کلمه جو
صفحه اصلی

complacency


معنی : خوشنودی از خود، خود خوشنودی
معانی دیگر : (اغلب با تداعی منفی) رضایت، از خود راضی گری، خود رضامندی، خود خشنودی، بی خیالی (complacence هم می گویند)، complacence : خوشنودی از خود

انگلیسی به فارسی

( complacence =) خوشنودی از خود، خود خوشنودی


خوشبختی، خود خوشنودی، خوشنودی از خود


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: complacence (n.)
• : تعریف: satisfaction with oneself or one's situation; smugness.

- His complacency was unshaken by the warnings of threats to his position.
[ترجمه ترگمان] رضایت او از هشدارهای تهدید به موقعیت او خدشه دار نشده بود
[ترجمه گوگل] آرامش او با هشدارهای تهدید به موقعیت او تضعیف شد

• contentment, serenity; state of being pleased with oneself
complacency is the state of being complacent about a situation; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

contentment


خوشنودی از خود (اسم)
complacence, complacency

خود خوشنودی (اسم)
complacence, complacency, self-satisfaction

Synonyms: smugness, satisfaction, sense of security


جملات نمونه

1. instead of complacency we must try to be even more successful than this
به جای از خود راضی بودن باید بکوشیم از این هم موفق تر باشیم.

2. Doctors have warned against complacency in fighting common diseases.
[ترجمه سید عباس حسینعلی پور] پزشکان در خصوص بی توجهی در مبارزه با بیماریهای مشترک، هشدار داده اند.
[ترجمه گيسو جاويدى] پزشکان، در خصوص بی توجهی در پیشگیرى و درمان ( مبارزه ) با بیماریهای شایع، هشدار داده اند.
[ترجمه ترگمان]پزشکان در مبارزه با این بیماری در مبارزه با بیماری های شایع هشدار داده اند
[ترجمه گوگل]پزشکان در مورد مبارزه با بیماری های مشترک هشدار داده اند

3. What annoys me about these girls is their complacency - they seem to have no desire to expand their horizons.
[ترجمه ترگمان]آنچه در مورد این دختران ناراحتم می کند این است که به نظر می رسد هیچ تمایلی به توسعه افق های خود ندارند
[ترجمه گوگل]آنچه که من در مورد این دختران به من عنایت می کند، آرامش آنهاست - به نظر می رسد که تمایل به گسترش افق آنها ندارند

4. Be modest in learning, for complacency is the enemy of study.
[ترجمه ترگمان]در یادگیری کم باشید، زیرا ازخودراضی، دشمن مطالعه است
[ترجمه گوگل]در یادگیری بی نظیر باشید، زیرا صمیمیت دشمن مطالعه است

5. There's no room for complacency if we want to stay in this competition!
[ترجمه امیررضا] اگر بخواهیم در این رقابت باقی بمانیم ، جایی برای از خود راضی بودن نیست
[ترجمه ترگمان]اگر بخواهیم در این رقابت بمونیم، هیچ جا برای این کار نیست
[ترجمه گوگل]اگر ما بخواهیم در این مسابقه باقی بمانیم، برای آرامش وجود ندارد

6. Conceit and complacency are the archenemy of unity.
[ترجمه ترگمان]Conceit و ازخودراضی، دشمن بزرگ اتحاد هستند
[ترجمه گوگل]فضیلت و آرامش بخشیدن به وحدت است

7. His early success as a writer led to complacency and arrogance.
[ترجمه ترگمان]موفقیت اولیه او به عنوان یک نویسنده منجر به رضایت و تکبر شد
[ترجمه گوگل]موفقیت اولیه او به عنوان یک نویسنده منجر به آرامش و استعداد شد

8. There's no room for complacency; we must continue to try to improve.
[ترجمه ترگمان]هیچ جایی برای رضایتمندی وجود ندارد؛ ما باید به تلاش برای بهبود آن ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]هیچ جایگاهی برای آرامش وجود ندارد ما باید تلاش کنیم تا بهبود یابد

9. that complacency is at the root of our troubles.
[ترجمه ترگمان]این رضایت از ریشه مشکلات ماست
[ترجمه گوگل]این خوشبختی در ریشه مشکلات ماست

10. She warned that there was no room for complacency on inflation.
[ترجمه ترگمان]او هشدار داد که هیچ جایی برای رضایتمندی از تورم وجود ندارد
[ترجمه گوگل]او هشدار داد که هیچ اتفاقی برای تورم وجود ندارد

11. Complacency could easily result in tragedy.
[ترجمه ترگمان]complacency می تواند به سادگی منجر به تراژدی شود
[ترجمه گوگل]خوشبختی می تواند به راحتی در تراژدی منجر شود

12. He accused the government of slackness and complacency.
[ترجمه ترگمان]وی دولت را به تردید و رضایت متهم کرد
[ترجمه گوگل]او دولت را از گرسنگی و آرامش متهم کرد

13. She swept in, with her complacency.
[ترجمه ترگمان]با رضایت خاطر جمع و جور کرد
[ترجمه گوگل]او با خوشحالی از او سرزده شد

14. She tried to struggle her complacency,but she couldn't help laughing.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با خودش کلنجار برود، اما نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با خوشحالی خود مبارزه کند اما نمی توانست خنده دهد

15. Such complacency is costing the company dear.
[ترجمه ترگمان]چنین رضایتی برای شرکت گران تمام می شود
[ترجمه گوگل]چنین خوشبینی هزینه این شرکت عزیز است

Instead of complacency we must try to be even more successful than this.

به‌جای از خود راضی بودن باید بکوشیم از این هم موفق‌تر باشیم.


پیشنهاد کاربران

رضایت و توقف پیشرفت

بسنده کردن به خاطر این فکر که کافی است یا نیازی به بهبود ندارد

رضایتمندی

بی خیالی

( احساس ) از خود راضی بودن

از خود راضی بودن - غرور کاذب - احساس غره گی
( برای مثال تیم فوتبالی که در چند مسابقه قبلی پیروز شده و دچار نوعی* احساس تکبر شده*. در نتیجه به میزان آمادگی فعلی اکتفا کرده و دست از تلاش و تمرین بیشتر بر داشته. )

از خود راضی


کلمات دیگر: