کلمه جو
صفحه اصلی

miscarriage


معنی : سقط جنین، حادثه ناگوار، سقط جنین غیر عمدی، بینتیجگی
معانی دیگر : بچه انداختن (خود به خود یا به طور طبیعی - با عمدا بچه انداختن یا abortion فرق دارد)، افکانه شدگی، افکانگی، ناکامی، بدرسانی، (مواجه شدن با) شکست، نارسانی، عدم توفیق

انگلیسی به فارسی

بی نتیجگی، عدم توفیق، حادثه ناگوار، سقط جنین غیرعمدی


سقط جنین، سقط جنین غیر عمدی، بینتیجگی، حادثه ناگوار


انگلیسی به انگلیسی

• spontaneous abortion; failure to achieve the intended outcome
if a woman has a miscarriage, she gives birth to a foetus before it is properly formed and it dies.

مترادف و متضاد

سقط جنین (اسم)
abort, abortion, miscarriage, feticide

حادثه ناگوار (اسم)
miscarriage, misadventure, mischance

سقط جنین غیر عمدی (اسم)
miscarriage

بی نتیجگی (اسم)
miscarriage

failure


Synonyms: abortion, botch, breakdown, defeat, error, interruption, malfunction, misadventure, mischance, misfire, mishap, miss, mistake, nonsuccess, perversion, undoing


Antonyms: carriage, success


جملات نمونه

1. a miscarriage of justice
عدالت را درست اجرا نکردن

2. mehri's research into the causes of miscarriage
پژوهش های مهری درباره ی علل سقط جنین

3. she has had two abortions and one miscarriage
او دوبار کورتاژ کرده است و یک بار بچه اش افتاده است.

4. The amniocentesis test carries a significant risk of miscarriage.
[ترجمه ترگمان]آزمایش amniocentesis خطر ابتلا به سقط جنین را به همراه دارد
[ترجمه گوگل]تست آمنیوسنتز خطر خطر سقط جنین را افزایش می دهد

5. Her first pregnancy ended in miscarriage.
[ترجمه ترگمان]اولین بارداری او سقط شد
[ترجمه گوگل]اولین حاملگی او سقط جنین را پایان داد

6. I can imagine no greater miscarriage of justice than the execution of an innocent man.
[ترجمه ترگمان]من هیچ سقط جنین بزرگ تر از اعدام یک مرد بی گناه را نمی توانم تصور کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم هیچ انسانی را بیشتر از اعدام یک انسان بیگناه تصور کنم

7. This test carries a high risk of miscarriage.
[ترجمه ترگمان]این تست ریسک بالایی از سقط جنین دارد
[ترجمه گوگل]این آزمایش خطر سقط جنین را بالا می برد

8. The pregnancy ended in miscarriage at 11 weeks.
[ترجمه ترگمان]حاملگی در ۱۱ هفته به سقط جنین ختم شد
[ترجمه گوگل]بارداری در 11 هفته به سقط جنین پایان داد

9. One in five pregnancies ends in miscarriage .
[ترجمه ترگمان]یکی از پنج بارداری در سقط جنین به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]یکی از پنج حاملگی به سقط جنین پایان می دهد

10. Smoking during pregnancy increases the risk of miscarriage.
[ترجمه ترگمان]مصرف دخانیات در دوران بارداری، خطر سقط جنین را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن در دوران بارداری خطر سقط جنین را افزایش می دهد

11. Some of the blame for the miscarriage of justice must be borne by the solicitors.
[ترجمه ترگمان]یک قانونی برای سقط جنین عدالت باید توسط یک شرکت حقوقی اجرا شود
[ترجمه گوگل]برخی از اتهامات مربوط به سوءاستفاده از عدالت باید توسط وکیل مدافع باشد

12. But with the help of a special miscarriage clinic, her longed-for baby finally became a reality.
[ترجمه ترگمان]اما با کمک یک کلینیک ویژه سقط جنین، آرزوی او برای بچه بالاخره تبدیل به یک واقعیت شد
[ترجمه گوگل]اما با کمک یک کلینیک سقط جنین خاص، او دلش برای کودک در نهایت تبدیل به یک واقعیت شد

13. Besides increased miscarriage risk, the UC-Davis study also found a reduced ability to get pregnant linked to glycol ethers.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر افزایش ریسک سقط جنین، مطالعه UC - دیویس همچنین توانایی کمتری برای حامله شدن پیوند دهنده با اترهای گلیکول را پیدا کرد
[ترجمه گوگل]علاوه بر افزایش خطر سقط جنین، مطالعه UC-Davis همچنین توانایی کاهش توانایی باردار شدن را در ارتباط با استروئیدهای گلیکول یافت

14. She was still weak from her miscarriage and the journey had been trying.
[ترجمه ترگمان]او هنوز از سقط جنین ضعیف بود و سفر به تلاش افتاده بود
[ترجمه گوگل]او هنوز از سقط جنین خود ضعیف بود و سفر تلاش کرده بود

15. Emmanuel suffered a miscarriage two weeks later and was taken to the hospital shackled and handcuffed.
[ترجمه ترگمان]امانوئل دو هفته بعد سقط جنین کرد و به دست بند و دست بند به بیمارستان رسید
[ترجمه گوگل]امانوئل دو هفته بعد سقط جنین را تحمل کرد و به بیمارستان منتقل شد و دستبند گرفت

16. She is awake when the procured miscarriage happens.
[ترجمه ترگمان]وقتی که سقط جنین انجام بشه بهوش میاد
[ترجمه گوگل]او بیدار است زمانی که سقط جنین خریداری اتفاق می افتد

She has had two miscarriages.

او دوبار بچه انداخته است.


a miscarriage of justice

عدالت را درست اجرا نکردن


پیشنهاد کاربران

سقط جنین

در حقوق:عدم ایفای تعهد
Failing to perform obligation


کلمات دیگر: