شکل دادن علوم مهندسى : شکل گیرى علوم هوایى : فرم کارى
forming
شکل دادن علوم مهندسى : شکل گیرى علوم هوایى : فرم کارى
انگلیسی به فارسی
تشکیل، شکل گرفتن، ساختن، فرم دادن، متشکل کردن، تشکیل دادن، قالب کردن، پروردن، سرشتن، بشکل در اوردن
انگلیسی به انگلیسی
• creating; being created, developing, taking shape
دیکشنری تخصصی
[عمران و معماری] شکل دادن
[برق و الکترونیک] تشکیل دادن - شکل دهی اعمال ولتاژ به خازن الکترولیتی برای تشکیل اکسید دی الکتریک و تولید تغییر دائمی مورد نظر در مشخصه ی الکتریکی آن در هنگام ساخت.
[نساجی] شکل گیری - شکل دادن
[برق و الکترونیک] تشکیل دادن - شکل دهی اعمال ولتاژ به خازن الکترولیتی برای تشکیل اکسید دی الکتریک و تولید تغییر دائمی مورد نظر در مشخصه ی الکتریکی آن در هنگام ساخت.
[نساجی] شکل گیری - شکل دادن
جملات نمونه
1. a few countries are forming a common market
چند کشور دارند بازار مشترک ایجاد می کنند.
2. One unexpected spin-off of the course was the forming of some really close friendships.
[ترجمه ترگمان]دور شدن غیرمنتظره این مسیر، تشکیل یک دوستی نزدیک بود
[ترجمه گوگل]یک چرخش غیر منتظره از این دوره، تشکیل برخی از دوستی های واقعا نزدیک بود
[ترجمه گوگل]یک چرخش غیر منتظره از این دوره، تشکیل برخی از دوستی های واقعا نزدیک بود
3. Forming the pivot of the exhibition is a large group of watercolours.
[ترجمه ترگمان]تشکیل محوری نمایشگاه گروه بزرگی از watercolours است
[ترجمه گوگل]شکل گیری محور نمایشگاه یک گروه بزرگ از آبرنگ است
[ترجمه گوگل]شکل گیری محور نمایشگاه یک گروه بزرگ از آبرنگ است
4. People began forming into little talkative groups.
[ترجمه ترگمان]افراد شروع به تشکیل گروه های کوچک پرگو کردند
[ترجمه گوگل]مردم شروع به تشکیل گروه های کم حرفی کردند
[ترجمه گوگل]مردم شروع به تشکیل گروه های کم حرفی کردند
5. They were in the process of forming a plan.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال تشکیل یک برنامه بودند
[ترجمه گوگل]آنها در حال شکل گیری یک طرح بودند
[ترجمه گوگل]آنها در حال شکل گیری یک طرح بودند
6. He would be given every latitude in forming a new government.
[ترجمه ترگمان]هر گونه عرض جغرافیایی را برای تشکیل دولت جدید به او می دادند
[ترجمه گوگل]او در هر فرمتی به یک دولت جدید داده می شود
[ترجمه گوگل]او در هر فرمتی به یک دولت جدید داده می شود
7. Cover the soup to stop a skin from forming.
[ترجمه ترگمان]سوپ را بپوشانید تا از تشکیل پوست جلوگیری کنید
[ترجمه گوگل]سوپ را برای جلوگیری از تشکیل پوست، روی آن را بپوشانید
[ترجمه گوگل]سوپ را برای جلوگیری از تشکیل پوست، روی آن را بپوشانید
8. What is the rule for forming plurals?
[ترجمه ترگمان]قاعده تشکیل plurals چیست؟
[ترجمه گوگل]قاعده برای تشکیل چندگانه چیست؟
[ترجمه گوگل]قاعده برای تشکیل چندگانه چیست؟
9. By forming a coalition, the rebels and the opposition parties defeated the government.
[ترجمه ترگمان]با تشکیل ائتلاف، شورشیان و احزاب مخالف دولت را شکست دادند
[ترجمه گوگل]با تشکیل یک ائتلاف، شورشیان و احزاب مخالف دولت را شکست دادند
[ترجمه گوگل]با تشکیل یک ائتلاف، شورشیان و احزاب مخالف دولت را شکست دادند
10. Storm clouds are forming on the horizon.
[ترجمه ترگمان]ابره ای طوفان در افق شکل می گیرند
[ترجمه گوگل]ابرهای طوفان در افق شکل می گیرند
[ترجمه گوگل]ابرهای طوفان در افق شکل می گیرند
11. The new premier is forming his government mainly from young men.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر جدید دولت خود را عمدتا از جوانان تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر جدید دولت خود را عمدتا از مردان جوان تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر جدید دولت خود را عمدتا از مردان جوان تشکیل می دهد
12. Heavy clouds were forming, presaging rain.
[ترجمه ترگمان]ابره ای سنگین در حال تشکیل بودند و باران می بارید
[ترجمه گوگل]ابرهای سنگین تشکیل شده و باران را پیش بینی می کنند
[ترجمه گوگل]ابرهای سنگین تشکیل شده و باران را پیش بینی می کنند
13. Queues were already forming outside the theatre.
[ترجمه ترگمان]Queues در حال حاضر در خارج از تئاتر شکل گرفته اند
[ترجمه گوگل]صف ها در حال حاضر در خارج از تئاتر تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]صف ها در حال حاضر در خارج از تئاتر تشکیل شده است
14. Stir the custard occasionally to prevent a skin forming.
[ترجمه ترگمان]custard را به هم بزنید تا از تشکیل پوست جلوگیری کنید
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات برای جلوگیری از تشکیل پوست، کرم ضد آفتاب را بشویید
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات برای جلوگیری از تشکیل پوست، کرم ضد آفتاب را بشویید
پیشنهاد کاربران
ریخت دهی ، ریخت سازی
شکل دهی
راه رو
A corridor is a passage in a large building or on a train
A corridor is a passage in a large building or on a train
تشکیل
از
تشکیل، شکل دهی، ساختن
تشکیل دادن
کلمات دیگر: