نامشخص
unstated
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of stated.
• متضاد: stated
• متضاد: stated
• not spoken; whose citizenship is taken away (archaic)
you say that something is unstated when it has not been expressed in words.
you say that something is unstated when it has not been expressed in words.
جملات نمونه
1. The implication was plain, if left unstated.
[ترجمه ترگمان]The واضح بود، اگر unstated را ترک می کرد
[ترجمه گوگل]مفهوم آن ساده است، اگر به صورت غیرقابل توضیح باقی بماند
[ترجمه گوگل]مفهوم آن ساده است، اگر به صورت غیرقابل توضیح باقی بماند
2. An additional, unstated reason for his resignation may have been a lawsuit filed against him.
[ترجمه ترگمان]یک دلیل دیگر و نامعلوم برای استعفای او ممکن است یک دادخواست تنظیم شده علیه او باشد
[ترجمه گوگل]دلیل دیگری برای استعفای او ممکن است یک پرونده دعوی علیه وی باشد
[ترجمه گوگل]دلیل دیگری برای استعفای او ممکن است یک پرونده دعوی علیه وی باشد
3. But there were other, unstated, reasons.
[ترجمه ترگمان]اما دلایل دیگری هم وجود داشت
[ترجمه گوگل]اما دلایل دیگری نیز وجود داشت
[ترجمه گوگل]اما دلایل دیگری نیز وجود داشت
4. But its other aim, left unstated, was equally important: to keep the regent in power.
[ترجمه ترگمان]اما هدف دیگر آن، که ناگفته باقی مانده بود، به همان اندازه مهم بود: حفظ قدرت نایب السلطنه در قدرت
[ترجمه گوگل]اما اهداف دیگرش، بدون قید و شرط، به همان اندازه مهم بود که ارباب قدرت را حفظ کند
[ترجمه گوگل]اما اهداف دیگرش، بدون قید و شرط، به همان اندازه مهم بود که ارباب قدرت را حفظ کند
5. There is a growing, often unstated, anticipation that the private sector will pick up the bill for public services.
[ترجمه ترگمان]با پیش بینی اینکه بخش خصوصی این لایحه را برای خدمات عمومی جمع آوری خواهد کرد، رشدی در حال رشد وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک پیش بینی رو به رشد و اغلب ناشناخته وجود دارد که بخش خصوصی براساس این لایحه برای خدمات عمومی را دریافت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک پیش بینی رو به رشد و اغلب ناشناخته وجود دارد که بخش خصوصی براساس این لایحه برای خدمات عمومی را دریافت خواهد کرد
6. Whether stated or unstated, these conventions remain true for all Mills and Boon, Silhouette, and Harlequin romances.
[ترجمه ترگمان]چه بیان شده و چه بیان نشده، این قراردادها برای تمام میلز و فرشته اقبال، Silhouette و Harlequin درست هستند
[ترجمه گوگل]این اعلامیه ها و یا اعلام نشده، این کنوانسیون ها برای تمام میلز و بوئن، Silhouette، و Harlequin romances درست است
[ترجمه گوگل]این اعلامیه ها و یا اعلام نشده، این کنوانسیون ها برای تمام میلز و بوئن، Silhouette، و Harlequin romances درست است
7. These premises are often unstated and hence untested.
[ترجمه ترگمان]این فرضیات اغلب مبهم هستند و از این رو تست نشده اند
[ترجمه گوگل]این مکان ها اغلب بی اعتبار و از این رو تست نشده اند
[ترجمه گوگل]این مکان ها اغلب بی اعتبار و از این رو تست نشده اند
8. The unstated assumption here is that the time is not right for using force.
[ترجمه ترگمان]فرض بیان نشده در اینجا این است که زمان مناسب استفاده از زور نیست
[ترجمه گوگل]فرض بی اعتبار در اینجا این است که زمان برای استفاده از نیرو مناسب نیست
[ترجمه گوگل]فرض بی اعتبار در اینجا این است که زمان برای استفاده از نیرو مناسب نیست
9. There was no flowering between us, just the unstated promise of responsibility between one friend and another.
[ترجمه ترگمان]بین ما گلی نبود، فقط نوید unstated که بین یک دوست و یک دوست وجود داشت
[ترجمه گوگل]بین ما گلایه نکرد، فقط وعده ی ناعادلانه مسئولیت بین یک دوست و دیگری
[ترجمه گوگل]بین ما گلایه نکرد، فقط وعده ی ناعادلانه مسئولیت بین یک دوست و دیگری
10. Yet, the aspiration for social cohesion is the unstated aim of much of the republican agenda in New Labour.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، تمایل انسجام اجتماعی، هدف بیان نشده بیشتر دستور کار جمهوریخواهان در حزب کارگر جدید است
[ترجمه گوگل]با این حال، آرزوی هماهنگی اجتماعی، هدف ناخواسته بسیاری از دستور کار جمهوریخواه در کار جدید است
[ترجمه گوگل]با این حال، آرزوی هماهنگی اجتماعی، هدف ناخواسته بسیاری از دستور کار جمهوریخواه در کار جدید است
11. The Torah leaves the identity of this Pharaoh unstated.
[ترجمه ترگمان]تورات هویت این فرعون را ترک می کند
[ترجمه گوگل]تورات هویت این فرعون را ثابت نمی کند
[ترجمه گوگل]تورات هویت این فرعون را ثابت نمی کند
12. Their reasoning was based on a set of unstated assumptions.
[ترجمه ترگمان]استدلال آن ها براساس مجموعه ای از مفروضات بیان نشده بود
[ترجمه گوگل]استدلال آنها براساس مجموعه ای از مفروضات نامشخص بود
[ترجمه گوگل]استدلال آنها براساس مجموعه ای از مفروضات نامشخص بود
13. His action is clear but his reason remains unstated.
[ترجمه ترگمان]عمل او واضح است اما دلیل او نامعلوم است
[ترجمه گوگل]اقدام او واضح است اما دلیلش هنوز ثابت نشده است
[ترجمه گوگل]اقدام او واضح است اما دلیلش هنوز ثابت نشده است
14. There is even fear of an unstated intention to replace Chinese characters totally, eventually.
[ترجمه ترگمان]حتی ترس از قصد بیان نشده برای جایگزینی حروف چینی در نهایت، وجود دارد
[ترجمه گوگل]حتی ترس از یک قصد ناموفق برای پایان دادن به جایگزین کردن شخصیت های چینی وجود دارد
[ترجمه گوگل]حتی ترس از یک قصد ناموفق برای پایان دادن به جایگزین کردن شخصیت های چینی وجود دارد
پیشنهاد کاربران
ناگفته، مبهم، غیر شفاف
کلمات دیگر: