تجمع کرد، صف ارایی کردن، دوباره جمع اوری کردن، دوباره بکار انداختن، نیروی تازه دادن به، گرد امدن، سرو صورت تازه گرفتن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن
rallied
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. ali rallied his senses once again and read the mathematical problem
علی یکبار دیگر حواس خود را جمع کرد و مسئله ی ریاضی را خواند.
2. prices rallied in london and paris stock markets
در بورس سهام لندن و پاریس قیمت ها افزایش یافت.
3. they rallied to the side of their brother and consoled him
آنها دور برادرشان راگرفتند و او را تسلی دادند.
4. the officer rallied his scattered troops and prepared them for another attack
افسر قشون پراکنده ی خود را گرداوری کرد و آنها را برای حمله دیگر آماده نمود.
5. the union rallied its members
اتحادیه اعضای خود را فرا خواند.
6. near the end of the second half our team rallied and won the game 4 to 3
در اواخر نیمه ی دوم تیم ما جانفشانی بیشتری کرد و مسابقه را 4به 3 برد.
پیشنهاد کاربران
فرا خواند
کلمات دیگر: