کلمه جو
صفحه اصلی

kook


(امریکا ـ خودمانی) خل، غیرعادی، کسی که یک تخته اش کم است

انگلیسی به فارسی

(آمریکا ـ عامیانه) خل، غیرعادی، کسی که یک تختهاش کم است


کیک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (slang) a person considered to be eccentric, strange, or crazy.
مشابه: eccentric, maniac, oddball

• strange person, crazy person, lunatic (slang)

مترادف و متضاد

eccentric person


Synonyms: crackpot, crank, crazy, dingbat, flake, fruitcake, lamebrain, lunatic, nut, screwball, wacko, weirdo


جملات نمونه

1. He was dismissed as a kook for saying what he thought.
[ترجمه ترگمان]اون به عنوان یه احمق اخراج شد برای گفتن چیزی که فکر می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کیک برای گفتن آنچه که او فکر کرده بود، اخراج شد

2. Writing in an impenetrably mystical Hebrew, Kook tried to disprove the traditionalists' view of Zionism as heresy.
[ترجمه ترگمان]kook با نوشتن در یک زبان عبری عرفانی، سعی کرد که دیدگاه سنت گرایان صهیونیسم را به عنوان بدعت رد کند
[ترجمه گوگل]کوک با نوشتن در یک عبری غیرواقعی عرفانی تلاش کرد تا دیدگاه سنت گرایان را نسبت به صهیونیسم به عنوان خدایی محکوم کند

3. Some kook at the post office makes you sing for your packages.
[ترجمه ترگمان]برخی از kook در اداره پست شما را برای بسته های شما می خوانند
[ترجمه گوگل]بعضی از کوک در پست، باعث می شود برای بسته های شما آواز بخوانید

4. I am very worried for Kim Jong Kook because he looks pale these days.
[ترجمه ترگمان]من بسیار نگران کیم جونگ اون هستم، چون این روزها رنگ پریده به نظر می رسه
[ترجمه گوگل]من برای Kim Jong Kook بسیار نگران هستم زیرا این روزها به نظر کم رنگ است

5. George Bush : You mean that OLD KOOK, that CHARLATAN?
[ترجمه ترگمان]جورج بوش: منظورت این است که kook پیر، آن charlatan؟
[ترجمه گوگل]جورج بوش: منظور شما این است که قدیمی کوب، آن چارلتان؟

6. For them, Mr. Keyes was a kook, an extremist, his arguments not even worth entertaining.
[ترجمه ترگمان]برای آن ها، آقای کیس یک kook، یک افراطی بود، استدلال های او حتی ارزش سرگرمی را هم نداشت
[ترجمه گوگل]برای آنها، آقای کیس یک کیک بود، افراطی، استدلال هایش حتی ارزش سرگرمی هم نداشت

7. I am very worried for Kim Jong Kook beacuse he looks pale these days.
[ترجمه ترگمان]من بسیار نگران کیم جونگ ایل هستم که او این روزها رنگ پریده به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]من برای نگرانی کیم جونگ کوک بسیار نگران بودم که این روزها کم رنگ شده است

8. Ross : Because you a kook! Instead you wait until they send you a notice.
[ترجمه ترگمان]چون تو احمقی به جاش صبر کن تا اونا برات یه اخطار بفرستن
[ترجمه گوگل]راس: چون تو یک کیک هستی در عوض شما صبر کنید تا آنها متوجه شما شوند

9. Every family has at least one kook.
[ترجمه ترگمان]هر خانواده ای دست کم یک kook دارد
[ترجمه گوگل]هر خانواده حداقل یک کیک دارد

10. Fort Davis residents have begun to worry that McLaren is not a solitary kook.
[ترجمه ترگمان]ساکنان فورت دیویس نگران این هستند که مک لارن فردی منزوی نباشد
[ترجمه گوگل]ساکنان فورت دیویس شروع به نگرانی کرده اند که مک لارن یک کیک انفرادی نیست

11. Eg 3 . Her Mr. Right should be a great cook but not a kook.
[ترجمه ترگمان]Eg ۳ آقای \"درسته\" باید آشپز خیلی خوبی باشه ولی شلخته نیست
[ترجمه گوگل]مثلا 3 آقای حق باید یک آشپز عالی باشد اما نه کیک

12. Monica: OK, I am responsible. And I am organized. But, hey, I can be a kook.
[ترجمه ترگمان]مونیکا: بسیار خوب، من مسئول هستم و من سازمان دهی شدم ولی، هی، من می تونم یه kook باشم
[ترجمه گوگل]مونیکا: خوب، من مسئول هستم و من سازماندهی شده ام اما، هی، من می توانم یک کیک باشم

13. Monica : Okay, so I'm responsible, I'm organised. But hey, I can be a kook.
[ترجمه ترگمان]خیلی خب، من مسئولم، من organised اما هی منم میتونم شلخته باشم
[ترجمه گوگل]مونیکا: خوب، من مسئول هستم، سازماندهی می کنم اما هی، من می توانم یک کیک باشم

پیشنهاد کاربران

شلخته

به اسکیت سوار یا موج سوارهایی میگن که سطحشون خیلی پایینه و حرفه ای نیستن

اُسکُل
احمق

بی سلیقه، شلخته

فقیر، سطح پایین


کلمات دیگر: