل]طرح کمی گیج کننده بود
[ترجمه گوگل]طرح کمی گیج کننده بود
14. His answers were obscure and confusing.
[ترجمه ترگمان]جواب های او مبهم و گیج کننده بودند
[ترجمه گوگل]پاسخ های او مبهم و گیج کننده بود
[ترجمه گوگل]پاسخ های او مبهم و گیج کننده بود
پیشنهاد کاربران
گیج کننده
نا مرتب کردن
سردرگمی
سردرگم کننده
اشتباه گرفتن هم میشه
گاهی به معنای �بر هم زدن� هست
برای مثال
Confusing the body clock یعنی بر هم زدن ساعت بدن
مترادف:Baffling
برای مثال
Confusing the body clock یعنی بر هم زدن ساعت بدن
مترادف:Baffling
گیج کننده
سردرگمی
مترادفش=puzzling
سردرگمی
مترادفش=puzzling
گیج کننده و سردرگمی
اشفته کننده
Opp=confusing
گُنگ
Confusing
کلمات دیگر: