1. his impassive face did not betray his anguish
چهره ی آرام او درد و حرمان او را بروز نمی داد.
2. Tears of anguish filled her eyes.
[ترجمه محمدرضا جعفری] اشک از سر ناراحتی خیلی زیاد ، چشمانش را پر کرد
[ترجمه ترگمان]اشک در چشمانش حلقه زد
[ترجمه گوگل]اشک های ترس از چشمانش پر شده است
3. The anguish was so great that it turned into madness.
[ترجمه ترگمان]درد چنان شدید بود که تبدیل به جنون شد
[ترجمه گوگل]درد و رنج بسیار زیاد بود که به جنون تبدیل شد
4. His anguish at the outcome of the court case was very clear.
[ترجمه ترگمان]نگرانی او در نتیجه پرونده دادگاه بسیار واضح بود
[ترجمه گوگل]اضطراب او در نتیجه دادگاه بسیار روشن بود
5. All the pain and anguish inside her rose like a tidal wave.
[ترجمه ترگمان]همه درد و درد درون او همچون موج tidal موج می زد
[ترجمه گوگل]تمام درد و عصبانیت درون او مانند یک موج جزر و مدی به وجود آمد
6. No one suspected the anguish he carried on his shoulders.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به اندوهی که بر دوش داشت مظنون نشد
[ترجمه گوگل]هیچ کس مضطرب بود که او بر روی شانه اش قرار می گرفت
7. In her anguish she forgot to leave a message.
[ترجمه ترگمان]فراموش کرده بود که پیغامی برای او بگذارد
[ترجمه گوگل]او در غم و اندوه او را فراموش کرده است به ترک یک پیام
8. Mark looked at him in anguish.
[ترجمه ترگمان]مارک با نگرانی به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]مارک به ترس به او نگاه کرد
9. His mouth felt dry with anguish.
[ترجمه ترگمان]دهانش از فرط اندوه خشک شده بود
[ترجمه گوگل]دهان او با درد مضطرب شد
10. He groaned in anguish.
[ترجمه ترگمان]از درد می نالید
[ترجمه گوگل]او در دردسر زد
11. He bellows, rends the air with anguish.
[ترجمه ترگمان]هوا را با اندوه پر می کند و نعره می کشد:
[ترجمه گوگل]او ملحق می شود، هوا را با درد و رنج می برد
12. Nothing can take away the anguish of losing a child.
[ترجمه محمدرضا جعفری] هیچ چیز نمی تواند غم از دست دادن یک بچه را از بین ببرد.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند رنج از دست دادن یک بچه را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند درد و رنج کودک را از دست بدهد
13. His anger and anguish clearly went deep.
[ترجمه ترگمان]خشم و اندوه او به وضوح به اعماق دریا فرو رفت
[ترجمه گوگل]خشم و اضطراب او به وضوح عمیق می ماند
14. She cried out for anguish at parting.
[ترجمه ترگمان]هنگام خداحافظی فریاد زد:
[ترجمه گوگل]او برای تمسخر از گریه افتاد
15. He suffered the anguish of watching his son go to prison.
[ترجمه ترگمان]از رنج دیدن پسرش به زندان رنج می برد
[ترجمه گوگل]او دچار دردسر شد تا تماشای پسرش را به زندان برساند