کلمه جو
صفحه اصلی

break in


معنی : عادی شدن، حرز را شکستن و بزور داخل شدن، در میان صحبت کسی دویدن
معانی دیگر : فرار کردن، گریختن (از بند یا زندان و غیره)، آزاد شدن، 1- با شکستن قفل (و غیره) وارد شدن، ورود غیرقانونی کردن 2- مختل کردن، ایجاد وقفه کردن، قطع کردن (کلام و غیره ی) دیگری 3-آموزش دادن، وارد به کار کردن 4- (کفش و غیره) به پا عادت دادن، جا باز کردن

انگلیسی به فارسی

به‌زور یا خلاف مقررات وارد جایی شدن، شکستن و به‌زور داخل شدن


عادت دادن یا جا باز کردن چیزی در اثر استفاده کردن یا پوشیدن


شکستن، عادی شدن، حرز را شکستن و بزور داخل شدن، در میان صحبت کسی دویدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to enter a home or other property by force, without authorization, and with an illegal purpose.
مشابه: rob

- They heard a strange noise in the house and feared that someone was breaking in.
[ترجمه ترگمان] صدای عجیبی در خانه شنیده شد و نگران این بود که کسی دزدکی وارد خانه شود
[ترجمه گوگل] آنها یک سر و صدای عجیب و غریب در خانه شنیدند و از اینکه کسی در حال شکستن بود، ترسید

(2) تعریف: to train, or to prepare for use.
مترادف: initiate, prepare, train
مشابه: condition, groom, tame, use
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to enter by force without permission.

- Someone broke into the car and stole the radio.
[ترجمه ترگمان] یه نفر دزدکی وارد ماشین شده و رادیو رو دزدیده
[ترجمه گوگل] کسی وارد ماشین شد و رادیو را سرقت کرد
- How did the thief break in?
[ترجمه ترگمان] دزد چطور وارد شد؟
[ترجمه گوگل] چگونه دزد وارد شد؟
اسم ( noun )
• : تعریف: an incident in which a home or other property is entered without authorization and for an illegal purpose, especially that of burglary.

- The police are investigating a series of break-ins that occurred over the weekend.
[ترجمه ترگمان] پلیس در حال تحقیق در مورد مجموعه ای از دستبرد است که در آخر هفته رخ داد
[ترجمه گوگل] پلیس در حال تحقیق در مورد سریال هایی است که در طول آخر هفته رخ داده است

• enter forcibly; interrupt a person while he is speaking; train a beginner
when there is a break-in, someone gets into a building by force.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] الحاق

مترادف و متضاد

عادی شدن (فعل)
break in

حرز را شکستن و بزور داخل شدن (فعل)
break in

در میان صحبت کسی دویدن (فعل)
break in

enter a place by force or illicit means, intrude


Synonyms: barge in, breach, break and enter, burglarize, burgle, burst in, butt in, interfere, interject, interrupt, intervene, invade, meddle, raid, rob, steal, trespass


cause to function more naturally through use or wear


جملات نمونه

1. Don't break in when he is telling the story.
[ترجمه GilrHarry] میان حرفش نپر وقتی او دارد داستان میگویید
[ترجمه ترگمان]وقتی داستان را تعریف می کند از هم جدا نشوید
[ترجمه گوگل]در زمانی که او داستان را می گوید شکست نمی خورد

2. The lawyer requested a break in the court case, but the judge demurred.
[ترجمه ترگمان]وکیل درخواست شکستن پرونده دادگاه را کرد، اما قاضی درنگ کرد
[ترجمه گوگل]وکیل در جلسه دادگاه شکایتی را درخواست کرد، اما قاضی اذعان کرد

3. It takes a new secretary one month to break in.
[ترجمه ترگمان]یک ماه طول می کشد تا یک منشی جدید وارد شود
[ترجمه گوگل]یک دبیرخانه جدید به یک شغل جدید نیاز دارد

4. Dad would occasionally break in with an amusing comment.
[ترجمه ترگمان]بابا گاهی با یک نظر سرگرم کننده وارد اتاق می شد
[ترجمه گوگل]پدر گاهی اوقات با یک نظر سرگرم کننده درگیر می شود

5. It was her second break in the set.
[ترجمه ترگمان]این دومین فرصت او در صحنه بود
[ترجمه گوگل]دومین شکست او در مجموعه بود

6. Nothing that might lead to a break in the deadlock has been discussed yet.
[ترجمه ترگمان]چیزی که ممکن است منجر به شکستن بن بست شود هنوز مورد بحث قرار نگرفته است
[ترجمه گوگل]هیچ چیزی که ممکن است منجر به شکستن قفل شود، مورد بحث قرار گرفته است

7. He got his first big break in 199
[ترجمه ترگمان] اون اولین فرصت بزرگ رو توی ۱۹۹ گرفته
[ترجمه گوگل]اولین شکست بزرگ او در سال 199 بود

8. Please don't break in on our conversation.
[ترجمه ترگمان]لطفا بحث ما رو قطع نکن
[ترجمه گوگل]لطفا در گفتگوی ما شک نکنید

9. A sudden break in the cloud allowed rescuers to spot Michael Benson.
[ترجمه ترگمان]شکستن ناگهانی در ابر به امدادگران اجازه داد تا مایکل بنسون را تشخیص دهند
[ترجمه گوگل]شکست ناگهانی ابر اجازه داد که نجات دهندگان مایکل بنسون را کنار بگذارند

10. The firefighters had to break in to rescue them.
[ترجمه ترگمان]مامورین آتش نشانی مجبور شده بودند تا آن ها را نجات دهند تا آن ها را نجات دهند
[ترجمه گوگل]آتش نشانان مجبور بودند برای نجات آنها شلیک کنند

11. She longed to break in on their conversation but didn't want to appear rude.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست صحبت های آن ها را قطع کند، اما نمی خواست گستاخانه به نظر برسد
[ترجمه گوگل]او تمایل داشت که در مکالمه خود شکست بخورد اما نمی خواست بی ادبانه ظاهر شود

12. We had a weekend break in New York.
[ترجمه ترگمان]ما تعطیلات آخر هفته رو در نیویورک داشتیم
[ترجمه گوگل]ما یک تعطیلات آخر هفته در نیویورک داشتیم

13. There is a break in the water pipe.
[ترجمه ترگمان]یک شکاف در لوله آب وجود دارد
[ترجمه گوگل]استراحت در لوله آب وجود دارد

14. We needed the break in order to recharge.
[ترجمه ترگمان]برای شارژ مجدد به استراحت نیاز داشتیم
[ترجمه گوگل]ما برای شکستن نیاز داشتیم

15. What right have you to break in here and search?
[ترجمه ترگمان]واسه چی اومدی اینجا و جستجو رو شروع کنی؟
[ترجمه گوگل]شما چه نقشی در اینجا دارید و به دنبال آن هستید؟

پیشنهاد کاربران

به معنی به زور وارد شدن میده
و معنی ورود غیر قانونی هم میشه

بغیر از همه معانی فوق:
اصطلاح آب بندی موتور وسایل نقلیه صفر کیلومتر
I can't drive at high speed until I break this new car in
من نمیتونم با سرعت بالا رانندگی کنم تا وقتی که این ماشین نو را آب بندی کنم!

عادت کردن پا به کفش یا ماشین و . . .

یهویی وارد شدن ( به داخل مکانی یا وسط صحبت کسی )

به زور برای دزدی وارد ساختمانی شدن

کسی را در کاری راه انداختن

بی اجازه وارد مکانی ( یا صحبت کسی ) شدن

به زور وارد یک مکان شدن

break in new
منظور از break in :
وقتی in به تنهایی میاد یعنی ورود یا داخل شدن اما وقتی break قبل از in میاد یعنی وارد بشی ولی با شکستن و زور که این وارد شدن میتواند
وارد اتاق یا مکان باشد یا حتی
میتواند وارد کار جدیدی شدن باشد همچنین میتواند
وارد یک کفش جدید شدن باشد که نشان از افتتاح یا امتحان آن کفش نو آن جنس نو باشد


کلمات دیگر: