کلمه جو
صفحه اصلی

brain wave


گروه اندیشمند (که به طور غیررسمی مورد مشورت قرار می گیرد)، موج الکتریکی مغز (که عقربه ی مغزنگار را به حرکت در می آورد)

انگلیسی به فارسی

موج الکتریکی مغز (که عقربه‌ی مغزنگار را به حرکت در می‌آورد)


(عامیانه) الهام ناگهانی (brainstorm)


موج مغزی


انگلیسی به انگلیسی

• (medicine) electrical impulse originating in brain tissue; sudden idea, brainstorm, inspirational thought
if you have a brainwave, you suddenly think of a clever idea.

اسم ( noun )
(1) تعریف: (usu. pl.) rhythmic electric impulses occurring within the brain.

(2) تعریف: (informal) a sudden idea, inspiration, or the like.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] موج مغزی نوسان موزون ولتاژ بین قسمتهای مختلف مغز در محدوده ی تقریبی 1 تا 60 هرتز و 10 تا 100 میکروولت . اگر بسامد زیر 9 هرتز باشد موج دلتا، اگر بین 9 تا 14 هرتز باشد موج آلفا و برای بسامد بالای 14 هرتز موج بتا نامیده می شود.

جملات نمونه

1. After investigation they learned that the brain wave, which was a side of the brain will sleep.
[ترجمه ترگمان]پس از بررسی دریافتند که موج مغزی که بخشی از مغز است، به خواب خواهد رفت
[ترجمه گوگل]پس از بررسی آنها متوجه شدند که موج مغزی، که یک طرف مغز است، خواب خواهد داشت

2. Sleep is associated with certain brain waves that only occur in a warmed animal.
[ترجمه ترگمان]خواب با امواج مغزی خاصی مرتبط است که تنها در یک حیوان گرم رخ می دهد
[ترجمه گوگل]خواب با امواج مغزی خاصی همراه است که تنها در حیوان گرم شده اتفاق می افتد

3. He was a full-service hypnotherapist, a one-stop brain wave shopping source.
[ترجمه ترگمان]او یک hypnotherapist سرویس کامل بود که یک منبع خرید موج مغزی یک طرفه بود
[ترجمه گوگل]او یک هیپنوتراپیست کامل بود که یک منبع خرید مغز یک مرحله ای بود

4. During these two stages brain wave activity slows down.
[ترجمه ترگمان]در طی این دو مرحله فعالیت موج مغزی کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]در طول این دو مرحله فعالیت مغز موجب می شود

5. This mechanism, the novelist wrote, filters brain waves, protects the body from the onslaught of fear.
[ترجمه ترگمان]نویسنده می نویسد: این مکانیزم، امواج مغزی را فیلتر می کند، از بدن در برابر حمله ترس محافظت می کند
[ترجمه گوگل]این نوشتار نوشت: این مکانیزم، امواج مغزی را فیلتر می کند، بدن را از تپش ترس محافظت می کند

6. The apparatus at least comprises: a brain wave sensing detection starting unit, a graphic display unit, a brain wave intensity display unit, and a brain wave detection unit.
[ترجمه ترگمان]دستگاه حداقل شامل: یک واحد تشخیص تشخیص موج مغزی، واحد نمایش گرافیکی، واحد نمایش شدت موج مغزی و واحد تشخیص موج مغزی است
[ترجمه گوگل]این دستگاه حداقل شامل یک واحد شروع تشخیص حساسیت به مغز، یک نمایشگر گرافیکی، یک صفحه نمایش قدرت موج مغزی و یک واحد تشخیص موج مغز است

7. It's relaxation through brain wave manipulation.
[ترجمه ترگمان]این آرامش از طریق دستکاری در موج مغزی است
[ترجمه گوگل]این آرامش از طریق دستکاری موج مغزی است

8. Once your level of brain wave activity reaches Alpha you will enter a trance.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که سطح فعالیت موجی مغز به Alpha می رسد شما وارد یک خلسه خواهید شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که سطح فعالیت مغز شما به آلفا می رسد، شما یک ترنس را وارد می کنید

9. Brain wave recordings show intense activity in the higher thinking centers of the brain.
[ترجمه ترگمان]نوارهای صوتی مغز فعالیت شدید را در مراکز فکری بالاتر مغز نشان می دهند
[ترجمه گوگل]ضبط مغز موج نشان می دهد فعالیت شدید در مراکز تفکر بالاتر مغز

10. It is a Walkman-sized device wired to a skull cap that monitors brain waves.
[ترجمه ترگمان]این یک وسیله سونی است که به یک کلاهک جمجمه که امواج مغزی را زیر نظر دارد برنامه ریزی شده است
[ترجمه گوگل]این یک وسیله کوچک واکمن است که به یک کلاهک جمجمه ای هدایت می شود که موج های مغزی را نظارت می کند

11. It has the effect of collecting the response of the testee via brain wave electrodes without psychological interference so that it has a lie detecting accuracy as high as 85-100%.
[ترجمه ترگمان]این اثر، تاثیر جمع آوری پاسخ the از طریق الکترودهای موج مغزی بدون تداخل روانی را دارد به طوری که تشخیص صحت و دقت بالای ۸۵ - ۱۰۰ % را دارد
[ترجمه گوگل]این اثر جمع آوری پاسخ تست توسط الکترودهای موج مغزی بدون دخالت روانشناختی است تا دقت تشخیص دروغ را تا 85-100٪ برآورد کند

12. It is capable of producing sounds of brain shower, also calls " brain wave bath. "
[ترجمه ترگمان]آن توانایی تولید صداهای دوش مغز را دارد که \"حمام موج مغزی\" نیز نامیده می شود
[ترجمه گوگل]این قادر به تولید صداهای دوش مغزی است، همچنین موج حمام موج مغزی را می نامد '

13. New research suggests that mindfulness meditation can help relieve pain and improve memory by regulating a brain wave known as the alpha rhythm, which "turns down the volume" on distractions.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات جدید حاکی از آن است که تمرکز بر روی تفکر تمرکز می تواند به تسکین درد و بهبود حافظه با تنظیم موج مغزی شناخته شده به عنوان ریتم آلفا کمک کند، که \"حجم\" را به حواس پرتی تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]تحقیقات جدید نشان می دهد که مراقبه ذهن آگاه می تواند به کاهش درد و بهبود حافظه کمک کند و موجب تنظیم موج مغزی شناخته شده به عنوان ریتم آلفا، که 'حجم را کاهش می دهد' در حواس پرتی

14. In 1980 she had a brainwave that changed her life.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸۰ او یک brainwave داشت که زندگی اش را تغییر داد
[ترجمه گوگل]در سال 1980 او موج مغزی داشت که زندگی اش را تغییر داد

15. I've had a brainwave that might help.
[ترجمه ترگمان]من یه brainwave دارم که ممکنه کمک کنه
[ترجمه گوگل]من یک موج مغزی داشته ام که ممکن است کمک کند

16. I've had a brainwave! Let's go this weekend instead.
[ترجمه ترگمان]! من یه \"brainwave\" داشتم بیا به جاش این آخر هفته رو بریم
[ترجمه گوگل]من یک موج مغزی داشتم! بیایید به جای این آخر هفته

17. I've just had a brainwave ; I know a new approach to the difficult problem!
[ترجمه ترگمان]من تازه یه brainwave داشتم؛ یه راه تازه رو به مشکل دشواری می دونم
[ترجمه گوگل]من فقط یک موج مغزی داشتم؛ من رویکرد جدیدی به مشکل دشوار می دانم!

18. Unless someone has a brainwave we'll never solve this problem.
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه کسی a داشته باشه ما هرگز این مشکل رو حل نمی کنیم
[ترجمه گوگل]مگر اینکه کسی دارای موج مغزی باشد ما هرگز این مشکل را حل نخواهیم کرد

19. He might get a brainwave during school, or he might end up selling it to Desperate Dan.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است در طول مدرسه brainwave بگیرد، وگرنه ممکن است به فروش آن به دن Desperate ادامه دهد
[ترجمه گوگل]او ممکن است در طی مدرسه یک موج مغزی دریافت کند، یا ممکن است در نهایت فروش آن را به ناامیدی دان بدهد

20. Brainwave William Waldegrave, the science minister, unveiled the first new government strategy for science and technology for 21 years.
[ترجمه ترگمان]brainwave ویلیام Waldegrave، وزیر علوم، اولین استراتژی جدید دولت برای علم و فن آوری را برای ۲۱ سال رونمایی کرد
[ترجمه گوگل]ویلیام ولدگرای Brainwave، وزیر علوم، 21 سال نخستین استراتژی جدید دولت برای علم و فناوری را به نمایش گذاشت

21. He had a brainwave: to make another picture over the weekend.
[ترجمه ترگمان]او یک brainwave داشت: برای ساختن یک عکس دیگر در آخر هفته
[ترجمه گوگل]او یک موج مغزی داشت تا تصویر دیگری را در طول آخر هفته ایجاد کند

22. It had been Arthur's brainwave in the night; they must know Clare's second name, and address.
[ترجمه ترگمان]شب brainwave آرتور بود؛ باید اسم دوم کلیر رو بدونن و آدرسش رو هم بدونن
[ترجمه گوگل]این موج مغزی آرتور در شب بود؛ آنها باید نام دوم و کلر را بدانند و آدرس آن را بدانند

23. If two people are struck by the same brainwave, it will belong to the one who lodges a patent application first.
[ترجمه ترگمان]اگر دو نفر از همان brainwave مورد حمله قرار بگیرند، به کسی تعلق خواهد داشت که ابتدا یک درخواست ثبت اختراع کرده است
[ترجمه گوگل]اگر دو نفر با همان موج مغزی برخورد می شوند، آن را به کسی که درخواست ثبت اختراع را ارائه می دهد، تعلق می گیرد

24. King Ewen's brainwave remained a popular pastime until the beginning of the Middle Ages.
[ترجمه ترگمان]brainwave پادشاه Ewen تا آغاز قرون وسطی یک سرگرمی رایج باقی ماند
[ترجمه گوگل]موج مغزی پادشاه ایوان تا زمان آغاز قرون وسطی یک سرگرمی محبوب بود

25. Unless someone comes up with a brainwave soon, I can't see how we can possible get out of this mess.
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه کسی به زودی با یک قایق موتوری بالا بیاید، من نمی توانم ببینم که چطور می توانیم از این مخمصه خلاص شویم
[ترجمه گوگل]به استثنای اینکه کسی به زودی با یک موج مغزی مواجه می شود، نمیتوانم ببینم که چگونه میتوانیم از این غفلت بیرون بیاییم

26. But then he had a brainwave.
[ترجمه ترگمان] ولی بعدش یه \"brainwave\" داشت
[ترجمه گوگل]اما پس از آن او یک موج مغزی داشت

27. She tensed, struck by a sudden brainwave.
[ترجمه ترگمان]با یک ضربه ناگهانی، عصبی شد
[ترجمه گوگل]او تنش زده شد و با یک موج مغزی ناگهانی روبرو شد

پیشنهاد کاربران

امواج مغزی

ایده فکری


کلمات دیگر: